-
سلام بچه ها
امیدوارم حالتون خوب باشه و خیلی سرحال و شاد باشین
خب از عنوان تاپیک یچیزایی مشخصه که قراره در مورد چی اینجا حرف بزنیم ولی بزارین توضیحات بیشتر بدم
خیلی از ما یوقتایی هست که ممکنه احساس کنیم هیچ کاری نکردیم یا هیچ کاری ازمون برنمیاد و روزمون رو تلف کردیم و..
و ذهنمون ما رو با این افکار جور واجور و عجیب غریب مورد آزار قرار بده و احساس ناتوانی رو بهمون بده
در حالی که در واقعیت اینطوری نیست و ما توانا تر از اون چیزی هستیم که توی ذهنمون هست
اینجا قراره از موفقیت های کوچولومون حرف بزنیم و رونمایی کنیم تا به ذهنمون ثابت کنیم بفرما آقا دیدییی ما اینیم
هر شب از کار های مثبت کوچولوتون بیاین و بگین و این حس مثبت و قشنگ مفید بودن رو به خودتون بدین
مثلا کنکوری ها میتونن تموم شدن یه بخش از برنامه اشون رو بگن ، از انجام دادن کار هایی مثل مرتب کردن اتاق ، از گذروندن امتحانای سخت و آب دادن به گل ها و کلی کار کوچیک و مثبت دیگهمنتظرتون هستم آلایی ها
موفق باشین🥹️
دعوت میکنم از :
دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
دانش-آموزان-آلاء
فارغ-التحصیلان-آلاء
دانشجویان-درس-خون
دانشجویان-پزشکی
دانشجویان-پیراپزشکی -
️
️
️
️
️
️
️
️
️
️
️
️
️
️
️
️
خب به نام بهترین رفیقامروز + دیشب
تکمیل دو تا گزارش کار آزمایشگاه که خب یکی از فیزیک بود دو تا نمودار مونده بود از اون قسمتی که من باید انجام می دادم
دیگه امروزم اماده کردن مطالب آز شیمی
و کار گروهی که من می گفتم متنش رو هم گروهیم می نوشت
دیگه محسابات از شیمی
و در اخرم داده ها رو ی نمودار و..
اینا -
از فیزیک
پیر شدم🪂️
اما یک از مرحله ها هرکار می کردیم شتاب گرانشش خوب نمی شد
دیگه
من
چ کردمممم
عدد منظر رو حدود یافته و تایم که باید به صورت عملی به دست می یاوردیم با محاسبات به صورت تئوری یافتم️
️
️
نوشتیم جای تایمی که باید می گرفتیم
پیر شدیم حالا قرار بقیه شاتاب ها رو هم اگر مشکل داشت خودم درست کنم
به خودم افتخار می کنم که با اینکه خیلی خسته شده بودم امروز گزارش کار ها و..
بازم محسابات رو پیش می برماین طور بگم ریاضی و محاسبات
خدایاشکرتولیییی بگماااااا
انقدر سر آزمایشگاه فیزیک کلافه و خسته شدم که
انصراف تو شاخش بود
عینی هرهفته تا دوشنبه بیاد بگذره من بین موندن و رفتن باید تصمیم بگیرم
فوق العاده سنگین نننن
من اومدم شیمییی بخونمممم
چرا اینا رو اینجل گفتم ولی خب می زارم باشه
کارها کوچک خوشحال کننده در پی فشردگی و حجم کار هااا زیاد
️
️
-
مرسی از اینکه یه تاپیک قشنگ دیگه رو به انجمن اضافه کردی
دیرووووز بعد چند روز که به خاطر تنبلی و خستگی و این داستانا تو زدن تستا خیلی دست به قلم نمی شدم و بیشتر می خوندم و جواب می دادم و چک می کردم، بالاخره مثل بچه آدم نشستم یه آزمون زیست زدم و خب این خیلی خوبه برام
-
امروز صبح سعی کردم با
دید اینکه سخت نگیر میگذره و شاد باش طی کنم و خودمو خیلی اذیت نکنمدیگه اینکه آزمایشگاه شیمییی
به سرعت️
️
️
️
25 ml که خواستمو اوکی کردم
گمونم اولی اب جوش بود
(یک کیفی میده با سرعت دقیق بیاد واسته رو 25)
دیگه هی نمی خواد کم و زیادش کنیم
انقدر که اب جوشه اسیب زد خیلی داغ بود
