بویِ امید
-
راستش بعد از موضوعِ «قشنگترین تعریف»، یهوقتایی میشد که یهچیزی رو میخواستم درونش بنویسم ولی میدیدم این یه «تعریف» نیست. برای همین تصمیم گرفتم این موضوع رو ایجاد کنم.
اینجا بیاین از لحظههاتون بنویسین. از یه «آن». از اون لحظهای که انگار همهچیز در بهجاترین شکل ممکن خودش بود. مثل اون لحظهای که دوتا قطعه رو جا میزنن و صدای جا رفتنش به جون آدم جلا میده. اینجا از اون لحظهای بنویسین که انگار دنیا حتی برای یکلحظه مال شما بود.
از یه خط چشم که امروز درست کشیدی، از اینکه امروز کیک پختی و خوشمزه شده، از اینکه امروز یه لایی تمیز کشیدی و ذوق خودتو کردی، از اینکه توی فیفا رو دستت نیست و امروز همه رو سوسک کردی بگیر، تا کارای گندهگنده، تا قبول شدن توی فلان آزمون و گرفتن گواهینامه و اومدن یه رفیق قدیمیِ مهاجرتکرده به ایران... و هزارتا اتفاق ریز و درشت دیگه.
دلم میخواد این موضوع «بوی امید» بده.
همین
-
-
سلام سلام

اینجا پس میشه مقصد نهایی هر روزمون…
من چند تا چیزی که یه مدته دارم روش کار میکنم که بگم
دارم زبون باز میکنم کم کم
قائم مقام شدم
قراره یه گواهی خیلی معتبر از دانشگاه بگیرم
از گزینش قبول شدممممم
.
S.daniyal hosseiny خیلی ممنونم بابت تاپیک خیلی خوبت

-
امروز روی صاحب امتیاز وایستادم و شکایتمو گفتم و پیگیر شدم در واقع کلامی زدمش قشنگ تونستیم به توافقی برسیم:)
-
این پست پاک شده!
-
راستش بعد از موضوعِ «قشنگترین تعریف»، یهوقتایی میشد که یهچیزی رو میخواستم درونش بنویسم ولی میدیدم این یه «تعریف» نیست. برای همین تصمیم گرفتم این موضوع رو ایجاد کنم.
اینجا بیاین از لحظههاتون بنویسین. از یه «آن». از اون لحظهای که انگار همهچیز در بهجاترین شکل ممکن خودش بود. مثل اون لحظهای که دوتا قطعه رو جا میزنن و صدای جا رفتنش به جون آدم جلا میده. اینجا از اون لحظهای بنویسین که انگار دنیا حتی برای یکلحظه مال شما بود.
از یه خط چشم که امروز درست کشیدی، از اینکه امروز کیک پختی و خوشمزه شده، از اینکه امروز یه لایی تمیز کشیدی و ذوق خودتو کردی، از اینکه توی فیفا رو دستت نیست و امروز همه رو سوسک کردی بگیر، تا کارای گندهگنده، تا قبول شدن توی فلان آزمون و گرفتن گواهینامه و اومدن یه رفیق قدیمیِ مهاجرتکرده به ایران... و هزارتا اتفاق ریز و درشت دیگه.
دلم میخواد این موضوع «بوی امید» بده.
همین
S.daniyal hosseiny سلام
مینویسم حالم بد شد بیام بخونم شاید بهتر شدم^^
وقتی میرم باشگاه اون لحظه که ماهیچه هام دارن آتیش میگیرن اما بدون هيچ صدایی و فقط با چشمای بسته حرکتمو ادامه میدم و تو ذهنم یکی بلند داد میزنه درس خوندنم همینه که وقتی سخت شد ادامه بدی احساس زنده بودن میکنم.
اون لحظه که وقتی داشتم از کتابخونه برمیگشتم یهو خم شدم یه دونه برگ که به نظرم فرمش قشنگ بود رو برداشتم حس کردم زندم.
وقتی تمرکزم کمه و میدونم مقصرش نیستم اما ادامه میدم به تست زدن و خوندن و انقدر این کارو ادامه میدم تا تمرکزم برگرده و حینش تا مرز گریه کردن میرم حس زنده بودن میکنم.
وقتایی که هایلایتر بنفشمو روی اسم آزمونی که خودم برای خودم انتخاب میکنم میکشم حس زنده بودن میکنم.
وقتی روز استراحتم که یه روز بارونی بود نشستم سینمایی interstellar رو دیدم با لحظه به لحظه ی موسیقی متن هانس زیمر حس زنده بودن داشتم بی نظیر ترین تجربه ی فیلم دیدنم بود.
وقتی یه سری حسای جدید رو تجربه میکنم که مثبتن بازم حس زنده بودن میکنم چون هر چیز جدیدی نشونه ی تغییره و اگر تغییر مثبت باشه اون چیزی که جدیده میتونه خودشو مثبت نشون بده.
فعلا همینا
بابت این تاپیک ازتون ممنونم🤍 -
بالاخره بعد مدت ها تونستم برنامه بریزم و کامل بهش عمل کنم


شعردانه

