هرچی تو دلته بریز بیرون 2
-
.
_گفت : جمعه ها آدم خیلی دلش میگیره
ولی از اون بدتر
اینه که عصرِ جمعه خونه باشی و بارون بزنه.
_گفتم : آره؛ اینجوری که آدمو خفه میکنه!
_گفت : میدونی؟ خیلیا توو جمعه شاعر شدن!
تو حالا چیزی توو جمعه ها نوشتی؟
_گفتم : من جمعه ها
رو شیشه ی بخار گرفته ی پنجره، با انگشت مینویسم :
"لطفا یکی مرا از مرگ نجات بدهد"#بابک_زمانی
#لطفا_یکی_مرا_از_مرگ_نجات_بدهد -
.
می گویند بوفالوها آنقدر در راهِ خود مصمم اند
و آنقدر برای رسیدن به مقصدشان، مسیرِ مستقیم خود را با تمامِ توان در دشت ادامه می دهند،
که اگر در جلوی راهشان پرتگاه بلندی باشد، از آن به پایین پرت می شوند.
این روزها فکر میکنم تفاوتی با بوفالوها ندارم
وقتی که این همه دوستت دارم.#بابک_زمانی
-
گفت : اگه یه ماشین زمان داشتی
باهاش میرفتی گذشته یا آینده؟
دستامو دور لیوان چای
سفت حلقه کرده بودم، نگاش کردم،
_گفتم : هیچکدوم
_گفت : د بگو دیگه؟ یکیشونه انتخاب کن!
گفتم : اگه ماشین زمان داشتم،
نه میرفتم گذشته نه میرفتم آینده.
گفت : پس چیکار میکردی دیوونه؟
گفتم : زمان رو همینجا متوقف میکردم وُ
تا ابد به بهونه ی سرد شدن این فنجون چای
همینجا پیش تو میموندم
-
@zahra_asd در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
@zohre-nowrouzi موهاش میدونی چطور شده؟
عین اینایی ک فقط یه ذره میذارن همونو میبندن
کف کردم
از هموناسسس اخههه
-
@zahra-m1999 در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
@Zohre-Nowrouzi چت شد زهره ناراحت شدی بابا شوخی کردم
لالا کلده بودم




|
شعردانه

