اسیده نزد
و اینکه از داخل بالون ژوژه ها بزرگ اسید رو ریختم تو بشر که دوستم بدونه 25 ml داخل استوانه مدرج ازش بریزه️ حالا شاید بگید چیزی نیست که
اره خیلی چیزی نیست Hcl بود بالون هم نسبتا پر ولی برای من همین که دلگرمی هم گروهیم بودم خوب بود چون باز داخل بشر بود ریخت اومد بیاد سمت اسید دید تو بشر نیست به من گفت
و خب منمممم برای اولین بار بود اما خداروشکر مطمئن و خوب پیش رفتم و اسید رو خالیییی کردم
می دونم هیچی نیس ولی حداقل خوشی ها کوچیک این روزامه میون حجم سختی ها کار ها دیگهاستاااد حدودا نزدیک میز ازمایش مون بود هرکار می کردیم دما اسید نمیومد پایین یعنی می خواستیم فقط نیم درجه اختلاف داشته باشه با باز که خب باید خیلی دقیق می شد
دیگه رفتم دستم گرفتم زیر آب سرد بعد گرغتم دور استوانه تا دماش بیاد پایین
به شوخی می گفتم برم اب سر بریزم روش دماش کم بشه
استاد هم یکم اون ور تر بود گفت بچه ها قشنگ راحت باشید اسید بریزید رو خودتوناز بالا خالی کنید
️
منم اروم گفتم زندگی خودش داره این کار می کنه
یک اینطور چیزی
یا مثلا موقع توزيع روش آزمایش گفتن خب اسید و باز داریم خطری داره یا نه؟ ما هیچی نگفتیم انقدر خسته بودیم و برای ما عادی بود که از نظرمون هیچ خطری نداشت.
استاد م دید هیچی نمی گیم گفت اگر نیست دستتون کنید تو اسید با خیال راحت پس
ولی خب بعدش گفتن خطر داره ولی امروز جوری تعیین شده که خیلی اسیده و بازی مشکلی ایجاد نکنه و... ضعیف ن و.. اینا
درسته Hcl بود ولی احتمالا غلظتش کم بود که خیلی مشکلی نداشت
اینم از امروز -
سلام
امروز کتاب خوندم یه مقدار به صورت مفید...
و البته استارت پاورپوینت ارائه رو زدم
هر چند هیچ کدوم بنظرم دستاورد نیست و منو راضی نمی کنه
️
-
امروز تونستم جلوشون وایستم و بگم من واسه تلاش خودمه که نمره میگیرم نه معلم نمره اضافه میده بهم نه اینکه کلاس میرم خود به خود نمره ام میره بالا من تلاشمو کردم در کنارشم کلاسم رفتم جرم نکردم اینکه تونستم ورقمو پر بدم و شما همه خالی دادین مشکل من نیست و این باعث شد بالاخره حس خوب اعتماد بنفسو داشته باشم و قوی جلوشون سینه سپر کنم و این موضوع منو خوشحال کرد ...
امروز با 2 نفر انسانم دوست شدم و این قسمت عالیش بود -
تونستم مبحث انقباض ماهیچه رو که ازش خوشم نمیومد یاد بگیرم و دیروز تو آزمون جامع جوابش درست بزنم
روح نواز بود و من رو سوق داد به رفع اشکالات دیگه ام -
سلام
ممنون از تاپیک به جا تون♡
.
بالاخره جزوه هامو پرینت گرفتم
پن: از شنبه هی پشت گوش انداختم تا امشب که دیگه از بیکاری و تلف کردن وقتم خسته شدم!
و یه کم دیگه درسا و کلاسا سنگین تر میشه
آزمایشگاها و میانترما شروع میشه
اون اتفاقم امکانش هست شروع بشه
و من نباید الانی که یه کم وقت دارم
هدرش بدم!
رفتم پرینت گرفتم و ان شاءالله از فردا آسیب شناسی و قارچ رو شروع میکنم... -
امروز تونستم بالاخره با ترسم مقابله کنم و شیمی رو مرور کنم
از این درس متنفر شده بودم
باید از 500 سوال، تا میتونم کار کنم
مسائل رو نتونم بزنم، ممکنه با از دست دادن مفاهیم، کلا زمین بخورم
فیزیک موج کار میکنم .. پژواک که گویا راحته و من فقط ترسیدم
و صدالبته حفظیات فیزیک ...
