هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
واقفا نمیتونم با بچه ها ارتباط بگیرم...
خیلی خودخواهن...
نمیتونم...
نمیتونم...
حتی به قیمت این تنهایی هم که باشه...
اذیت میشم
با دروغاشون
زیرآب زنیهاشون
تقلباشون
خودخواهیاشون
پوووف... -
ارتباط با این اکیپ سخته...
با اکثر دخترای کلاس... -
E.B.BUTTERFLY
هیچی ارزش اینکه با خودت این کارا رو بکنی نداره.
تأکید میکنم. هیچی.S.daniyal hosseiny درسته هیچی مهم تر از سلامتی نیست.
اما همش با خودم میگم اگه اون چیزی که حقمه رو از زندگیم نگیرم چی؟ اگه یه عمر در حسرت اون چیزی که میخواستم بهش برسم، زندگی کنم چی؟
آدما توی ذهنشون از خودشون یه سری انتظاراتی دارن که ارزش وجودشون رو با رسیدن به اون انتظارات میسنجن. اگه بهش نرسن تمام اون تصویر ذهنی که از خودشون ساخته بودن بهم میریزه. دیگه به خودشون نمیتونن توی شرایط دشوار اعتماد کنن. -
صب یه کار ۳نفره داشتیم
من
یکی از دخترا
و یکی دیگه از دخترا که مال اکیپمونه
بقیهی دخترای اکیپمون اومدن و به اون یکی گفتن بیا با ما بریم
گفت نه من با بچه هام
بعد گفت بیا بریم که بهمون توضیح بدی
و رفتن!
خیلی حرکت زشتی بود!!!!
و دوتای این دوتا
خودخواهی محض بود این کارشون...
خیلی ناراحت شدیم....... -
چی بگم...
-
واقعا نمیدونم چی میشه گفت...
-
اما اون حرکت ترم پیششونو که
گفتن زهرا غلط داری؟
من: آره
+خداروشکرررر
.
هیچ وقت یادم نمیره...
حتی نتونست خودشو کنترل کنه که خداروشکرشو نگه... -
پوووف...
-
یا اون یکی که خودش یه هفته است داره میخونه بعد توبگی من نصفشو خوندم یه جوری نگات میکنه...
-
بزرگشید دیگه...
-
متاسفم...
-
من نمره اول کلاس نیستم
اما وقتی یه جایی یه استادی ازم تعریف میکنه یا بعد از ۱۰۰سال یه استادی یه مثبتی میده و اتفاقی اون مثبت واسه منه
نگاهاشون اذیت کننده است... -
مثلا استاد بیوشیمون
یا ارتباط خوبم با استاد قارچ...
اون دفعه که گفتم استاد بهم خندیده
باز یه جوری نگاه کردن
که انگارمیگفتن: چرا با تو ارتباط میگیره؟!
+چون دوست داره...!
عَه
یا برا امتحانشم
من معمولا برا همهی امتحانا خودم میرم جلوی جلو میشینم
که خودم امتحانمو بدم و پاشم برم
خیلیا ازشون سوال پرسیدن و کمکشون کردن
من نپرسیدم(کلا اخلاقای خاص خودمو دارم
️...)
استاد کور خب نبودن...
لابد تقلبم کرده بودن و دیده بودن(تقلب که کرده بودن/اماشاید تقلب رو ندیده بودن اما تلاش برای تقلب رو دیده بودن)
خودشون اومدن گفتن خانم فلانی همه سوال پرسیدن جز شما
من:
خودشون اومدن کنار صندلیم و گفتن: شما سوال نداری؟
و نهایتا کلا دوتا ازشون کمک گرفتم
و بازم نگاه بچه ها...( :
(منظورم از بچه ها همین چندتا دختره...) -
رو مخمه...
-
حالا دوتا استاد میان و کمکمیکنن
بقیه نپرسی نمیان
و منم خودم انتخاب میکنم که چیکار کنم...
این دوتا استادم نهایتا همین دوتا سواله
بیشتر نبوده هیچ وقت
چندین سوال از استاد پرسیدنتون
(که این به من ربطی نداره
منم دلم بخواد میتونم کمک بگیرم)
+
تقلبای گسترده تون
.
دیگه این نگاها و رفتاراتون چی میگه؟... -
از ترم پیش و اون حرکتشون با ترم بالاییا
همه چی خراب شد...
هی میخوام ارتباط بگیرم
هی این رفتارا و اون کارشون میاد جلو چشمم
و فراری میشم... -
من نمره اول کلاس نیستم
اما وقتی یه جایی یه استادی ازم تعریف میکنه یا بعد از ۱۰۰سال یه استادی یه مثبتی میده و اتفاقی اون مثبت واسه منه
نگاهاشون اذیت کننده است...زهرا بنده خدا 2 تو کلاسای ما کسی جرئت نداره به کس دیگه چیزی بگه بابت نمره، درس خوندن یا مثبت گرفتن
چون بچه ها جدی ان