هرچی تودلته بریز بیرون7
-
هوففففففففففففف
رد دادم دیگه واقعاااا کلافه ام
-
نه می تونم گریه کنم
نه مادرم هست که بهش زنگ بزنم
نه حوصله ای زندگی رو دارم.
هعییییییییی -
اون روحیه اعتماد به سقف کنکوریمو که داشتم باید توی زندگی عادیمم بسازم واقعا لازمه...
اما دوست دارم از اینکه خودمو اذیت کنم به شدت خودمو به چالش میکشونم و از ترسام فرار نمیکنم شایدم بدجور خراب کنم ولی فرار نمیکنم به امید روزی که خیلی چیزا اونطور که میخوام باشن -
به قول آقای مدیری باید یه تایمی در روز رو ساعت فکر کردن داشته باشم
یکساعت همه چیزو بزارم کنار و راجب همه چیز فکر کنم فقط منو صندلی و تمام چیزایی که این مدت اذیتم میکردن میخوام جلسه با خودم بزارم برا خودم خیلی از چیزارو رفع کنم هر آنچیزی که اذیتم میکنه رو مطرح کنم و به خودم پیشنهاد و انتقاد بدم
من با خودم صلح میکنم.. -
ای پادشه خوبان، داد از غم تنهایی
دل، بیتو، به جان آمد؛ وقت است که بازآیی... -
یه تک سلولی شاید از اشتباهاتش درس بگیره
ولی آیناز هرگز! -
همیشه میگفتم تو زندگی مشترک اخلاق مهمه
ولی الان که نصفه نیمه دارم تجربهاش میکنم
تازه فهمیدم که چقد اخلاق مهمه!
چقد صبر داشتن مهمه!
#تودلی -
الحمدالله...
الحمدالله...
الحمدالله... -

دقیقا... -
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بیوضو در کوچهی لیلی نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجدهای زد بر لب درگاه او
پُر زِ لیلی شد دل پُر آه او
گفت یاربّ از چه خوارم کردهای
بر صلیب عشق دارم کردهای
جام لیلی را به دستم دادهای
وندر این بازی شکستم دادهای
نشتر عشقش به جانم میزنی
دردم از لیلیست آنم میزنی
خستهام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم، تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلیِ تو من نیستم
گفت ای دیوانه لیلیَت منم
در رگ پنهان و پیدایت منم
سالها با جور لیلی ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلی در دلت انداختم
صد قمار عشق یکجا باختم
کردمت آوارهی صحرا نشد
گفتم عاقل میشوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یاربَت
غیر لیلی بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی، گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر میزنی
در حریم خانهام در میزنی
حال این لیلی که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهم باش تا شاهت کنم
صد چو لیلی کشته در راهت کنم
-
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بیوضو در کوچهی لیلی نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجدهای زد بر لب درگاه او
پُر زِ لیلی شد دل پُر آه او
گفت یاربّ از چه خوارم کردهای
بر صلیب عشق دارم کردهای
جام لیلی را به دستم دادهای
وندر این بازی شکستم دادهای
نشتر عشقش به جانم میزنی
دردم از لیلیست آنم میزنی
خستهام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم، تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلیِ تو من نیستم
گفت ای دیوانه لیلیَت منم
در رگ پنهان و پیدایت منم
سالها با جور لیلی ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلی در دلت انداختم
صد قمار عشق یکجا باختم
کردمت آوارهی صحرا نشد
گفتم عاقل میشوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یاربَت
غیر لیلی بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی، گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر میزنی
در حریم خانهام در میزنی
حال این لیلی که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهم باش تا شاهت کنم
صد چو لیلی کشته در راهت کنم
https://www.aparat.com/v/jxh339v
پیشنهاد میکنم ببینید و لذت ببرید

شعردانه




️=))

مردم از کنکجاوی... تو این چند روز کلی نشانک خوردن لطفا بیاین خودتونو معرفی کنید
🫣نظرت چیه خوبه؟؟؟
️