هرچی تو دلته بریز بیرون 2
-
@sobhan-1999
نه منظورم کلی بود..هر کسی تو زندگیش به اندازه کافی مشکلات داره..بدم میاد ازینا ک فاز منفی و غم میدنyagmur
من که امروز فاز منفی ندادم -
ایها الناس من شنبه امتحان فیزیک دارم .یکمی حرفای خوبم بزنیدددد.من همینجوری هم دلم پره غمه.
-
بچه ها دعا کنید خوب امتحانمو بدم.
:disappointed_but_relieved_face:
-
faaa31 در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
ایها الناس من شنبه امتحان فیزیک دارم .یکمی حرفای خوبم بزنیدددد.من همینجوری هم دلم پره غمه.
نترس ....توحتمن موفق میشی....پیروزی ازان تلاشگرانه...زندگی خوبه...زندگی عالیه...بهترین اتفاقات قراره بیفته
-
این متنو رو تو انباری انجمن پیدا کردم جالب بود :))
اختاپوس تنهایی در اقیانوس زندگی میکرد. روزی کوسه ای به او نزدیک میشه و میگه: دوست داری با هم دوست شیم؟اختاپوس خوشحال میشه که قراره دوستی داشته باشه و میگه باشه.
کوسه میگه اما یه شرط دارم.
اختاپوس میگه: چی؟کوسه میگه: که یکی از بازوهاتو بدی بخورم.
اختاپوس به بازوهاش نگاه میکنه و
میگه من که بازو زیاد دارم خب ایرادی نداره، یکیش مال تو.کوسه بازوی اختاپوس رو خورد و دوستی اونها شروع میشه.
اونها خیلی با هم شاد بودن ، با سرعت شنا میکردن و خاطره میساختن با هم.
به هر دوشون خیلی خوش میگذشت و اختاپوس خیلی خوشحال بود.
اما هر وقت که کوسه گرسنه میشد، از اختاپوس میخواست یک بازوی دیگه بهش بده و اختاپوس برای حفظ دوستیشون این کار رو میکرد.تا اینکه یک شب،
دیگه بازویی برای اختاپوس باقی نمونده بود و کوسه بهش گفت من گرسنه ام.اختاپوس گفت اما بازویی نیست. . .
کوسه گفت حالا همه ی خودتو میخوام. و اختاپوس خورده شد. . .
بعد از اینکه کوسه گرسنگیش رفع شد، یاد خاطراتش با اختاپوس افتاد و دلش تنگ شد.
خیلی خیلی دلش تنگ شد، اون یه دوست واقعی بود.
کوسه غمگین شد و رفت تا یک دوست دیگه پیدا کنه.
.
.ما هم بعضی وقتا تو رابطه هامون همین کارو میکنیم.
یعنی اختاپوس میشویم ، فقط و فقط برای اینکه احساس کنیم کسی دوستمون داره.
فقط برای اینکه دوست داشتنی دیده شیم.
کوسه هایی وارد زندگیمون میشن و آروم آروم قسمت هایی از آدمِ دوست داشتنی درونمون رو سرکوب میکنیم،
از خودمون تکه هایی رو قطع میکنیم و درد میکشیم،
فقط برای اینکه همون تصویری بشیم که آدم تو رابطه از ما میخواد و این درد داره.
دردناکه...
اما باز هم ادامه میدیم تا جایی که دیگه هیچ احساس خوب و دوست داشتنی نسبت به درونمون. و خودمون نداریم.
حتی شاید از خودمون هم بدمون میاد.
اما برای اینکه کوسه باهامون دوست بمونه.
از خودمون می کنیم و.میدیم بهش.تا اینکه نذاره بره. . . ؛
اما بالاخره خسته میشیم و رابطه رو قطع می کنیم.
احتمالا کوسه میره سراغ طعمه جدیدش و ما میمونیم و این فکر که دیگه قرار نیست رابطه ی صمیمی و درستی با دیگری داشته باشیم...!
این داستان پایان تلخ تر دیگه ای هم میتونه داشته باشه،
اینکه کسی که سالها آزار مون داده، برمیگرده و میگه :
دلم برات تنگ شده...!به گذشته ها که نگاه کنیم ،
کوسه هایی از خاطرات مون سرک میکشن و میگن :" سلام " برگردم؟
#miliarderjavan@soheil95s95 در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
این متنو رو تو انباری انجمن پیدا کردم جالب بود :))
اختاپوس تنهایی در اقیانوس زندگی میکرد. روزی کوسه ای به او نزدیک میشه و میگه: دوست داری با هم دوست شیم؟اختاپوس خوشحال میشه که قراره دوستی داشته باشه و میگه باشه.
کوسه میگه اما یه شرط دارم.
