هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
-
برای هیچ کس تلاش نکنید بچه ها
پرستو بابایی
نمیشه -
پرستو بابایی
نمیشه -
دیروز گرما زده بود توسرم
یه آدم دیگه شده بودم
خودمم تعجب کرده بودم
رفتم فرهنگی
با عجله اومدم بیام بیرون
پام گیر کرد به یه استند عکس
میخواست بیفته که گرفتمش
یه اقاهه از بیرون دوید ببینه چی شده؟!!
در حالی که به سختی داشتم درستش میکردم گفتم هیچی درست شد و رفتم
نمیدونمم کی بود
حواسم نبود
کار داشتیم و سرمون شلوغ بود
عملا داشتم میدویدم
رفتم تو اتاق فرهنگی
میخواستم یه عکسی رو بذارم رو کمد
قدم نمیرسید
پاهامو گرفته بودم بالا و با تلاش زیااااد موفق شدم بذارمش اونجا
بعدش پسرامون اومدن پذیرایی بردارن
گفتن مرسی
فک کردم دیدن برنامه چیه
برنداشتن
محلشون ندادم و رفتم
بعد دیدم بندگان خدا برداشته بودن و داشتن از بچه ها تشکر میکردن
دوستم از اون طرف افتاد تو جدولا
بعدم که تو راهرو ملت رو اذیت کردم و در رفتم
بعدشم که تو کلاس کلا داشتم می خندیدم
استادم هی با همه ارتباط چشمی میگرفت
من اکی ام تا۵_۶ثانیه
ولی استاد یهو ۲۰ثانیه تو چشم یکی حرف میزنه
من دیگه نگاه نمیکردم
کلا از زل زدن بدم میاد
بعد داشت میگفت رفتید مصاحبه باید ارتباط چشمی بگیرید و من سرمو تکون میدادم و تایید میکردم
رو به من میگفت خجالتی نباشید
من باز تایید میکردم
که مثلا من اصلنم خجالتی نیستممم
ولی خب به قول خودش میگه من الان میدونم شما چندجا خواستگاری رفتید و چندتا خواستگار داشتید
و واقعنم همینه
️
خیلی میفهمه هرکدوممون چه مدل آدمی هستیم و چمونه
این حرفا رو هم دقیقا همون موقعی میزد که من حالم خوب نبود
و رو به من میگفتتت
و من اصلا نگاش نمیکردم مبادا بدتر لو برم -
از داستان استخدامی خودش می گفت
گفت لحنتون خیلی تاثیر داره
چه طوری حرف بزنید
بعد داشت میگفت کلا مهمه که با هرکسی کجا و چه زمانی حرف بزنید و چی بگید
یادم اومد که پارسال دم ظهر بعد از یک ساعت حرف زدنشون با بچه ها
رفتم که سوال تکراری بپرسم
گفتن همین الان داشتم به بچه هاتون میگفتم
ناراحت شدم ولی معلوم بود خیلی خسته ان و حالشون خوب نیست(قشنگگگگ از قیافه شون معلوم بود؛منم ندیده بودمشون اون روز وگرنه نمیرفتم دم اتاقشون و بعدش بفهممم خوب نیستن)
گفتم اگه الان وقتشو ندارید اکیه یه روز دیگه میام و اومدم درِ اتاق رو ببندم که یه کم مکث کردن بعد گفتن بیاید
احساس موفقیت کردم که بلدم چه طوری حرف بزنم
البته اون موقع واقعا میگفتن یه روز دیگه بیاید میرفتم
و واقعا هم قصدم این نبود که مزاحم باشم
و درک کردم که خسته ان...
اما خب خودمم ناراحت شدم
هرچند بعدا فهمیدم اون روزا چقد از همه طرف اذیت بودن و کاملااا بهشون حق دادم... -
وای
داشتن یه چیزی رو توضیح میدادن
بعد گفتن استاد نباید فلان کارا رو انجام بده
"پرت میکنه حواسمو"(شایدم گفتن حواسُ ولی من حواسمو شنیدم)
و اون جلو به زور خندمو کنترل کردم
چون یاد بقیهی این آهنگه افتادم
از ته کلاسم صدای خندهی ریز میومد
️
-
ان شاءالله درست میشه...
-
Aqua در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
M.an
سلام خانم مدیر امیر Ramos9248 نمیتونه پست بزاره تو انجمن هر چی میفرسته میگه قبلا ارسال کردهاید
اینو لطفاً حلش کنیدM.an
خانم مدیر مشکل امیر هنوز حل نشده، نمیتونه پست بفرسته
لطفا اینو درست کنید