هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
اون روز
با داییم رفتیم تو روستامون یه دوری بزنیم و بریم مغازه
گفت خونشون کجاست؟
من:نمیدونم نرفتم(حد و حدودشو میدونستم اما دقیقشو نه_همینقدر تو روستامون گشتم
)
گفت گول خوردی من میبرم که تحویلت بدم(
)
حالا من؟
شالی که اون شب پوشیده بودم(زرد سفید مشکیِ و اینکه اون شب پوشیدمش خودش سمه
)
با تونیکِ تو خونه ایِ سبز مشکی
و کفشای مامانم که روشون باز بود و بدون جوراب
با شلوار گشادِ خال خالی
و چادر مشکی
من:

داییم: میخندی؟حالا میبینی!
و از کنار مغازه پیچید رفت تو کوچه شون!
من:
(میدونستم نمیبرتم داخل خونشون اما خب اصل این حرکت سم بود!_هرچند از داییمم برمیاد بره در بزنه و بدون هیچ مقدمه ای بگه سلام ما اومدیم
)
بردم در خونشون
ماشین اون بچه ام جلو در بود

چقد حرص خوردم که یهو یکیشون جلومون سبز نشه

چون عید بود و همشون بودن

خداروشکر زیاد اذیتم نکرد و رد شد و اومد تو خیابون

ولی اگه با اون وضع میدیدم چقد سم بود
️
هیچیم به هیچی نمیخورد
خدایِ لباس پوشیدنم من
خوب شد چادرمو برداشتم
️ -
فاز دخترخالمو خریدارم
میگفت به نظر من با فلانی۱ ازدواج کن
من: چرا؟
اون: چون ...زهرا و فلانی۱ بیشتر به هم میان تا فلانی ۲
.



-
بی خیال چیزی نشده که چرا انقد اینجوریم
مامان میگه بابات میگفت طرف وضع مالیش خوب نیست دلم براش میسوزه
نمیفهممت پدر من زدن ماشینتو داغون کردن تو به فکر اونایی؟
|
شعردانه
