هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
69285658fdd167
زهرا؟؟پرستو بابایی اهوم
-
از دبیرستان تا حالا
کلا حساسیتم روی شکست و نتیجه نامطلوب خیلی کمتر شده
خیلی خیلی کمتر
این نتیجه گرا نبودنه خوبه ها
ولی حس میکنم دیگه زیادی دارم از اون ور بوم میفتم
و میگم خب مهم نیست و واقعا هم مهم نیست ظاهری نمیگم در صورتی که این اصلا برای من تعریف نشده بود تا چند سال پیش یچیزی برای من مهم نباشه مگه میشه ؟
اگه حساسیت گذشته رو داشتم طبیعتا با خودم اینجوری رفتار نمیکردم
و خودمو قرار بود به شدت سرزنش کنم
ولی این شل گرفتنه هم خوبه هم از طرفی خیلی بد
فیدبکم نسبت به نتیجه نامطلوب خیلی تغییر کردهآدم همیشه میگه وای اگه فلان چیز اتفاق بیفته چی میشه
فلان اتفاق بیفته چی میشه
یه روزی اگه واقعا برات اتفاق بیفته
و ببینی اونقدرم جدی نبود طبیعیه که حساسیتت ازش از بین بره
ولی اینکه همیشه چیزایی که بهت حس امنیت میده برات اتفاق بیفته
در برابر یه شکست کوچیک نابود میشی اینم خوب نیست البته ، آدم خوبه شکست هم تجربه کنه ولی مشکل اینجاست تجربه کنی میفهمی واقعا بیش از حد جدی گرفته بودیش، احتمالا هم هر آدمی هم اینجا اینو درک نکنه -
در مورد عزت نفس شرطیه ، برای کسایی هست که فقط کافیه یه اشتباه ، یه نتیجه بد یا هرچیزی براشون اتفاق بیفته که دیگه مثل قبل به خودشون ارزش ندن
نتیجه خوب میگیری و موفقی
به خودت افتخار میکنی و حس خوب داری
ولی کافیه یه شکست کوچیک بخوری
کلا حس موفق بودن به خودت نداری و میگی یه شکست خورده ام
ببین واقعیت اینه کلا ارزش یه آدم به موفقیت و شکست هاش نیست ممکنه تو داخل بازه هایی از زندگیت موفق باشی یا نه ، یه موقع پولدار باشی یه موقع ورشکسته ، مشکل اینجاست نباید ارزش خودتو وابسته به نتایجت کنی ، اگه الان داری به خودت افتخار میکنی بخاطر نتایجت خیلی خطرناکه چون ممکنه یه روزی دیگه نتایج خوبی نداشته باشی اون موقع دیگه ارزش نداری؟ خیلی چیز خطرناکیه ادمو نابود میکنه ، باید یاد بگیری خودتو و ویژگی هاتو بپذیری و برای اینا خودتو دوست داشته باشی و ارزش داشته باشی برای خودت نه موفق ها و نتایجت نمیگم اینا قابل افتخار نیستن ولی اگه یه روزی نتایج اونی نباشه که دوست داری خودتو نابود میکنیاز این مرحله که عبور کنی یا واقعا عزت نفس واقعی میگیری و نتایج برات کم اهمیت میشه ( بازم رسیدن به این مرحله طبیعتا سخته ) یا خودتو نابود میکنی
-
هویججج
محدودیتی نداره، مثلا شاید یه کلمه برای من جدید باشه ولی برای یکی دیگه خیلی تکراری باشه و ساده باشه براش... -
_ Reza _ قبل کنکور که ما نمیتونستیم بیایم شبا اینجا ۲۰ صفحه بحث میشد ..الان که کنکور تموم شده یه صفحه نمیشه
-
Anzw 18
۱_عروسکام اسم نداشتن
2_من بیشتر تو کوچه بازی میکردم
ولی وقتی تنها بودم چالش های عجیب درست میکردم مثلا از پنچره بپرم رو تخت یا از ستون بالا بکشم 🥲
۳_ هیچ وقت حس مادرانه ای نسبت به عروسک هام نداشتم
حالا چه بازی انجام میدادیم؟
سرقت از بانک
حمله به گروه مافیاها و گروگان گیری
۴_ عروسک موردعلاقه ام عروسکای باربی بود براشون لباس میدوختم مدل موهاشون رو عوض میکردم موهاشون کوتاه میکردم
حتی خونه براشون درست میکردم 🥲
پ.ن: صبر شما یک پنگوئن آفریقایی را نجات داد ممنون بابت خوندن این متن طولانی -
Anzw 18 نقل قول بیشتر از پست اصلی رای مثبت گرفت
این بده