هرچی تودلته بریز بیرون7
-
هعی
اینم از امروز و احتمالا آخرین بار تا چند ماه بعد که نیستم دلم برای شهرمون تنگ می شه
هعیییییی
من چه کار می تونم کنم جز همین و در آخر سکوت و زمانی طولانی که می گذرد اما من دیگه نیستمزمان زمونه و دوره ای عجیببب
-
رفتم لباس بگیرم امروز خیلیییی مانتو پوشیدم
مانتو اینا که دیگه اسمشون مانتو نبود هرچی می پوشیدم کوتاه بود
اندازه بلوز و لباس تو خونه شده
بعد فروشنده می گفت همین که پشتش بلند باشه خوبه دیگه
اصلا هنگ کردم
منم لاغر یا گشاد بودن یا خیلی کوتاه
به یک بدبختی یکم بلندترش پیدا کردم
وای اگر من بدون چادر بپوشم اصلا جای نمی تونم برم بدم میاد با این طور لباس ها دیگه انگار لباس تو خونه است
من نمی دونم چرا انقدر کوتاه آخه
پیرهن مردا بلند تر ایناست، چرا اینطور شدههوفففف
نیاز شد خیاطی خودم یادبگیرند پارچه خودم اون مدل ها که می خوام بدونم
مانتو های که می خواستم کوتاه یا خیلی گشاد بودن
اونا مانتو بلند ها هم که تا نزدیک پا اند دیگه بیش از هد بلند بگم لباس ویژه دانشگاه دیگه نبودن برای مهمونی خوب بودن و خب من برای آزمایشگاه ها اینا نمی تونم انقدر بلند بپوشم باید نهایت اندازه روپوشمباشهخلاصه که خداروشکر چادرهست اگرنه آسایش روان نداشتم
هرچی بخوام می تونم بپوشم با چادر آرامشم بیشتره
هی نمی خواد نگران رفتار بقیه و نظر دادنشون باشم یا هرکی خیره نگاهم کنه و..
وای اگر این مانتو ها کوتاه بپوشم همین طوری هیچی دیگه اینا خیلییییی کوتاه چرا -
در میان طوفان بر موج غم نشسته منم
️
-
تو در فتنه از حد گذر کردی
-
تو با من ز بد هم بدتر کردی
-
به سوز نگاه بلا خیزت منه تشنه را تشنه تر کردی
-
پس از ارزوها پس از جست و جو ها ره دل به سوی خدا کردم
تو را بین خوبان جدا کردم
خطا کردم خطا کردم ای
دلم را به درد اشنا کردم -
هعیییییییییییییییییییییی
-
غم؟!
-
نمی دونم نمی دونم نمی دونم
-
۴ ماه دوری
؟
-
خستم
فردا و پس فرداه هم که کلاس و خلاصه نویسی ها باید تا آخر هر شب بنویسم بفرستم هم زمان وسایل جمع کنم
صبح جمعه چند ساعت تو راه تا برسم -
زده ام ناله ها ز فرقت تو
-
امروزم تقریبا داره تموم میشه
سردرگمی که زیاد دارم ولی خب دیگه بقیش دست من نیست
الان میگم چه بشه چه نشه فرقی نمیکنه چون چیزایی دیدم که واقعا از علاقم کم کرده
ولی شاید اگر نشه گریه کنم نمیدونم راستش
در هر صورت چیزی که الان فکر میکردم درسته رو انجام دادم این پشیمونی لعنتیمم نمیتونم کاری کنم -
امروزم تقریبا داره تموم میشه
سردرگمی که زیاد دارم ولی خب دیگه بقیش دست من نیست
الان میگم چه بشه چه نشه فرقی نمیکنه چون چیزایی دیدم که واقعا از علاقم کم کرده
ولی شاید اگر نشه گریه کنم نمیدونم راستش
در هر صورت چیزی که الان فکر میکردم درسته رو انجام دادم این پشیمونی لعنتیمم نمیتونم کاری کنم@Neoo. در هرچی تودلته بریز بیرون7 گفته است:
الان میگم چه بشه چه نشه فرقی نمیکنه
لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ...
این بخاطر آن است که برای آنچه از دست دادهاید تأسف نخورید، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید؛