هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
الان خیلی خسته بود...
یه ساعتی اما همراهیم کرد...
امروزم خیلی حرف زدیم...
خیلییییی...
دیگه بهتر بود بخوابیم...
گناه داشت...
#تودلی -
داداشمم که خسته بود...
فردا حالشو بپرسم...
حس کردم ازش دور شدم...
دلم براش تنگ شد...( :
#تودلی -
امروز دو بار باهاش حرف زدم
ولی خب با پیام باید سر به سرش میذاشتم که نشد
ان شاءالله فردا...
#تودلی -
پشمام از فکری که این مدت زیاد در سرم گذشته ریخته
هر روز بیشتر و بیشتر از خودم و افکارم تعجب میکنم.
انگار که اینا برای من نیست؛ برای یکی دیگهست.
چطور میشه همچین فکر و علاقه ای درون من شکل بگیره؟
منی که چندین ساله -حتی چند سال قبل از اینکه اولین کنکورم رو هم بدم- سعی کردم خودم رو بشناسم. و دقیقاً این افکار و علاقه جایی یقه مو گرفتم که فکر میکردم در شناخت خودم خوب عمل کردم؟
مگه میشه این همه تضاد؟ مگه میشه آدم چیزی رو دوست داشته باشه که بنظرش اشتباست؟
عجیباً غریبم.