هرچی تودلته بریز بیرون7
-
دارم می ترسم
-
romisa ولی من گزینهی اول
چون میدونم که یدفعه به کسی حس پیدا نمیکنم، قطعا از یجایی شروع میشه ولی وقتی که خودم قبولش میکنم اون حسو بعد از گذشتن از یه زمان خیلی طولانیایه یعنی قشنگ زمان میدم و فکر میکنم دربارهی اون آدم، پس آدمی که من دوستش دارم نمیگم کاملا اما حدود ۷۰ یا ۸۰ درصد طبق معیارهامه، توی چارچوب معیارهای منه که دوستش دارم یا حسی بهش دارم یا جذبش شدم، منم مهربونم و نمیتونم محبتو بی جواب بذارم ولی اگه آدمی باشه که یکطرفه منو دوست داشته باشه و من ابدا حسی بهش نداشته باشم، این یعنی اون آدم توی چهارچوب معیارهای من نیست اگه باشه که قطعا یکطرفه نمیمونه
در هرچی تودلته بریز بیرون7 گفته است:
ولی اگه آدمی باشه که یکطرفه منو دوست داشته باشه و من ابدا حسی بهش نداشته باشم
چه حس غریبی داره این جمله


خاک بر سرم مثلا تو اوج جوانیمم
-
گاهی یادم میره که نظر و دیدگاهم رو در پاسخ به رفتار و فرست و پیام و چه و چهٔ بقیه نگم، ندم و برای خودم بنویسمش.
و درست میونهٔ بحث و گفتگویی که راه میفته، به خودم فحش میدم که مگه قرار نذاشته بودیم باهم...؟ -
و بعد دیگه جون ندارم بحثو ادامه بدم.
-
و البته که از یکهزار آدمی که ممکنه توی زندگیت بشناسی، یکیشون بهدرد بحث و گفتگو میخوره.
-
میتونی از خوب و بدِ هر هزارتا یاد بگیری. با دیدن و سنجیدن و تأمل... ولی فقط با یک نفر میارزه به گفتگو بشینی.
-
وقت خودمو تلف میکنم برای یه مشت دهن نشسته.
تهشم هیچ. -
حرص بیخود، وقتِ از دست رفته، مزخرفاتِ شنیده شده و کلامِ ریخته شده توی جوب.
-
کاش یا کاملا خسته باشم، یا نباشم.
وسط این دوتا حرکت کردن خیلی مسخرهس. -
کاش بیشتر از این یادم بمونه که سکوت کنم.
-
و بتونم... که بیشتر از این سکوت کنم.
-
بیشتر آدمها ناسپاسن...
و راستش... واقعا نمیدونم چرا =)))) -
واقعا نمیدونم...
-
خیلی دلم میخواست یه رفیق مثل خودم داشته باشم...
-
در اوجِ پررویی، غرور، گستاخی و اعتماد به سقف.
-
این پست پاک شده!
|
شعردانه



