هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
منم...
-
دلم برا داداشمم تنگ شده...
برا خونوادم...
دوست دارم برم پیششون بدون اینکه این بحثا وسط باشه
اما هست و خواهد بود...
و باعث میشه فک کنم که حتی فرجه ها هم نرم...( : -
پرستو بابایی در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
شب های امتحان خوابگاه
تند تند سوال پرسیدن از هم
بیدار موندن تا صبح
چند بار غذا خوردن تا صبح
هعیب(=
دلم براش تنگ شده بودخیلی خوبه 🥲
Maaah
اره واقعااا -
زهرا بنده خدا 2 چشممممم
ایشالله که اتفاق بدی نمیوفته 🥲
مرسی که گفتین، قلبم اکلیلی شدMaaah
چشمت بی بلا عزیزم
ان شاءالله ان شاءالله...( :
من هیچی نمیدونم و حقیقتا قصدمم فضولی نبود...
اما حس کردم باید یه تلنگر کوچیک بزنم که حواستون بیشتر باشه
و این حواس جمعی لازمه...
اگه بخواد بشه
این حواس جمعیتون هم خرابش نمیکنه -
هعی...
-
شایدم واقعا نرفتنم بهتر باشه...
هرچند...
از دید بچه ها قطعا قضاوت میشم( :
که چرا خونشون نزدیکه و چند ماه نرفته...
حتی فرجه ها...
حتما با خونوادش مشکل داره
یا شایدم بگن سنگدله و دلش تنگ نمیشه
یا هزارتا شایدِ دیگه...
اما خب...
میتونه یه تعیین تکلیفی باشه براشون... -
البته ممکنه یهو افسرده شم تو این جایِ بزرگ و بدون آدم...
شاید یه هفته رفتم... -
بگذریم...
-
من خود به چشم خویشتن
دیدم که جانم میرود... -
ترانه ای که دل میبره
ذکر نام حسینه... -
دوباره اشک تو چشمام
میباره رو گونه کم کم
سینه زن ها چشم به راهن
تا بیاد بوی محرم... -
دوباره عشق و جنون
دوباره بیرق و پرچم
با صدای پای ارباب
دوباره میزنه قلبم... -
هعی...
-
یا حسین...