هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
به هوای کوی تو آمدم که رها ز بند هوا شوم
به امید روی تو آمدم که مگر ز تو کامروا شومنه رها ز بند هوا شدم نه ز یار کامروا شدم
نه چنان دچار بلا شدم که دگر بفکر دوا شومهمه روزه روزی من غمست همهٔ شبم شب ماتمست
نه چنان کمند تو محکم است که امید آنکه رها شومنه مرا بخویش دهی رهی نه ز خویشتن دهی آگهی
نه دلالتی و نه همرهی متحیرم بکجا شومنه ز سفرۀ تو نواله ای نه ز غمزۀ تو حواله ای
نه مرا بدرد پیاله ای کرمی که ز اهل صفا شومنه تراست لطف و عنایتی نه مراست قوت و طاقتی
بکدام شوری و حالتی من بینوا به نوا شومنه بدلنوازیم آمدی نه بسرفرازیم آمدی
نه بنغمه سازیم آمدی که ز شوق بی سر و پا شومنه به حال مفتقرت نظر که زند به سوی تو بال و پر
نه به سرپرستی او گذر که به زیر ظل هما شوم -
melancholy بی حوصله ترین.
-
زده بارون به اون صورت ماهت
یکم خیس شدن موهای صافت
سر زبون دارم ولی تورو ک میبینم
مست چشمات میشم ساکت میشینم -
یادمه بچه بودم نمیدونم از کجا اسم تریاک رو یاد گرفته بودم هی تکرار میکردم حتی نمیدونستم چیه ولی برام جالب میومد
بعد مامانم گفت تکرار نکن این حرف رو
ولی من هی بدتر تکرار کردم
گفت اگه یه بار دیگه بگی میزنم دهنت پر خون بشه
و بله من تکرار کردم و دمش گرم زد واقعا دهنم پر خون شد🩸
-
یادمه بچه بودم نمیدونم از کجا اسم تریاک رو یاد گرفته بودم هی تکرار میکردم حتی نمیدونستم چیه ولی برام جالب میومد
بعد مامانم گفت تکرار نکن این حرف رو
ولی من هی بدتر تکرار کردم
گفت اگه یه بار دیگه بگی میزنم دهنت پر خون بشه
و بله من تکرار کردم و دمش گرم زد واقعا دهنم پر خون شد🩸
-
بر روی دست ماندن این بارها بس است
غیر از تو رو زدن به خریدارها بس استدر لطف تو تحمل آه فقیر نیست
فیاض را صدای گرفتار ها بس استاین نفس مانع است ، خودت برطرف نما
بین من و تو چیدن دیوارها بس استمن بندگی ز ترس جهنم نمی کنم
بنده شدن بخاطر اجبارها بس است !خیلی گناه می کنم و توبه می کنم
دیگر بس است اینهمه تکرارها بس استاین بار را بخر که دگر راحتم کنی
بیهوده رفتن سر بازارها بس استتو سفره را برای همه پهن می کنی
در مهربانی تو همین کارها بس استما را بهشت هم نبر ، اما قبول کن
لبخند تو برای گنه کارها بس استآری فقط حسین مرا رد نمی کند
از این به بعد رفتن دربارها بس است