هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
امام حسینم
واقعی واقعی نمیخواید دعوتم کنید؟( : -
شاید راه فرارم ارشد گرفتنم باشه...
یه دانشگاه خوب...یه شهر دور...خیلی دور... -
نامردم...
اما اونا هم هستن... -
خسته شدم...
-
چقد دلم برا این حال خودم میسوزه...
و چقد ترکیبش با این مداحی گریه میشه... -
مثل بارون آخر قصه
میکنه این گریه ها پاکم
جای دیگه
من نمیمیرم
من همینجا ریشه در خاکم...
یا حسین... -
این روزا...
این چندماه...
بیشتر از تمام روزای این ۳سال گریه کردم...
هیچ وقت ته این گریه ها بد نبوده...
همیشه بعدش یه راهی جلوم گذاشتی...
اما نه زود...( :
یاحبیب الباکین...( : -
الحمدالله...
-
میدونی...
خوبه... -
یاد تمام سختیای زندگیم تو این۲۱سالم افتادم...
از ماجراهای ۳سالگیم که هنوزم فامیل با دلسوزی ازش یاد میکنن...
و یکی دوسال بعدش...که یادمه...یادمه خیلی چیزا رو...
از ۱۳سالگیم که دور از خونوادم بودم...
خوابگاه...
درس...
فامیلِ رو مخ که هیچ وقت از خدا براشون بد نخواستم اما دید و خیلی از همون چیزا رو سرشون آورد...
کل زندگیم مشغول درس بودم...
حرفای آدما...آدما...آدما...آدما...
حرف شنیدن و نگاه های آدما بهم
بابت چیزایی که من مقصرشون نبودم...( :
امشب خوب نیستم... -
آدمی نیستم که دوست داشته باشم خیلی اونشکلی باشم
آدم این مدلی ای نیستم...
سختمه...
اما...
بهتره تمرینش کنم...
شاید یه سری چیزایی که دوست ندارم تو این جامعه لازمم باشه...( : -
خدایا تو حواست بهم باشه...
این روزا همهی آدمایی که بهم نزدیکن
طلبکارمن...
اما تو دیدی تمامش رو...( :
تمام تمامش رو...
فکرمو نیتمو همه چی رو دیدی...
همه چی رو میدونی تنها عزیزِ عالم...
خودت دلمو با بودنت آروم کن... -
باید درس بخونم؟
چون اهل تقلب نیستم؟
باشه...
اشکمو پاک میکنم و میخونم...( :
تو باش...ببین...بخواه...
آرومم کن... -
ی حموم برم
-
جلسه۵خیلی سنگینه
و تموم نشد
اما خوب پیش رفت...
الحمدالله... -
۴:۴۰
بخوابم... -
تا کِی؟
-
دم به دقیقه پهلوی ما رو سوراخ کردهن که نظری داشتی بگو. نظرمونم که میگیم، عملا انگار نشنیده نخونده رد میکنن
-
یعنی قشنگ تمام زورشون رو میزنن که حرف حرف خودشون باشه.
حتی اگه حرفشون غلط باشه هم براش یه توجیهی درمیارن تا اون کاری که خودشون دلشون میخواد رو بکنن.