|
شعردانه
هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
ما مست و پاتیلیم با دست و پا میریم
که از تو تا مریخ راه دست و پا کنیم
تا بری فضا راحت بیست و چهار ساعت
فکر من اینه که بگم چی دیدم که ندیدی تو
یا که چیزی بخونم که نشنیدی خب
پس مشتی بی تو، فاز نمیده پس
امشب با ما باش تا بخونم داغ شه از سر تا پاهات -
Hhh Hh تشکر از شما
از بدترین اتفاقات عمرمه که پیش آمده ...
اما همون جمله ای که بار ها به دیگران گفتم :
دنیا ارزشش رو نداره ...
-
@Alireza-Bagheri-0
چرا آدمو میترسونید؟!
هرچیزی راه حل خودش رو داره
دنیا اینقدر هم بی ارزش نیستا ...
که اگه اینطور بود ؛ خدا اصلااا شانسی برای زنده موندن بهمون نمی‌داد. -
@Alireza-Bagheri-0
چرا آدمو میترسونید؟!
هرچیزی راه حل خودش رو داره
دنیا اینقدر هم بی ارزش نیستا ...
که اگه اینطور بود ؛ خدا اصلااا شانسی برای زنده موندن بهمون نمی‌داد.Hhh Hh
دنیا از آب دماغ بز بی ارزش تر است ...
اما معنیش این نیست که زندگی نکنیم
من دانشگاهی که دوست داشتم قبول شدم و دارم درس می خونم اما هدفم دانشگاه نیست
من ان شاءالله خواستگاری میرم و ازدواج می کنم و زندگی خوبی می کنم اما همه ی هم و غمم این نیست
من رفقای خوبی دارم حتی رفیقی دارم که از برادرم هم بیشتر دوستش دارم اما نهایت من این نیست .
من از دنیا استفاده می کنم
هر چه مردم می کنن من هم می کنم
اما حواسم هست که دنیا اصل نیست و محل گذره -
@Alireza-Bagheri-0 در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
راه حلش گذشتن از دنیا به سمت اخری است
یا خدا
-
آیا میتونم اونو همینجوری که هست بپذیرم؟
+آره...قانع شدم که اون آدمی که من میخوام خیلی کمه...و خیلیاشونم لیاقت ندارن...حقشون همون آدماییه که میخوان نه امثال ماها که خیلی مسائل رو درک میکنیم...از جمله شرایط اقتصادی...طرف اینم میذاره پای اینکه شرایط مالیشون خوب نبوده عادت داره!...خب اعتقادتم بخوره تو سرت...اصلا این اعتقاده تو داری؟!...
صرفا اسم یه اعتقاد رو به دوش میکشن...
دریغ از درک طرف مقابل...و دریغ از خیلی چیزای دیگه...
با اعتقادِ خالی که نمیخوام زندگی کنم...
از طرفی اصلا شاید خدا نخواد من با کسی مثل خودم ازدواج کنم؟...
ایشون درسته که با من خیلی فرق داره اما همین که درک داره و منو مجبور به کاری نمیکنه خودش خیلیه...
و اینم خودشون گفتن...که اعتقاد زوری که به درد نمیخوره میخوره؟...
همین که بهش گفتم که من ۱۰۰سال دیگه اگه شما و اعتقادم روبه‌روی هم قرار بگیرید من قطعا انتخابم اعتقادمه!! و گفتن اکی ان(جمله‌شونو یادم نیست اما اکی بودن و حق دادن..( : )
ایناخودش خیلی باارزشه...نه صرف اعتقادشون...برا اینکه جدای از این مسئله،تو زندگی کلی اختلاف و تفاوت وجود داره...و ایشون آدمی بودن که میشد باهاشون حرف زد...
میتونستیم تفاوت ها و علایق هم رو بپذیریم...
مامانمم میگفت مامانش گفته کم حرفه و از پرحرفی بدش میاد
خودشم در جواب سوالم که گفتم ویژگی بدتونو بگید
گفتن میگن کم حرفم
حالا هرچند من زیاد مشکلی باهاشون نداشتم و چون خودمم همینم با هم کنار میومدیم
و با چیزایی که ازشون میدونم
احتمالا مثل خودم درونگرا ان و این فرصت خوبی بود که بشیم اون رفیقِ صمیمی ای که همه‌ی رازهای یه درونگرا رو فقط اون یه نفره که میدونه...
این مدت پایِ تک تک صحبتای من نشستن...
بیشتر از من صحبت کردن...
و تلاش کردن که بشه...
از خیلی خواسته هاشون کوتاه اومدن و دل دادن به خواسته‌ی من...
حتی یادمه میخواستم امتحانشون کنم که دارن ادا درمیارن که گوش میدن یا واقعا میخوان بشنون
بهشون گفتم داستان اعتقاد خودمو هم اگه خواستید بهتون میگم،طولانیه و الان حوصله‌ی تایپ کردن ندارم اما اگه دوست داشتید بدونید بگید که بعدا بهتون بگم
و یادآوری کردن...
و خوندن...و عکس العمل نشون دادن...
صحبت که میکردیم اون بیشتر از من حرف میزد...
میگفت شما هم یه چیزی بگید...
اما من حرفی نداشتم
️(گشنم بود️)
اما با وجود همه‌ی اینا
مسئله‌ی اصلی بچه است...
که اونم به قول دختر عمم اجازه ندادم بیان حرف بزنیم...
برام سواله...
که اگه واقعا اینقد براشون مهم بود که بچه حتما طبق اعتقاد ایشون باشه
چرا همون شب اول بهم نگفتن؟
و اتفاقا بدون اینکه من چیزی بگم یا بپرسم
گفتن که نسل که جلو تر میره
بچه ها عوض میشن
الان ماها شبیه نسلای قبل نیستیم
بخوایم بپذیریم یا نه...
نسلای بعد هم شبیه ما نیستن...
و اعتقادشم من ازش خواستم که بگه...
اگه اینقد مهم بود که من بپذیرم یا بچه ها طبق اعتقاد اون بزرگ بشن
خب خودش همون اول باید میگفت...!
حس میکنم توقع داشته سر یه کدوم از این مسائل هم بالاخره من باهاشون راه بیام
اما میزان انعطاف من صفر بود
بحث کار و اینا
نظر خودمم اینه که اولویت با بچه و همسره
اما دوست داشتم بدونم که ایشون کلا اعتقاد به خونه نشینی خانم و دستور دادن دارن یا نه
وگرنه وقتی شرایط مالی اکی باشه
خودمم اولویتم خونه و بچه است...
نباشه هم اولویتم همینه...
اینم که گفتم میخوام برم
صرف علاقه بود...
اما...
به هر حال
تا الان که قسمت نبوده...
اما شاید بهتر بود که اجازه میدادم بیشتر صحبت کنیم...
ان شاءالله هرچی که خیره...
#تودلی