اختاپوس میگه: چی؟کوسه میگه: که یکی از بازوهاتو بدی بخورم.
اختاپوس به بازوهاش نگاه میکنه و
میگه من که بازو زیاد دارم خب ایرادی نداره، یکیش مال تو.کوسه بازوی اختاپوس رو خورد و دوستی اونها شروع میشه.
اونها خیلی با هم شاد بودن ، با سرعت شنا میکردن و خاطره میساختن با هم.
به هر دوشون خیلی خوش میگذشت و اختاپوس خیلی خوشحال بود.
اما هر وقت که کوسه گرسنه میشد، از اختاپوس میخواست یک بازوی دیگه بهش بده و اختاپوس برای حفظ دوستیشون این کار رو میکرد.تا اینکه یک شب،
دیگه بازویی برای اختاپوس باقی نمونده بود و کوسه بهش گفت من گرسنه ام.اختاپوس گفت اما بازویی نیست. . .
کوسه گفت حالا همه ی خودتو میخوام. و اختاپوس خورده شد. . .
بعد از اینکه کوسه گرسنگیش رفع شد، یاد خاطراتش با اختاپوس افتاد و دلش تنگ شد.
خیلی خیلی دلش تنگ شد، اون یه دوست واقعی بود.
کوسه غمگین شد و رفت تا یک دوست دیگه پیدا کنه.
.
.ما هم بعضی وقتا تو رابطه هامون همین کارو میکنیم.
یعنی اختاپوس میشویم ، فقط و فقط برای اینکه احساس کنیم کسی دوستمون داره.
فقط برای اینکه دوست داشتنی دیده شیم.
کوسه هایی وارد زندگیمون میشن و آروم آروم قسمت هایی از آدمِ دوست داشتنی درونمون رو سرکوب میکنیم،
از خودمون تکه هایی رو قطع میکنیم و درد میکشیم،
فقط برای اینکه همون تصویری بشیم که آدم تو رابطه از ما میخواد و این درد داره.
دردناکه...
اما باز هم ادامه میدیم تا جایی که دیگه هیچ احساس خوب و دوست داشتنی نسبت به درونمون. و خودمون نداریم.
حتی شاید از خودمون هم بدمون میاد.
اما برای اینکه کوسه باهامون دوست بمونه.
از خودمون می کنیم و.میدیم بهش.تا اینکه نذاره بره. . . ؛
اما بالاخره خسته میشیم و رابطه رو قطع می کنیم.
احتمالا کوسه میره سراغ طعمه جدیدش و ما میمونیم و این فکر که دیگه قرار نیست رابطه ی صمیمی و درستی با دیگری داشته باشیم...!
این داستان پایان تلخ تر دیگه ای هم میتونه داشته باشه،
اینکه کسی که سالها آزار مون داده، برمیگرده و میگه :
دلم برات تنگ شده...!به گذشته ها که نگاه کنیم ،
کوسه هایی از خاطرات مون سرک میکشن و میگن :" سلام " برگردم؟
#miliarderjavanخیلی جالب بود
-
faaa31 در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
ایها الناس من شنبه امتحان فیزیک دارم .یکمی حرفای خوبم بزنیدددد.من همینجوری هم دلم پره غمه.
نترس ....توحتمن موفق میشی....پیروزی ازان تلاشگرانه...زندگی خوبه...زندگی عالیه...بهترین اتفاقات قراره بیفته
unuccustoლed مرسی عزیز مرسی
-
faaa31
ایشالا موفق بشید -
فقط نمیدونم چرا اصن بالالاییام خودم خوابم نمیبره
-
-
-
yagmur
من که امروز فاز منفی ندادم -
yagmur
منو تگ کرده بودید آخه -
فقط نمیدونم چرا اصن بالالاییام خودم خوابم نمیبره
unuccustoლed
منم.نمیدونم چرا اینجوری شدم -
yagmur در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
@sobhan-1999
کلی منظورم بود نه به شمامنظورتون بمن بود....من فاز منفی ندادم که...بلکه فازی دادم که یهو افسردگی بگیرین تموم شه بره
-
yagmur
منو تگ کرده بودید آخه -
yagmur در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
@sobhan-1999
کلی منظورم بود نه به شمامنظورتون بمن بود....من فاز منفی ندادم که...بلکه فازی دادم که یهو افسردگی بگیرین تموم شه بره
unuccustoლed
بعله.. -
@soheil95s95 در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
️
️
️
️
️
️
️
️
️
️
️
️
️
️
️
️
️
️
️
️
️
️
️
️
️
️
️
بفرمایید اموج مثبت -
اصن کارگردان این فیلمه چرا اینجوری تمومش کرد¿من تازه دیدم...عوضی