هرچی تودلته بریز بیرون۶
- 
ولی من از مخفی کاری میترسم
خواهرمم بهم میگه همه چیو نگو کارتو انجام بده
ولی من عذاب وجدان میگیرمMichael Vey چقدر من
میدونی این دلیل اصلی مشکلاتمونه
️ - 
هیچ وقت یادم نمیره یه بار از ته دلم خواستم برم شهربازی با بچه ها
رفتم و برگشتم ،ساعت تقریبا ۸شب بود
سه ساعت حرف شنیدم تهشم گفتن معلوم نیست با کی رفتیپرستو بابایی بابا من یه بار بچهها با کلییی اصرار بردنم بیرون منم هیچی نگفتم به مامان بابام. عاقا این ۸:۳۰ من شد ۸:۳۵ این سرپرسته زنگ زد گفت این معلوم نیست با کی بیرون بوده تا این وقت شب دختر من ازدواج کرده ولی میخواد اب بخوره زنگ میزنه به من این چه دختر خرابیه. یعنییییی کوفتم شد
 - 
ولی من از مخفی کاری میترسم
خواهرمم بهم میگه همه چیو نگو کارتو انجام بده
ولی من عذاب وجدان میگیرمMichael Vey بستگی داره به چی بگی مخفی کاری
 - 
Michael Vey یه بار بابام نشست منطقی در این باره حرف زد باهام. گفت ببین من اینکارارو کردم از نظر تو عیبی داره؟ گفتم نه. گفت خب اگه مامانت میفهمید چی؟ گفتم بیچاره میشدی گفت افرین پس توام لزومی نداره همه چی تو بگی. عاقا از اون روز بنده پیشرفت زیادی در زندگیم کسب کردم

 - 
پرستو بابایی بابا من یه بار بچهها با کلییی اصرار بردنم بیرون منم هیچی نگفتم به مامان بابام. عاقا این ۸:۳۰ من شد ۸:۳۵ این سرپرسته زنگ زد گفت این معلوم نیست با کی بیرون بوده تا این وقت شب دختر من ازدواج کرده ولی میخواد اب بخوره زنگ میزنه به من این چه دختر خرابیه. یعنییییی کوفتم شد
Maaah چه عقده ای :||||
 - 
پرستو بابایی بابا من یه بار بچهها با کلییی اصرار بردنم بیرون منم هیچی نگفتم به مامان بابام. عاقا این ۸:۳۰ من شد ۸:۳۵ این سرپرسته زنگ زد گفت این معلوم نیست با کی بیرون بوده تا این وقت شب دختر من ازدواج کرده ولی میخواد اب بخوره زنگ میزنه به من این چه دختر خرابیه. یعنییییی کوفتم شد
 - 
Blue28 به خدا که اگه نبود، من به این زندگی کوفتی پایان میدادم. الانم میگه تو خوابگاه خواستی هر جا بری به من زنگ بزن به مامانت نگو
 - 
Michael Vey بستگی داره به چی بگی مخفی کاری
Blue28 همین برام سواله
چی مخفی کاری حساب میشه - 
واستین من پیامارو از صفحه ۵ دارم میخونم، جا موندم میخوام تو بحث شرکت کنم

 - 
Blue28 به خدا که اگه نبود، من به این زندگی کوفتی پایان میدادم. الانم میگه تو خوابگاه خواستی هر جا بری به من زنگ بزن به مامانت نگو
Maaah من به مامانم زنگ میزنم ک به بابام نگو



 - 
Michael Vey یه بار بابام نشست منطقی در این باره حرف زد باهام. گفت ببین من اینکارارو کردم از نظر تو عیبی داره؟ گفتم نه. گفت خب اگه مامانت میفهمید چی؟ گفتم بیچاره میشدی گفت افرین پس توام لزومی نداره همه چی تو بگی. عاقا از اون روز بنده پیشرفت زیادی در زندگیم کسب کردم

 
 |
شعردانه





