هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
اراده قوی = زیاد کردن تلاش وقت سختی بجای کم کردنش
-
@Pr.Gh.ir در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
ولی کاش میفهمیدم این آدما باهوشن یا در خفا تلاش میکنن ...
من از نزدیک دیدم
دوستم المپیاد ریاضی مدال داره
اینا ذاتا نسبت به ریاضی عجوبه ان
ایده های جدید میدن
ولی این ذهن نیاز به تغذیه داره
برای همین علاوه بر استعداد مادرزادی شون واقعاااااا تلاش میکنن
درس میخونن
تمرین حل میکنن و...
هوش و استعداد بدون تلاش کافی نیست
تلاش بدون هوش هم کافی نیست
ایتا دوتا مکمل همدیگه ان@هویججج
ببین یسری آدما هستن
یه چالش ریاضی مثلا مطرح میشه که اگه یادش بگیری این تیپ سوال باهاش حل میشه ، چیز خاصیم نیستا بقیه هم که اینو برای اولین بار میبینن برای سوال بعدی همین الگو رو تکرار میکنن ولی سوال اینجاست اینا از کجا بار اول میفهمن !
بعد این اصلا بدون فکر یهو جواب میده
یا سوالایی که واقعا بنظر من تمرین میخواد تا خوب یاد بگیری
میبینم ع اینا چه راحت و زود دارن اینارو حل میکنن
حالا یا واقعا رفتن در خفا قبلاً تمرین کردن و جواب میدن
یا واقعا باهوشن ، -
@هویججج
ببین یسری آدما هستن
یه چالش ریاضی مثلا مطرح میشه که اگه یادش بگیری این تیپ سوال باهاش حل میشه ، چیز خاصیم نیستا بقیه هم که اینو برای اولین بار میبینن برای سوال بعدی همین الگو رو تکرار میکنن ولی سوال اینجاست اینا از کجا بار اول میفهمن !
بعد این اصلا بدون فکر یهو جواب میده
یا سوالایی که واقعا بنظر من تمرین میخواد تا خوب یاد بگیری
میبینم ع اینا چه راحت و زود دارن اینارو حل میکنن
حالا یا واقعا رفتن در خفا قبلاً تمرین کردن و جواب میدن
یا واقعا باهوشن ،@Pr.Gh.ir
خب منم همینو گفتم
دانش آموز ریاضی رو که نگفتم مدال المپیاد ریاضی....
اینا نابغه ان
مثل اینه بگی چطوری یه آدمی بدون اینکه کلاس موسیقی بره میتونه hight note بخونه
خب عزیزم اینا ذاتا استعداد دارن و تو رشته خودشون نابغه ان
حالا با تمرین کردن سوالات به ذهنشون غذا میرسونن
دقیقا مثال همون آدمی که میتونه اهنگ بخونه ... میره کلاس موسیقی و اون استعدادش رو پرورش میده -
من و دوستم استاد خندیدن در زمان و مکان نامناسبیم
خیر سرمون رفته بودیم گلزار شهدا
اومدیم نذری پخش کنیم(نذر دوستم برا یه شهید بود)
دومین نفری که برداشت گفت: خدا رحمتش کنه
و ما خندمون گرفت و ریز ریز داشتیم میخندیدیم
دور که شدن بلند بلند شد
همون لحظه یه خانمه از تو ماشینی که کنارمون پارک بود گفت برا بچه ام میخوام
و دوستم در همون وضع بهشون داد
(خانمه بنده خدا فک کنم دوست داشت دعا کنه که خدا شفامون بده)
رفتیم وارد محوطهی اصلی گلزار شهدا بشیم
یه کم قبل ترش
هی دهنمونو میبستیم
هی باز خندمون میگرفت
(آخه وقت اومدن از خوابگاه و تو اسنپ و همه جا بد بودیم
️)
گلزارم شلوغ بود ولی ما اینقد قبلش سم بودیم که آدم نمیشدیم
من: وای من باهات نمیاممم
دوستم:
من: باور کن نمیاممممم
به خدااا نمیامممو جدا شدیم
️
هرکی نصفی از نذریا رو پخش کردیم بعد رفتیم کنار هم و نماز و اینا
آخر مراسم تقریبا همه رفته بودن
یه ۳_۴تا خانم و همینقد آقا مونده بود
ما رفتیم یه گوشه کنارِ مزار شهدا و رو یه نیمکت نشستیم
من تسبیحمو در آوردم گفتم ۱۰۰تا صلوات بفرستم بعد بریم خوابگاه
یه چند تا فرستادم دوستم گفت بریم کنار فلان قبر ببینیم کیه(قبلش اون خانما دورش جمع شده بودن و دوستم کنجکاو شده بود)
من چادر عربی مشکی و تسبیح سفید دستم و با حالت سر به زیرانه،خیلی آرووووم قدم برمیداشتم و قبور رو نگاه میکردیم...(خدا شاهده الان یاد اون حاج آقاهه تو تنهایی لیلا افتادم،حس میکنم یه همچین سکانسی تو امامزاده داشت)
دوستم میگفت عمامهت کمه
(کاملا آدم بشو نبودیم)
موقع برگشتن
کمی حال و هوا معنوی شده بود
و خیلیی متشخصانه و به هیشکی نگاه نکن داشتیم میرفتیم که برسیم به پله ها و بریم پایین و همون لحظه یه پسری اومد بیاد بالا(قیافشو ندیدم اما هاله های چهره اش که دیده میشد انگار جوون بود)
سرعتمونو کم کردیم که اون بیاد بعد ما بریم
یهو خم شد و خیلی محترمانه و متواضعانه دستشو زد به زمین و بوسید...
(بنده خدا انگاریه کم مکث کرد که ما زودتر بریم راحت بره داخل ؛ ماهم سرعتمونو کم کرده بودیم که اون بره، جو جوری بود که اون باید اول رد میشد برا همینم این حرکتشو دیدیم)
آدم بودیم و رد شدیم
اولش بهت زده بودیم و بعدش خندیدیم
(به حالِ خودمون خندیدیم
️در مقایسهی ورودِ طوفانی ما و اون بنده خدا...خنده به اینکه کاش ادعای مسلمونیمون نمیشد...)
من به دوستم:
یعنی هرچی بیشتر میگذره بیشتر به یقین میرسم که ما آدم نمیشیم
️
#تودلی