هرچی تو دلته بریز بیرون 2
-
@نوشابه
بسی (:
گاهی وقتا همچین حس و حالیرو میخام*.* -
@نوشابه
.ستاره رو نمایش نمیده (:
وگرنه دور ورش دو تا ستاره گذاشتم(: .
-
@fateme_mlh
منم دو تا حال مختلف دارم یا خوبه و هیچی نمینویسم ( البته بعضی وقتا مینویسم:/) یا هم بد هست و پشت سر هم شعر و متن آشغال میجوشه تو ذهنم@نوشابه
شخصیت جالبی داری (:آره منم کلا چند نوع مختلفم
و همه چی بستگی به تک تک ساعتای روزم داره (:
اگه خوش باشم زیاد شعر میگم
بد باشم( شر میگم کلا :/)یکی دیگشم الانه:/
کلا هیچ فاز مشخصی نداره(:
گاهی وقتا حس میکنم جن زدم (:یکی اومده توم داره روحمو کنترل میکنه*.* -
@نوشابه
شخصیت جالبی داری (:آره منم کلا چند نوع مختلفم
و همه چی بستگی به تک تک ساعتای روزم داره (:
اگه خوش باشم زیاد شعر میگم
بد باشم( شر میگم کلا :/)یکی دیگشم الانه:/
کلا هیچ فاز مشخصی نداره(:
گاهی وقتا حس میکنم جن زدم (:یکی اومده توم داره روحمو کنترل میکنه*.* -
@نوشابه
عه چقد سو تفاهم پیش اومد
منظورم از شعر :خزعبلات مفیدی بود که از دهنم میپره
نه ازون شعرای که تو کتاب هاست .تو شعر میگی؟ ((: یه چند تاشو بزار
شعر زیاد دوست دارم (:همینطورم داستان!!
خصوصا اگه یکی برام بخوندش((((((: -
@نوشابه
عه چقد سو تفاهم پیش اومد
منظورم از شعر :خزعبلات مفیدی بود که از دهنم میپره
نه ازون شعرای که تو کتاب هاست .تو شعر میگی؟ ((: یه چند تاشو بزار
شعر زیاد دوست دارم (:همینطورم داستان!!
خصوصا اگه یکی برام بخوندش((((((: -
@نوشابه
چرا خنده یا گریه ((:؟
حالا بزار ببینم واکنشم چیه*.* -
این یکم شعر نو طور شده
چشم هایت باز است
و فضا تاریک است
داد ها میزنی اما
تو دهانت به خلاء نزدیک است
رنگ ها بر دل خود میپاشی
آبرنگ تو فقط آب بوَد
بی رنگ است
قصد پرواز نداری دلقک ؟
دارم اما
بالهایم به مثال فکرت
کوتاه است
تیر را مینهی در قلب کمان
میکشی سخت ولی میدانی
نه کمانت زه داشت
نه که تیرت نوک داشت
خنده ات میگیرد در دلت میخندی
ناگهان میفهمی
تو نه خنده بلدی
نه که دل در بدنت موجود است .
#نوش آبه -
این یکم شعر نو طور شده
چشم هایت باز است
و فضا تاریک است
داد ها میزنی اما
تو دهانت به خلاء نزدیک است
رنگ ها بر دل خود میپاشی
آبرنگ تو فقط آب بوَد
بی رنگ است
قصد پرواز نداری دلقک ؟
دارم اما
بالهایم به مثال فکرت
کوتاه است
تیر را مینهی در قلب کمان
میکشی سخت ولی میدانی
نه کمانت زه داشت
نه که تیرت نوک داشت
خنده ات میگیرد در دلت میخندی
ناگهان میفهمی
تو نه خنده بلدی
نه که دل در بدنت موجود است .
#نوش آبه@نوشابه
با صدای خودت هم خوندیش ؟(:نه خندم گرفت نه گریه ام،بنظرم خیلی خوب میگی ((((((((((:
-
این یکم شعر نو طور شده
چشم هایت باز است
و فضا تاریک است
داد ها میزنی اما
تو دهانت به خلاء نزدیک است
رنگ ها بر دل خود میپاشی
آبرنگ تو فقط آب بوَد
بی رنگ است
قصد پرواز نداری دلقک ؟
دارم اما
بالهایم به مثال فکرت
کوتاه است
تیر را مینهی در قلب کمان
میکشی سخت ولی میدانی
نه کمانت زه داشت
نه که تیرت نوک داشت
خنده ات میگیرد در دلت میخندی
ناگهان میفهمی
تو نه خنده بلدی
نه که دل در بدنت موجود است .
