هرچی تودلته بریز بیرون7

[Ramos9248]

ماها شبا دیزی غذا
میزنیم بعدشم ایزی فضا
منم و حیدر و سینی غذا
داریم شب شیکمونو میریم فضا

[Ramos9248]

آدم حریص اگه اقیانوسم سر بکشه باز، تشنشه

[Michael Vey]

دو تا علم بودن
به هم سلام میدادن :>
بعد میچرخیدن
خیلی باحال بود

بعد یه مرده هم بود خیییلی لاغر بود. ولی دستش یه پرچم خیلی خیلی خیلی خیلی بزرگ بود
وسط وایساد دور و ورش طبل زن ها گرداگردش وایسادن
اونا طبل میزدن مرده وسط میچرخید جوری که پرچم از بالای سر طبل زن ها رد بشه

بعد موقع اذان همه دسته ها وایسادن علم ها شروع کرده بودن به چرخیدن

[Michael Vey]

خیلی خیلی خیلی وقت بود ندیده بودم این چیزا رو :>>

[Michael Vey]

وای تو یه گهواره هم که داشتن میبردن یه بچه واقعی توش خوابیده بود تو اووون همه سر و صداا

[Michael Vey]

امروز حقوق تصحیح خردادمم ریختن خیلیی خوشحالم

[Ramos9248]

جدایی ها به من زودتر رسانش
سبزه به ناز می‌آید، محرم راز می‌آید
دلم از دیده میپرسد نشانش
سبزه به ناز می‌آید، محرم راز می‌آید

[Ramos9248]

سبزه به ناز می‌آید، محرم راز می‌آید
از دل پر دردم بشنو، سوز و گداز می‌آید
از دل پر دردم بشنو، سوز و گداز می‌آید

[نقطه]

خسته شدم دیگه...

[نقطه]

دیگه واقعا بریدم...

[f.nalist]

نقطه
دیگه چیزی نمونده

[Ramos9248]

اگه بی کلاسم میدم چرا درس
خوب گوشاتو باز کن نیست صداقت (صدا قطع)

[Kosar.ab]

Maaah شاید باورت نشه ولی من هشتاد سالگی خودمو با مینی اسکارف و لاک و رژ قرمز و دامن و شومیز و کفش طبی بخاطر کمر دردم تصور میکنم

[هبیج]

Maaah
🥲

[Ramos9248]

ببینم خوشبختی تو؟
یه چی که دلتو خوش کنه داری؟
جای کف زدن برا همه
یه دلیل که مشتتو مشت کنه داری؟
کتابی که باهاش رشد کنی داری؟
یکی که دیدیش چشماتو درشت کنی داری؟
تو هم مثل من خودخوری داری
تو فکر آرزوهات تا صبح نمیخوابی

[هبیج]

Kosar.ab
منم

[هبیج]

______
برام باز نمیشه :<

[f.nalist]

چه امید به زندگی بالایی

[زهرا بنده خدا 2]

چقد سخت میگذره...
چقد نمیخوام این مدت کسی رو ببینم...
و چقد تحت فشارم...
اونقدری که دوست دارم فقط بخوابم...
هیئتم نرم و هی این و اونو نبینم...
فقط بخوابم تا خودش بیاد و بتونم باهاش حرف بزنم...
چقد توقع خونوادم ازم بالاست...
اگه خودش درک نداشت
قیدشو میزدم...!
له شدم زیر بار روانیِ حرفایِ بقیه...
و توقعات زیادی که ازم دارن...(زیاد نیست...طبیعیه...اما من تموم ۲۱سال زندگیم سرم تو کتاب بوده...خیلی چیزا بلد نیستم...( : نباید اینطوری کنن...هرچند از روی خیرخواهیه...و متوجهِ فشاری که به من وارد میشه نیستن...و گفتنشم فرقی به حالم نداره...اما فقط میخوام که اینو در نظر بگیرن...همین...)
باید صبر کنم با خودش حرف بزنم
رک و راست...
اما تا اون موقع...
خسته ام...
خیلی خسته...
تازه فشارای روانی تو راهه...
این اولشه...هیچی نیست در برابر بقیه‌ی چیزا...
فقط باید برم جمکران...
برم یه هفته بمونم بلکه آروم بگیرم...
اونم فعلا نمیشه...
#تودلی

[Zaahra._.]

من: