هرچی تودلته بریز بیرون7
-
هعییی
-
صبح ها به بعد انگار قفل میشه اینجا دوباره روز بعد باز میشه
نمی تونمتودلی ها مورد همون لحظه بنویسمدیروز یک تایمش کلافه بودم
دیگه متن رو تو دفترچه یاداشت م نوشتم -
غم لذت دلتنگی برای شهرم
درد شوق حس خوب و حس مبهم کمی دلهره در عین شوق شیرین و لذت بخشاز کلاس هامروز ها که برنامه ام سبک خصوصا غروب به بعد این حس ها و غم وسرد وبی روح بودن محیط دانشگاه عمیق تر حس می کنم
درسته روز های که خیلی سرم شلوغ و از خستگی درد زیادی تو پاهام ه زیاد خستم و توان آنچنانی ندارم
اما دیگه فرصت فکر کردن به این افکار و عمیق شدن این حس ها رو ندارم
-
غم این دل مگر یکی و دوتاست
-
حالا مشکل اینه من وقتی غم و ناراحتی بخواد بیاد سراغ م حق ندارم زیاد ناراحت باشم و تا حد ممکن نباید بزارم به مرحله گریه برسه حتی اگر خیلی شرایط بد باشه
شهريور دلم برای عموم تنگ شده بود (ترم اولم فوت کردن)
یک دفعه به خودم اومدم دیدمشروع کردمگریه کردن بعد سریع باید هی گوشزد کنم بچه جون تو حق نداری ناراحت باشی نه باید ناراحت بشی گریه نباید کنیهوففففففففف
آخه چی کار کنم
این طور هم واقعا سخته تا کی هی این غم ها و رنج ها رو بفرستم پشت ذهنم بگمالان حق فکر کردک بهتون و ناراحت کردن خودمو ندارمبعد هی جمع میشه یک دفعه خیلی بدتر میشه و اگر یک شب مثل ترم اولم راه برم و گریه کنم اونجاست که دیگه باید نشست رو زمین
ای زندگی زیاد سعی کن از سمت غم بهم نزدیک نشی
️
-
-
Blue28
خب اگه با منطق ومپایر دایریز داری با من حرف میزنی که کلا بحثی باهات ندارم -
f.nalist وای اره اندام تحتانی سخت بود دوران خودش
-
امروز قراره به مامانش بگه
و من شدیدا استرس دارم
چرا خودش انقد آرومه نمیدونم
شایدم حفظ ظاهر میکنه
تو که هرچقدم حفظ ظاهر کنی من میفهمم که آخه بچه
دوستم گفت تو می خوای بگی بیا دانشگاه زنگ بزن به مامانت
نمیشه که
تو این کارو کردی ولی شرایطتت کلا فرق داشت
تودلی