#نوش آبه@نوشابه با اجازت کپیش کنم ؟.
-
@نوشابه با اجازت کپیش کنم ؟.
-
@نوشابه
با صدای خودت هم خوندیش ؟(:نه خندم گرفت نه گریه ام،بنظرم خیلی خوب میگی ((((((((((:
-
@نوشابه
بخونش (: اگه صدای خوبی هم نداری حتی (((:
داستان هم مینویسی ؟؟ -
اینم از درد شونه که امشب داشتم نوشتم اابته یکم بعضی جاهاش مربوط به یه چیزایی هست که نمیشه گفت
در درد تو ، در آمده جانم
ای کتف و پر و شانه و بالم
از درد من امشب به که نالم
شاید که کنم بغض به حالم
نیستی تو نیستی! عامل دردم
عامل آن قلب جدا گشته ز آدم
درد تو شوخی مستانه ما بود
درد او مرگ که نه سوزش ما بود
سوختم من سوختم با همه ی اعضایم
لب به لب سینه ی من پر شده از دود
درد تنهایی و بغضی که گلوگیر نبود
چشم ها بسته شدند با رنگ کبود
چشمه ها از دل ما جاری شد
سوی دریا ک دویدند ولی صحرا بود
آرام به آرام بدنم یا خونم میشد سرد
همه چیزم به فنا بود به جز مرگ یا درد
کوه دردی بودی الکی امشب هم
تو تَرَک یا ک شکستی امشب ای مثلا مرد
در درد تو قافیه دگر جامانده
مهمان دل تو شده ام ناخوانده
من شعر بگویم تو بخوان شر و وری
عاقبت یافت هر آنکس که بود جوینده -
@نوشابه
بخونش (: اگه صدای خوبی هم نداری حتی (((:
داستان هم مینویسی ؟؟ -
اینم از درد شونه که امشب داشتم نوشتم اابته یکم بعضی جاهاش مربوط به یه چیزایی هست که نمیشه گفت
در درد تو ، در آمده جانم
ای کتف و پر و شانه و بالم
از درد من امشب به که نالم
شاید که کنم بغض به حالم
نیستی تو نیستی! عامل دردم
عامل آن قلب جدا گشته ز آدم
درد تو شوخی مستانه ما بود
درد او مرگ که نه سوزش ما بود
سوختم من سوختم با همه ی اعضایم
لب به لب سینه ی من پر شده از دود
درد تنهایی و بغضی که گلوگیر نبود
چشم ها بسته شدند با رنگ کبود
چشمه ها از دل ما جاری شد
سوی دریا ک دویدند ولی صحرا بود
آرام به آرام بدنم یا خونم میشد سرد
همه چیزم به فنا بود به جز مرگ یا درد
کوه دردی بودی الکی امشب هم
تو تَرَک یا ک شکستی امشب ای مثلا مرد
در درد تو قافیه دگر جامانده
مهمان دل تو شده ام ناخوانده
من شعر بگویم تو بخوان شر و وری
عاقبت یافت هر آنکس که بود جوینده@نوشابه
باشه وارد جزئیاتش نمیشم ((:
ولی اینجاشو دوست دارم((((:
درد تو شوخی مستانه ما بود
درد او مرگ که نه سوزش ما بود -
@نوشابه
باشه وارد جزئیاتش نمیشم ((:
ولی اینجاشو دوست دارم((((:
درد تو شوخی مستانه ما بود
درد او مرگ که نه سوزش ما بود -
اینم یکم حالم گرفته بود
نوشتم
در درد غوطه میخوریم و گنگ میمیریم
بر روی بند ها می دویم و روی بند دار لغزیدیم
انگشت نمای جمع دلقکان بی سر و پا
پشت نقاب خنده های بی امانمان باریدیم
تنها زدیم به قلب جنگل و هرگز نترسیدیم
ما ذوب می شویم در این حرارت و باز لرزیدیم
از پر سبک تر و از بادصبا روان تریم
کافر شدیم به عشق تو و مرتد از این دینیم -
@نوشابه
هر چی بیشتر به عمقش فکر میکنم
منحرف میشم کمی (:عه خب ی جا بزار
اینجا هم میزاریشون ؟
همشو ی جا بزاری بیکار بشم میخونم((((((((:
وحشتناک دوست دارم این چیزارو ((((((: -
@نوشابه