هرچی تو دلته بریز بیرون 2
- 
سوال اول.... فجیع ترین سوتی که تاحالا دادین رو تعریف کنید @dr-yassi 
    
 نامردیه ولی خب ...
 سوتی فجیع نداشتم ..سعی میکنم نداشته باشم
 سوال بعدی
- 
زهرا نوبت تونیس....نوبت آقا معینه بزا خودش جواب بده.....ی لحظه لالمونی خواهرمن   
- 
زهرا نوبت تونیس....نوبت آقا معینه بزا خودش جواب بده.....ی لحظه لالمونی خواهرمن   @dr-yassi در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است: زهرا نوبت تونیس....نوبت آقا معینه بزا خودش جواب بده.....ی لحظه لالمونی خواهرمن   ادب سز     
- 
@dr-yassi 
    
 نامردیه ولی خب ...
 سوتی فجیع نداشتم ..سعی میکنم نداشته باشم
 سوال بعدی@1540557162 
 تاحالا سوتی ندادین؟
 حداقل یه سوتی تعریف کنید خب 
- 
@dr-saraaa 
 راستش؟:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:
 نامربوط بود
- 
 حکایت صوفی و خرش حکایت صوفی و خرشروزي بود و روزگاري در زمانهاي پيش يك صوفي سوار بر خرش به خانقاه رسيد و از راهي دراز آمده و خسته بود و تصميم گرفت كه شب را در آن جا بگذراند پس خرش را به اسطبل برد و سپرد به دست مردي كه مسئول نگهداري از مركبها بود و به او سفارش كرد كه مواظب خرش باشد. خود به درون خانقاه رفت و به صوفيان ديگر كه در رقص و سماع بودند پيوست او همانطور كه با صوفيان ديگر به پايكوبي مشغول بود مردي كه ضرب مي زد و آواز مي خواند آهنگ ضرب را عوض كرد و شعري تازه خواند كه مي گفت خر برفت و خر برفت و خر برفت. آن مرد تا اين شعر را بخواند صوفيان و از جمله آن مرد صوفي شور و حال ديگر يافتند و دسته جمعي خواندند خر برفت و خر برفت و خر برفت و تا صبح پايكوبي كردند و خر برفت را خواندند تا اينكه مراسم به پايان آمد. همه يك يك خداحافظي كردند و خانقاه را ترك گفتند به جز صوفي داستان ما و او وسايلش را برداشت تا به اسطبل برود و بار خرش كند و راه بيفتد و برود. از مردي كه مواظب مركبها بود سراغ خرش را گرفت اما او با تاسف گفت خر برفت و خر برفت و خر برفت. صوفي با تعجب پرسيد منظورت چيست؟ گفت ديشب جنگي درگرفت، جمعي از صوفيان پايكوبان به من حمله كردند و مرا كتك زدند و خر را گرفتند و بردند و فروختند و آنچه مي خوريد و مي نوشيد از پول همان خر بود و من به تنهايي نتوانستم جلوي آنها را بگيرم. صوفي با عصبانيت گفت تو دروغ مي گويي اگر آنها ترا كتك زدند چرا داد و فرياد نكردي و به من خبر ندادي؟ پيداست خود تو با آنان همدست بوده اي مرد گفت من بارها و بارها آمدم كه به تو خبر بدهم و خبر هم دادم كه اي مرد صوفيان مي خواهند خرت را ببرند ولي تو با ذوقت از ديگران مي خواندي خر برفت و خر برفت و خر برفت و من با خود گفتم لابد خودت اجازه داده اي كه خرت را ببرند و بفروشند. صوفي با ناراحتي سرش را به زير افكند و گفت آري وقتي صوفيان اين شعر را مي خواندند من بسيار خوشم آمد و اين بود كه من هم با آنها مي خواندم آري صوفي با تقليد كوركورانه از آن صوفيان كه قصد فريب او را داشتند گول خورد و خرش را از كف داد. خلق را تقليد شاه بر باد داد اي دو صد لعنت بر آن تقليد باد 
- 
اخرین دروغی که گفتین چی بوده و به کی بوده    
- 
@dr-saraaa 
 راستش؟:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:
 نامربوط بود
- 
@dr-saraaa 
 راستش؟:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:
 نامربوط بود
- 
@dr-yassi در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است: زهرا نوبت تونیس....نوبت آقا معینه بزا خودش جواب بده.....ی لحظه لالمونی خواهرمن   ادب سز     @zahra-m1999 
 ادب سز ن سس    
- 
@zahra-m1999 
 ادب سز ن سس    
- 
حکایت شیخ و گربه گربه ای از خانه شیخی مرغی به دندان گرفت، در حال فرار شنید که زن شیخ فغان سر داد و گفت: حاج آقا گربه مرغ را برد. شیخ با خونسردی گفت: ملالی نیست زن، قرآن را بیاور. گربه با شنیدن این سخن بلافاصله مرغ را رها کرد و گریخت. از او پرسیدند: تو را چه پیش آمد که مرغ را رها کردی؟! گفت: شما اینان را نمی شناسید اکنون یک آیه از قرآن پیدا می کند و فردا بالای منبر گوشت گربه را حلال اعلام می کند! 
- 
@zahra-m1999 
 ادب سز ن سس    
- 
@dr-saraaa 
 ن دعوا   
 نامربوط به صحبت شما بود ...
 اشتباهی ریپلای کردم
- 
@dr-saraaa 
 راستش؟:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:
 نامربوط بود@1540557162 
 پستتون رو خوندم نمیدونم تخریبم کردین یاتشویق...به هرحال مرسی 
- 
@zahra-m1999 در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است: @1540557162 
 چیزی که خواستید اما بهش نرسیدین وهنوز حسرت به دلید ؟!؟؟؟؟؟؟ 
- 
@dr-saraaa چشممم    
- 
@zahra-m1999 در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است: @1540557162 
 چیزی که خواستید اما بهش نرسیدین وهنوز حسرت به دلید ؟!؟؟؟؟؟؟ @zahra-m1999 
 اره
 ولی خب یکم شخصیه
 


 |
 |

 شعردانه
شعردانه









 


