هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
-
برگشت...
-
اون شب اصلا حالش خوب نبود...
اصلا...
کاملا میشد حس کرد که یه مسئله ای شدیدا ذهنشو درگیر کرده...
خیلی حالش گرفته بود...
وسط صحبتامون و درگیریا و نگرانی من
یهو یه هعی بلند کشید...
واقعا اون شب گرفته بود...
بهم از تاخیر حقوقش بابت جنگ گفت
و از قسطایی که باید بپردازه و ممکنه عقب بیفتن...
از اینکه ضامن همکارش شده بود و حقوق اونم نداده بودن و ممکن بود حسابش بسته شه و در این صورت هرچه قدرم زحمت بکشه رو به عقبه چون حسابشو بابت قسطای عقب افتاده میبندن...(چیزی که من متوجه شدم)
فک میکنم بیشتر حالِ اون شبش از این بابت بود...
حق داشت... اما نباید اینقد گرفته میبود...
نگفت از چی اینجوریه
خودم حدس زدم بابت همین مسئله است...( :
و الحمدلله که حداقل از لحاظ مالی آدما رو درک میکنم... -
زهرا بنده خدا 2
بهبههه سلااام بالاخره تونستید بنویسید
خداروشکر که دوباره اینجا می تونید بنویسید
حالتون خوبه؟ -
f.nalist فرزام دارم خواب میبینم؟ عکس خودت رو گذاشتی رو پروفایل؟ از هرکس انتظار این حرکت رو داشتم الا تو.
-
زهرا بنده خدا 2
بهبههه سلااام بالاخره تونستید بنویسید
خداروشکر که دوباره اینجا می تونید بنویسید
حالتون خوبه؟jahad_121
خوبم خداروشکر
شما خوبین؟