هرچی تودلته بریز بیرون7
- 
پسره نه خوشگل بود، نه تیپ داشت، نه قد درست و حسابی داشت، نه حتی جوری بود که بگیم به صورت حداقلی میتونست جذاب باشه. هیچی. شما تصور کن یه پسر لاغر استخونی، اورکت سبز، شلوار جین! با دور موی کاملا سفید درحالی که اون مغز کلهش در حد دو میلیمتر چیزی خاطرهای به عنوان مو یادگاری گذاشته بود.
 - 
یه دختر به چنین پسری شماره داد و تازه پسره نگرفت.
یعنی جدای از اینکه برای من سؤال بود دختره داره چی توی این میبینه، برام سؤال بود پسره داره چی توی خودش میبینه. - 
و ببن اونهمه ماجرای سمی و افکار عجیب، داشتم به این فکر میکردم تو تازه ببین نسل من چقدر پیر شده که اصلا دیگه حتی به عنوان گزینههای روی میز برای پیشنهاد دادن و گرفتن هم به حساب نمیایم.

 - 
یعنی یه پسر تقریبا بیمو با اورکت سبز که عملا میتونه مصداق و مثال بارزی برای لات بودن باشه، از من پیر و دوستانم گزینهٔ بهتری بود

 - 
حالا درسته که اگه میومد سمت ما، ما عملا لپشو میکشیدیم و ازش درمورد سؤالاتی که امروز معلمش توی دبیرستان ازش پرسیده پرس و جو میکردیم، ولی خب واقعا حال و روز خندهدار و عجیبی داشتم.

 - 
دنیای پیچیدهای شده
 - 
حالا پسره چرا شماره رو نگرفت
 - 
سهیل میگفت دختره کلهٔ پسره رو دیده فهمیده این کارو درمیاره. از سربازی اومده سریع کارو درمیاره.
گفتم بابا این تهش در بهترین حالت هفده سالشه. گفت عه؟ خب از دبیرستان اومده سریع کارو درمیاره.
کلا هرکی از هرکجا با این کله کارو درمیاره. - 
حالا پسره چرا شماره رو نگرفت
S.daniyal hosseiny
از پسره انتظار نداشتم

جالب بود
خوشم اومد
در کل
خوش حالم که حداقل بعضی ها به این سطح از درک و فرهنگ رسیدن که چارچوب و قاعده ای برای روابطشون(حتی شده در ظاهر) قائلن
و همرنگ جماعتی که این چیزا(از بعضی روابط گرفته تا کشیدن سیگار و انگلیسی حرف زدن و ... ) براشون ارزش به حساب میاد و عادی شده ؛ نشدن
چه دختر ؛ چه پسر
چه با اعتقاد ؛ چه بی اعتقاد(دینی)
یاد حرف آقای شهاب حسینی افتادم:آدم اگه خودش رو دوست داشته باشه دیگه اونموقع انجام بعضی کارا مثل دروغ گفتن، حسادت کردن، خیانت کردن، با هرکسی رابطه داشتن رو در شأن خودش نمیبینه.
به خودش میگه بابا حیف تو نیست؟ بیخیال - 
آقای علیرضا قربانی=>>
ای دل شکایتها مکن تا نشنود دلدار من
ای دل نمیترسی مگر از یار بیزنهار منای دل مرو در خون من در اشک چون جیحون من
نشنیدهای شب تا سحر آن نالههای زار منیادت نمیآید که او می کرد روزی گفت گو
می گفت بس دیگر مکن اندیشه گلزار مناندازه خود را بدان نامی مبر زین گلستان
این بس نباشد خود تو را کآگه شوی از خار من
... - 
عارف>>>
...
روزی دل من که تهی بود و غریب
از شهر سکوت به دیار تو رسید
در شهر صدا که پر از زمزمه بود
تنها دل من قصهُ مهر تو شنید
چشم تو مرا به شب خاطره برد
در سینه دلم از تو و یاد تو تپید ...
... دیوار سکوت ز صدای تو شکست
شد شهر هیاهو این سینه من
فریاد دلم به لبانم بنشست
خورشید منی، منم آن بوته دشت
من زنده ام از نور تو ای چشمه نور
دریای منی، منم آن قایق خرد
ناگه تو مرا می بری بر ساحل دور
... - 
خدایا شکرت 🩵
 - 
S.daniyal hosseiny
از پسره انتظار نداشتم

جالب بود
خوشم اومد
در کل
خوش حالم که حداقل بعضی ها به این سطح از درک و فرهنگ رسیدن که چارچوب و قاعده ای برای روابطشون(حتی شده در ظاهر) قائلن
و همرنگ جماعتی که این چیزا(از بعضی روابط گرفته تا کشیدن سیگار و انگلیسی حرف زدن و ... ) براشون ارزش به حساب میاد و عادی شده ؛ نشدن
چه دختر ؛ چه پسر
چه با اعتقاد ؛ چه بی اعتقاد(دینی)
یاد حرف آقای شهاب حسینی افتادم:آدم اگه خودش رو دوست داشته باشه دیگه اونموقع انجام بعضی کارا مثل دروغ گفتن، حسادت کردن، خیانت کردن، با هرکسی رابطه داشتن رو در شأن خودش نمیبینه.
به خودش میگه بابا حیف تو نیست؟ بیخیالHhh Hh
آخرش که گرفت. فقط صرفا میشه گفت ناز کرد امپراتور. - 
من حواسم به محدودیتای هوم ویزیت نبود واقعیتش
 - 
امیدوارم اون آدمهای که استادم معرفی میکنه، آدم مطمئنی باشه وگرنه که =]]]]
 
 |
شعردانه


