هرچی تودلته بریز بیرون7
-
هر صباحی غمی از جور زمان پیش آید
گویم این نیز نهم بر سر غمهای دگر -
چند وقتی بود که چشماش یه غمی داشت...یه غمی که آزارم می داد...
کم حرف شده بود...مدت ها به یه نقطه خیره می شد و فکر می کرد...
یادمه وقتی ازش پرسیدم چیزی شده که آنقدر بهم ریخته ای تو چشمام زل زد و گفت: دلتنگم...خیلی دلتنگم...
نذاشت بپرسم دلتنگ کی... دلتنگ چی... دستمو گرفت و گفت تا حالا به کسی حسادت کردی؟
سرم رو تکون دادم و گفتم نمی دونم...شاید...تو چی؟ خندید و گفت آره...
من به خودم حسودیم میشه...به همون کسی که بودم و دیگه نیستم... همونی که از یه جایی به بعد عوض شد... می دونی سخت ترین روزهای زندگی همون روزایی هست که آدم دلتنگ خودش میشه...
حرفاشو درک نمی کردم تا اینکه چند سال بعد روزای سختم شروع شد ... دلتنگ شدم... دلتنگ همون کسی که تو گذشته بودم... دلتنگ همون حس هایی که مدت ها تجربه نکرده بودم... دلتنگ خنده هایی که مصنوعی نبود... دلتنگ رویاهایی که هر چی گذشت کمرنگ تر شد...
همون جا بود که فهمیدم فرقی نداره شرایط تغییرت بده یا سرنوشت یا مسیری که انتخاب می کنی... اگر با گذشت زمان عوض بشی بالاخره یه روز بی رحمترین دلتنگی میاد سراغت... دلتنگی که هیچ راه فراری نداره... دلتنگی که هیچوقت تموم نمیشه...فقط گاهی فراموش میشه ... همین
حسین حائریان@melancholy چقدر درست
کاش همه چیز اینطوری نبود.. -
Succinate فکرشو بکن صبحا بری بالا سر مریضای ۷۰-۸۰ ساله
بعد از ظهر بشینی فکر کنی اینا چیکارشون بود، چجوری میشه خوبشون کرد
و شب هم اون موجود چندشو ببینی
تازه چایی هم فرصت نشه بخوری
وااقعا توان نمیمونه واسه آدم🥲🥲MSina در هرچی تودلته بریز بیرون7 گفته است:
Succinate فکرشو بکن صبحا بری بالا سر مریضای ۷۰-۸۰ ساله
بعد از ظهر بشینی فکر کنی اینا چیکارشون بود، چجوری میشه خوبشون کرد
و شب هم اون موجود چندشو ببینی
تازه چایی هم فرصت نشه بخوری
وااقعا توان نمیمونه واسه آدم🥲🥲ساندویچ ناروی ببین
️
-
اگ طلا بیاد ۱۰ نیم میخرم
البت فعععک نکنم اینقد مهربون باشه
-
دیگه الان وقتشه اهنگ «ای دریغا» چاوشی رو در تموم بلندگوهای ایران پلی کنن
-
چرا واقعا همچین آدمی دوست من بود!!
این همه مدت که ازش دلخور و ناراحتم حتی یه بار هم به من زنگ نزد که بخواد باهام حرف بزنه و درست و حسابی معذرت خواهی کنه -
چرا بهش میگفتم رفیقمه و دوست صمیمی!
اصلا نشناخته بودمت این همه مدت -
بر آنچه که میبینم
چشمان کبودم را
میبندم و میدانم
یک لحظه تصور کن
اندام درختی که
بر دوش تبر دارد -
بچهم قبول شده، آههه غممگینه :(((
-
الان دیگه موقع صدا کردنش باید بهش بگن آقای دکتر
-
فقط چقدر دور، کلی باید تو راه باشی که
-
نمونه بارز یه آدم همهچی تموم واقعن 🤌
-
اقا جدی جدی آخر و عاقبت مون قراره چی بشه!؟
-
یعنی ته خاکی و متواضع بودنه، من بودم انقد استوری میزاشتم حتی بیوشم هیچی نذاشته
-