در مدار خودم رو غنی تر میکنم
زمین از 6 و 7 و 3 شروع میکنم
باید برای گسل و مخزن نفت و ...تدریس کوتاهی ببینم
تموم عناصری که میتونن در سنگ های مختلف باشن رو مرور کنم
و جدول زمان رو حفظ کنم
اینا تموم بشن با خاطری آسوده ادامه میدم -
-
سلام منم رکورد شکستم ۱۲ ساعت و ۱۰ دقیقه درس خوندم
ده دقیقه بیشتر
و همچنان عقب -
امروز نصفه دوم جزوه قارچ رو خوندم در حد اطلاعات عمومی
برا شروع خوبه...
سلام بچه ها
امیدوارم حالتون خوب باشه و خیلی سرحال و شاد باشین
خب از عنوان تاپیک یچیزایی مشخصه که قراره در مورد چی اینجا حرف بزنیم ولی بزارین توضیحات بیشتر بدم
خیلی از ما یوقتایی هست که ممکنه احساس کنیم هیچ کاری نکردیم یا هیچ کاری ازمون برنمیاد و روزمون رو تلف کردیم و..
و ذهنمون ما رو با این افکار جور واجور و عجیب غریب مورد آزار قرار بده و احساس ناتوانی رو بهمون بده
در حالی که در واقعیت اینطوری نیست و ما توانا تر از اون چیزی هستیم که توی ذهنمون هست
اینجا قراره از موفقیت های کوچولومون حرف بزنیم و رونمایی کنیم تا به ذهنمون ثابت کنیم بفرما آقا دیدییی ما اینیم
هر شب از کار های مثبت کوچولوتون بیاین و بگین و این حس مثبت و قشنگ مفید بودن رو به خودتون بدین
مثلا کنکوری ها میتونن تموم شدن یه بخش از برنامه اشون رو بگن ، از انجام دادن کار هایی مثل مرتب کردن اتاق ، از گذروندن امتحانای سخت و آب دادن به گل ها و کلی کار کوچیک و مثبت دیگه
منتظرتون هستم آلایی ها
موفق باشین🥹️
دعوت میکنم از :
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@دانش-آموزان-آلاء
@فارغ-التحصیلان-آلاء
@دانشجویان-درس-خون
@دانشجویان-پزشکی
@دانشجویان-پیراپزشکی
مدت هاست که از نشست غبار سرد و تیره به قلبم میگذرد
مدت هاست منِ تاریکِ گم شده، در خودم به دنبال روزنه هایی از نور میگردد
نفس هایم سخت به جانم می نشینند
اشک هایی که سرازیر نمی شوند وجود مرا به ستوه آورده اند
دوست دارم بایستم سرم را بالا بگیرم و تا زمانی که صدایم خفه شود فریاد بزنم
بماند
در پس پرده ی خاکستری غم بماند که چه می شود...
شاید شد....چه میدانی؟!
حس خفقان، حتی نفس کشیدن هم سخت شده
گلویم فشرده تر از قبل راه هوا را بسته
پروازی را آغاز کردم که در سرم مقصدش بهشتی برین بود
اما اکنون و در این زمان نمیدانم کجا هستم
پروازم به سمت جهنم است یا بهشت؟
میشود یا نمیشود تمام وجودم را پر کرده
تمام احساسات کودکی از کوچک و بزرگ به مغزم هجوم آورده و دارد تمامِ من را آرام آرام از من میگیرد
نکند اینجا جای من است؟ در سرِ کودکیِ من چنین رویایی شکل گرفته بود؟
قلبم سیاه و چشمانم تار شده اند
هوای پریدن دارم اما نگار لحظه به لحظه در همان جایی قرار دارم که ایستاده بودم
انگار نمیشود قدم از قدم برداشت
میخواهم رها باشم از افکاری که مرا خفت میکنند و تا مرز خفه شدن من را به دنبال خود میکشانند
میل به رهایی آزادی ام را هم از من گرفته...
