هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
Michael Vey نه ۴ترمس
Blue28 عههه پس یکی دیگه که ۴ ترمست علوم پایش رو پیدا کردمم
از هر کی میپرسیدم ۵ ترمه بود
-
Michael Vey در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
اما خوشحالم که الان تو این نقطه از زندگیم قرار دارم و تو این مسیریم که الان هستم :>
یه فکت علمی هست که میگه دانشجوهای پزشکی دارن زیر فشار امتحان پاره میشن ولی بازم خوشحالن بابت انتخابشون

Maaah آرههه لااقل من ک تو این دسته قرار دارم

البته ی سریا هم هستن ک میگن کنکور بهتر بود یا چ غلطی کردم اومدم این رشته
️ -
Michael Vey می خواستم بگم بیا گزارش بده
وقتی داشتی به پست های گزارش ساعت مطالعه دانشجویی رای مثبت میدادی....بابونــــه میام میام



-
Blue28 عههه پس یکی دیگه که ۴ ترمست علوم پایش رو پیدا کردمم
از هر کی میپرسیدم ۵ ترمه بود
Michael Vey عه ایول



فککنم فرزامم ۴ ترمس -
به جای اینکه بنویسم من هیچ وظیفه ای ندارم سوالات تفسیر رو برای شما بفرستم، می خواستید خودتون تشریف میاوردید و می نوشتید
نوشتم من مناسب این کار نیستم(نماینده بودن)البته خودمم نخواستم نماینده بشم
چون جلو نشسته بودم گفت خب شما نماینده اید -
Michael Vey عه ایول



فککنم فرزامم ۴ ترمسBlue28 سونیا هم همینطور


-
ای جان یه دور خوندم تموم شد
حالا وقت فیلمشه -
ولی هورموناش هورموناش هورموناش...
-


-
Narges_ چشم چشمم
البته لخت حساب نمیشه
چون پشت موهام اوکیه صافه و کاریش نداشتم
اینسری جلو موهامو فقط این مدلی کردم که یه فرم جالبی گرفته


-
دانه کوچک بود و کسی او را نمیدید. سالهای سال گذشته بود و او هنوز همان دانه کوچک بود.
دانه دلش میخواست به چشم بیاید، اما نمیدانست چگونه. گاهی سوار باد میشد و از جلوی چشمها میگذشت. گاهی خودش را روی زمینه روشن برگها میانداخت و گاهی فریاد میزد و میگفت:
"من هستم، من اینجا هستم، تماشایم کنید .”
اما هیچکس جز پرندههایی که قصد خوردنش را داشتند یا حشرههایی که به چشم آذوقه زمستان به او نگاه میکردند، به او توجهی نمیکرد.
دانه خسته بود از این زندگی؛ از این همه گم بودن و کوچکی خسته بود. یک روز رو به خدا کرد و گفت:
"نه، این رسمش نیست. من به چشم هیچکس نمیآیم. کاشکی کمی بزرگتر، کمی بزرگتر مرا میآفریدی.”خدا گفت:"اما عزیز کوچکم! تو بزرگی، بزرگتر از آنچه فکر میکنی. حیف که هیچ وقت به خودت فرصت بزرگشدن ندادی. رشد ماجرایی است که تو از خودت دریغ کردهای. راستی یادت باشد تا وقتی که میخواهی به چشم بیایی، دیده نمیشوی. خودت را از چشمها پنهان کن تا دیده شوی.”
دانه کوچک معنی حرفهای خدا را خوب نفهمید، اما رفت زیر خاک و خودش را پنهان کرد.
سالها بعد دانه کوچک، سپیداری بلند و با شکوه بود که هیچکس نمیتوانست ندیدهاش بگیرد. سپیداری که به چشم همه میآمد


شعردانه


