هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
اییی
هوفففف
کنار چشمم خیلیییی می سوزه
انگار دارند با خار می زنن داخلش
وای این در حالی که صبح امتحان ترم آزمایشگاه دارم و نخونم امروزم تا قبل7 کلاس
بودم که اخرین کلاس ارائه داشتم
لهم لههه -
خدا جونم من دیگه توانی ندارم
استراحت می کنم خودت کمکم کن بیدار شم بخونمش
دیگه چشمام توان باز موندن ندارن
-
می سوزد آواز
غم دارد این ساز
ای الهه ی ناز -
هیچی سر جاش نیست
-
آدم، باید خرج عقیده بشه
نه عقیده خرج آدم...
وقتی اینو فهمیدیم، «من» کنار میره. «وظیفه» میاد وسط
اون موقع سخت ترین قسمت داستان تازه شروع میشه...
... -
وگرنه «مسلمون بازی» رو که همه بلدن...
-
چشام مغزم رد دادن
خودم رد دادم
زندگیم رد داد
منو لفت بده از این زندگی نخاستم -
قرار نبود اینجوری پیش بره
هیچی قرار نبود اینجوری پیش بره -
نسترن خوشبحالت رفتی کار خوبو تو کردی
خودتو نجات دادی از جهنم -
مغزم درد داره
-
از همه بیشتر روحم
-
بخودت قسم این بار نشه باید خودت بیای به مامانم جواب پس بدی
-
من روم نمیشه