شوق پریدن آرام آرام گویی دارد تبدیل به میل سقوط میشود
مبادا چنین روزی برسد...
مبادا....
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟
سینه ها جای محبت , همه از کینه پر است.
هیچکس نیست که فریادِ پر از مهر تو را
گرم پاسخ گوید.
نیست یک تن که در این راه غم آلوده ی عمر ,
قدمی راه محبت پوید.
خط پیشانی هر جمع , خط تنهاییست.
همه گلچینِ گلِ امروزند...
در نگاه من و تو حسرت بی فرداییست.
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟
نقش هر خنده که بر روی لبی می شکفد,
نقشهای شیطانیست.
در نگاهی که تو را وسوسه ی عشق دهد
حیلهای پنهانیست.
خنده ها می شکفد بر لبها,
تا که اشکی شکفد بر سرمژگان کسی.
همه بر درد کسان می نگرند,
لیک دستی نبرند از پی درمان کسی.
زير لب زمزمه شادی مردم برخاست,
هر کجا مرد توانائي بر خاک نشست .
پرچم فتح برافرازد در خاطرِ خلق,
هر زمان بر رخ تو هاله زَنَد گردِ شکست.
به که بايد دل بست؟
به که شايد دل بست؟
از وفا نام مبر , آن که وفا خوست کجاست؟
ریشه ی عشق فسرد...
واژه ی دوست گریخت...
سخن از دوست مگو...عشق کجا؟دوست کجا؟
دست گرمی که زمهر , بفشارد دستت
در همه شهر مجوی.
گل اگر در دل باغ , بر تو لبخند زند
بنگرش , لیک مبوی !
لب گرمی که زعشق , ننشیند به لبت
به همه عمر مخواه !
سخنی کز سر راز , زده در جانت چنگ
به لبت نیز مگوی !
چاه هم با من و تو بيگانه است
نیِ صدبند برون آيد از آن... راز تو را فاش کند,
درد دل گر بسر چاه کنی
خنده ها بر غمِ تو دختر مهتاب زند
گر شبي از سر غم آه کني.
درد اگر سینه شکافد , نفسی بانگ مزن !
درد خود را به دل چاه مگو!
استخوان تو اگر آب کند آتش غم,
آب شو...آه مگو !
ديده بر دوز بدين بام بلند
مهر و مه را بنگر !
سکه زرد و سپيدی که به سقف فلک است
سکه نيرنگ است
سکه ای بهر فريب من و تست
سکه صد رنگ است .
ما همه کودکِ خُرديم و همين زال فلک ,
با چنين سکه زرد ,
و همين سکه سيمينِ سپيد ,
ميفريبد ما را .
آسمان با من و ما بيگانه
زن و فرزند و در و بام و هوا , بيگانه
خويش , در راه نفاق...
دوست , در کار فريب...
آشنا , بيگانه ...
شاخه ی عشق شکست...
آهوی مهر گریخت...
تار پیوند گسست...
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟...
-مهدی سهیلی
اِی که با من، آشنایی داشتی
ای که در من، آفتابی کاشتی
ای که در تعبیرِ بی مقدارِ خویش
عشق را، چون نردبام انگاشتی
ای که چون نوری به تصویرت رسید
پرده ها از پرده ات برداشتی
پشتِ پرده چون نبودی جز دروغ
بوده ها را با دروغ انباشتی
اینک از جورِ تو و جولانِ درد
می گریزم از هوای آشتی
کاش حیوان، در دلت جایی نداشت
کاش از انسان سایه ای می داشتی
-فریدون فرخزاد
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
اي بس غم و شادي که پس پرده نهان است
گر مرد رهي غم مخور از دوري و ديري
داني که رسيدن هنر گام زمان است
تو رهرو ديرينه سرمنزل عشقي
بنگر که زخون تو به هر گام نشان است
آبي که برآسود زمينش بخورد زود
دريا شود آن رود که پيوسته روان است
باشد که يکي هم به نشاني بنشيند
بس تير که در چله اين کهنه کمان است
از روي تو دل کندنم آموخت زمانه
اين ديده از آن روست که خونابه فشان است
دردا و دريغا که در اين بازي خونين
بازيچه ايام دل آدميان است
دل برگذر قافله لاله و گل داشت
اين دشت که پامال سواران خزان است
روزي که بجنبد نفس باد بهاري
بيني که گل و سبزه کران تا به کران است
اي کوه تو فرياد من امروز شنيدي
دردي ست درين سينه که همزاد جهان است
از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند
يارب چه قدر فاصله دست و زبان است
خون مي چکد از ديده در اين کنج صبوري
اين صبر که من مي کنم افشردن جان است
از راه مرو سايه که آن گوهر مقصود
گنجي ست که اندر قدم راهروان است
-هوشنگ ابتهاج (سایه)
الا ای حضرت عشقم!
