هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
ینی چی ک هیچ تلاشی نمیکنی واقعا؟؟؟؟
-
-
بابونــــه
توهم زدن یکی از نشونه های تشنج سایکیک هست
اینکه میری یجای جدید حس میکنی اشناعه
دیگهههه حس اظطراب و ترس شدید یهووویییی
ولی خب صرفا از رو توهم نمیشه تشخیص گذاشت
ممکنه خستگی باشه صرفاGaladriel نمیدونم چیه
توهمه یا چی...
ولی خب چند بار یکی صدام زده، بهم سلام داده یا حتی صدای زوزه شنیدم
وحشتناکه وقتی که میفهمی صدا منبع بیرونی و واقعی نداشته
نمی دونم اونایی که اسکیزوفرنی دارن چطور نمیترسن -
بخدا پنج دیقه بهت فرصت میدم نیومدی تیکه تیکت میکنم باهات خورشت درست میکنم
-
بابونــــه چیز عجیبه
بیمارها خیلی اذیت میشند
راستی اسم شو گفتید
داخل این کتاب شنیده بودم فرصت کردید گوش بدید از ایران صدا جالبه
نام کتاب بخش دی هستjahad_121 اسکیزوفرنی؟!
-
Galadriel نمیدونم چیه
توهمه یا چی...
ولی خب چند بار یکی صدام زده، بهم سلام داده یا حتی صدای زوزه شنیدم
وحشتناکه وقتی که میفهمی صدا منبع بیرونی و واقعی نداشته
نمی دونم اونایی که اسکیزوفرنی دارن چطور نمیترسنبابونــــه
یه دکتر برو -
پنج دیقت شد چار دیقه
-
بابونــــه
یه دکتر بروGaladriel مهمنیست
واسه قبلا بوده -
سه دقیقه
-
میکشمت
-
jahad_121 چه ترسناک...
-
jahad_121 اسکیزوفرنی؟!
بابونــــه اره من درباره اس تو این کتاب شنیدم البته خب داستان ه این کتاب
ولی برام عجیب بود
ولی کنترلش می کنند
مثلا داخل کتاب همون فردی که دکتر بود چندین سال قبل هی یک دختربچه رو می دیدهاما در اخر کتاب خودش دکتر و تو بخش مربوط به این طور بیماری ها کار می کنه
من اطلاع پزشکی زیادی ندارم اما داخل این کتاب شنیده بودم دیگه اسم ش رو گفتید یاد این کتاب افتادم
-
-
بابونــــه اره من درباره اس تو این کتاب شنیدم البته خب داستان ه این کتاب
ولی برام عجیب بود
ولی کنترلش می کنند
مثلا داخل کتاب همون فردی که دکتر بود چندین سال قبل هی یک دختربچه رو می دیدهاما در اخر کتاب خودش دکتر و تو بخش مربوط به این طور بیماری ها کار می کنه
من اطلاع پزشکی زیادی ندارم اما داخل این کتاب شنیده بودم دیگه اسم ش رو گفتید یاد این کتاب افتادم
jahad_121 ممنون که گفتی
میخونمش -
jahad_121 ممنون که گفتی
میخونمشبابونــــه
🩵🩵
-
اصلااااا جوابتو نمیدم
-
سومین لیوان کارامل ماکیاتو امروز رو خوردم، دفتر قهوه ایم رو برداشتم و نوشتم، حموم رفتم، چای هل برای مامان دم کردم، ترمیم رفتم و لاک آیس موکا زدم، با پرنیا حرف زدم. دریغ از ذره ای تغییر توی حالم. این که کارهایی که زمانی بلافاصله آرومم میکردن الان بیتاثیر شدن کلافم میکنه. باید صبوری کنم تا بگذره.