هرچی تودلته بریز بیرون۶
-

️🪂 -
زهرا بنده خدا 2
عسلم اون پولدارایی که نمی خوای رو بفرست اینوری

-
@هویججج اِ وا نفسم چی فکر کردی راجع به من؟!

برا خودم نمی خواستم که🥲
-
برنامه امروز نوشتم حد و پیوستگی و موج...
چی با خوودم فکر کردم موقع برنامه نوشتن؟! خلی دختر؟ ریاضی فیزیک پشت سرهم هیچی... معقول نیست یه قدمی کنکور آنقدر برا حد وقت بذارم:)))))
بقیه روز چی؟ هیچی... یه کلاسه و اگه بخوام ریاضی رو کمتر بخونم باید یه چی جاش بذارم که هنوز معلوم نیست -
امروز تبلت آیلارو هم برداشتم آوردم که تستای کنکور با اون بزنم ولی شارژ نداره:((((((
-
پس بیا یه کاری کنیم
تا وقتی برگردی اینا رو تموم کن
بعدِ کلاس یا یه آزمون فیزیک می زنی یا زیست (بررسی حالا واجب نیست نشدم نشد) -
البته که موج خودش یه روز کامل زمان می خواد


-
یه چیز کتابخونه که بده اینه که نمی تونم حرف بزنم:]
من تو خونه درس خوندنی خیلی نمی تونم ساکت بشینم... گاها اون چیزی که دارم می خونم رو راجع بهش با خودم صحبت هم می کنم... حالا سوال باشه یا خود کتاب مثلا یه تیکه رو یا بلند برا خودم توضیح می دم یا سوال حل کردنی نکته ش رو اینا رو تذکر می دم، ایول دمت گرم و این چه کاری بود کردی و سرزنش و تشویق و به فلان نکته توجه کن و این داستانا رو هم مخصوصا سوال حل کردنی دارم
واییییییییییی اینجا دیگه از این خبرا نیستحالا بلند منظورم این نیست که داد می زنما... نه! منظورم اینه تو ذهنم این گفت و گو ها شکل نمی گیره به زبون میارمش
-
شاید اصلا به خاطر این اینجا اومدنی بیشتر هم میام انجمن.... پارسالم اینجوری بود یادمه نزدیکای کنکور کتابخونه درسمو مس خوندم اون وسط تایم استراحت اینا چند دیقه می اومدم اینجا با بچهها صحبت می کردیم بعد دوباره بر می گشتم...
-
اوهوم... جدی جدی شاید به خاطر اینه که چیزی به اسم ساکت یه گوشه چند ساعت یا دقیاقی طولانی بشین باکسی حرف نزن برام تعریف نشده:)))))))))))))))
شااااید مثل همون دوره مدرسه از ابتدایی تا دبیرستانه که هرجا می نشستم با بغل دستی حرف می زدیم :))))))) -
عجبببببف دقت نکرده بودم بهش
-
زهرا بنده خدا 2
عسلم اون پولدارایی که نمی خوای رو بفرست اینوری

-
خب
یعنی واسه یه ناهار برم دانشگاه؟
|
شعردانه