حواست هست؟
حواست بوده است آیا؟
که این عبد گنه کارت
که خود ، هیراد مینامد،
چه غم ها سینهاش دارد...
حواست بوده است آیا؟
که این مخلوق مهجورت
از آن عهد طفولیت
و تا امروزِ امروزش
ذلیل و خاضع و خاشع
گدایی میکند لطفت...
حواست بوده است آیا
نشسته کنج دیواری تک و تنها؛
که گشته زندگیاش پوچ و بی معنا!
دریغ از ذره ای تغییر
میان امروز و دیروز و فردا...
حواست هست، میدانم...
حواست بوده است حتما!
ولیکن یک نفر اینجا،
خلاف دیدهای بینا،
ندارد دیدهای بینا
-رضا محمدزاده
یک سالِ پیش، ستارهای مُرد.
هیچ کس نفهمید؛
همانطور که وقتی متولد شد، کسی نفهمیده بود.
همه سرگرم خنده بودند؛ زمانی که مُرد.
اما یادم نیست زمانی که متولد شد، دیگران در چه حالی بودند.
در آن میان فقط من بودم که دیدم که آن همه نور، چطور درخشید و بزرگ شد....
خیلی زیبا بود؛ انگار هر شب درخشان تر میشد... پر قدرت میسوخت.
برای زنده بودن، باید میسوخت...
من بودم که پا به پای سوختن هایش، اشک ریختم...
اشک هایم برای خاموش کردن بی قراری هایش کافی نبود... نتوانستم خاموش کنم درد را که در لا به لای شعله هایش، ستارهام را میسوزاند.
ستاره مُرد!
این آخرین خاطرهایست که از او در ذهن دارم...
نتوانستم تقدیرش را عوض کنم...
سیاهچاله شد... اکنون حتی نمیتوانم شعلهی شمعی در کنارش بگذارم تا او را در میان تاریکی ها ببینم.
سیاهچاله ها نور را میگیرند...
چه کسی گمان میکرد آن همه نور ، اکنون این همه تاریک باشد؟
آن زمان که نورانی بود، کسی ندیدش...
نمیدانم این کوردلان اکنون سیاهچاله بودنش را چگونه میبینند که میخندند...
آری؛
ستاره مُرد..
همه خندیدند.
امشب، به یاد آن ستاره،
خواهم گریست.
خب سلام
اینم از تاپیکی که قولشو داده بودم
خاطرات خنده دار یا تلخ خودتونو که با خواهر برادراتون دارین بیاین بگین
ترجیحا خنده دار باشه
خب دعوت میکنم از
@roghayeh-eftekhari
@F-seif-0
@Ftm-montazeri
@Ariana-Ariana
@Infinitie-A
@ramses-kabir
@Zahra-hamrang
@Fargol-Sh
@مجتبی-ازاد
@Yasin-sheibak
@Elham650
@Mehrsa-14
@گروه-بچه-هایی-که-خواهر-یا-برادر-دارن
فعلا شماهارو یادم بود که خواهر برادر دارین
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
سلام به همه دوستان عزیز
در جهت گسترش فرهنگ کتابخوانی تصمیم گرفتیم تایپکی راه اندازی کنیم که شما یکم کتاب غیر درسی بخونید خب همین اول بگم همتون لایک میکنین اول بعد پست میذارین اشتباه نزنین یدفه و منفی بدید اصلا هم دستوری نبود خلاصه نمیدونم
چه چیزایی میتونید بذارید :
-بریده ای از کتاب ها
-معرفی کتاب
-گذاشتن لینک دانلود کتاب اگه صوتی و ایناست و از سایتی برداشتید نگاه کنید حتما %(#ff0000)[منبع ] بذارید با تشکر
@دانش-آموزان-آلاء