-
استاد پازوکی دریای علم
استاد آقاجانی دریای شگفتی -
_ استاد پازوکی با سواد ترین کسی که در زیست شناسی دیدم
_ استاد آقا جانی واقعا شگفت انگیز درس میدن ، در شگفتم درسی مثل شیمی چطوری اینقدر جذاب ميشه.
رایگان بودن این آموزش آونم با این کیفیت فوق العاده چطوری میتونه رایگان باشه ؟ فقط مفهوم انسانتيت رو میشه درش یافت.
واقعا خوشحالم که آلا را پیدا کردم امیدوارم
از همه استادا و مسولين خالصانه تشکر میکنم
هیچ وقت از نعمت غافل نمیشم ،
شایان ابراهیمی از کردستان -
سلام خدمت دوستان
بی زحمت بعد از اینکه جملاتتون رو نوشتید حتما اسم + فامیل +محل زندگی رو هم اضافه کنید
با تشکر از آلایی های عزیز -
ببخشيد من يه يوال دارم، من چطور متوجه بشم كه كدوم استاد فيلم جديد گذاشتن،هردفعه بايد چك كنم، يه جوري نميشه فهميد وقتي هرفيلمي رو سايت قرار ميگيره؟
-
ببخشيد من يه يوال دارم، من چطور متوجه بشم كه كدوم استاد فيلم جديد گذاشتن،هردفعه بايد چك كنم، يه جوري نميشه فهميد وقتي هرفيلمي رو سايت قرار ميگيره؟
foroughrst تو کانال تلگرام هم میذارن .. اگه وارد کانال بشین هر سری ک فیلم های جدید اپلود میشن تو تلگرام اطلاع داده میشه ..
-
استاد محمدعلی امینی راد و دکتر رحیمی : عاااااااالی، پرانرژی، از بهترین های زیست هستند. دست هردوشونو میبوسم و همیشه دعاگوشون هستم. خیلی دوستون دارم. خیلی خوبین
استاد آقاجانی: فوق العاده خوبن. ممنونم ازتون
استاد ناصح زاده: یه دونه این، عالی هستین
استاد مهدی امینی راد: هیچوقت فکر نمیکردم ریاضی اینقدر برام شیرین باشه، ی دنیا خوبینمجموعه آلا یک مجموعه بی نظیر و نمونه کامل انسانیت هست. بهترینها رو از خدای مهربون واسه تک تک شما آرزومندم
دوستون دارم
مهسا- مشهد -
استاد شهریان :منحنی قامتم تابع ابروی توست
خط مجانب بر آن، طره ی گیسوی توست
استاد شامیزاده : مهر تو چون میدهد سمت به بردار دل
هر طرفی روکنی، همجهت و سوی توست
استاد فدایی فرد = دوسشون دارم چون صوت نکته هاشون و تدریسشون همانند عناصر رادیو اکتیو در همه جا واپاشی شده است و الکترون های ساکن ذهن من رو به جریان انداخته ...واقعن بی نظیرن این استاد...
مخلص هرچی استاد زحمت کش و بچه های کادر آلاء هستیم...
محمد رضا از تهران -
آقای حاجی سلیمانی:مهر شما ، گرافیت وجود مرا الماس کرد . من از با شما بودنم چیزی فراتر از استوکیومتری زندگی و مولاریته شادیها آموختم . امیدوارم کلویید زندگی تان شفاف و معادلات زندگیتان موازنه شده و محلول زندگیتان از عشق و محبت فراسیر شده باشد . با بیشترین درصد خلوص دوستتان دارم و با بالاترین غلظت مولال...
-
استاد شهریان :منحنی قامتم تابع ابروی توست
خط مجانب بر آن، طره ی گیسوی توست
استاد شامیزاده : مهر تو چون میدهد سمت به بردار دل
هر طرفی روکنی، همجهت و سوی توست
استاد فدایی فرد = دوسشون دارم چون صوت نکته هاشون و تدریسشون همانند عناصر رادیو اکتیو در همه جا واپاشی شده است و الکترون های ساکن ذهن من رو به جریان انداخته ...واقعن بی نظیرن این استاد...
مخلص هرچی استاد زحمت کش و بچه های کادر آلاء هستیم...
محمد رضا از تهران@reza77 در نازترین جمله ی شما در مورد هر دبیر آلاء گفته است:
استاد شهریان :منحنی قامتم تابع ابروی توست
خط مجانب بر آن، طره ی گیسوی توست
استاد شامیزاده : مهر تو چون میدهد سمت به بردار دل
هر طرفی روکنی، همجهت و سوی توست
استاد فدایی فرد = دوسشون دارم چون صوت نکته هاشون و تدریسشون همانند عناصر رادیو اکتیو در همه جا واپاشی شده است و الکترون های ساکن ذهن من رو به جریان انداخته ...واقعن بی نظیرن این استاد...
مخلص هرچی استاد زحمت کش و بچه های کادر آلاء هستیم...
محمد رضا از تهراناستاد شهریان :منحنی قامتم تابع ابروی توست
خط مجانب بر آن، طره ی گیسوی توستhttp://forum.alaatv.com/plugins/nodebb-plugin-emoji-apple/static/images/joy.png
-
استاد پازوکی : در اقیانوس بزرگ زیست فقط یک نفر شناگر ماهری است و آن استاد پازوکی است
استاد آقاجانی :اقاجانیا مرد نکونام نمیرد هرگز مرده آن است که نامش به نکویی نبرند
استاد حاجی سلیمانی : حاجیا مقامت ز عرش برتر باد همیشه توسن اندیشه ات مظفر باد
استاد فدایی فرد : غم هایتان کمتر از یک جرم الکترون شادی هایتان بیشتر از تبدیل کل جرم زمین به انرژی طبق E=mc2 و سرعت پیشرفتتون بیشتر از سرعت نور باشد .
استاد عزتی :
I may not say it always.But, I mean it whenever I say it.
Thank You Teacher For all thethings you have done for us
استاد امینی راد : اعتماد به درصد بالای ریاضیم را در زاویه چشمان شما یافتم .
شادی را با وجود پر انرژیتان به توان رساندم .
از همه ی دبیران و زحمت کشان الا نهایت قددارنی رو میکنم
یه تشکر و دست مری زاد به اقا سهراب میگم که واقعا خیلی زحمت میکشن . خدا قوت .
پروفسور از ایران -
استاد شامیزاده : مردی با روح بزرگ - مهربانی همراه با جدیّت
استاد شهریان : خیلی خیلی با جذبه
استاد آقاجانی : با استاد آقاجانی میشه به شیمی هم علاقه مند شد
استاد رنجبر : دوست داشتنی و ریزبین و نکته سنج
استاد کبریایی : فوق العاده رُک
استاد کازرانیان : قد بلند- تدریس فیزیک با چاشنی آرامش
استاد ناصح زاده : انرژی مثبت - به موقع شوخ به موقع جدی
استاد حسین کرد : یه استاد گل با تدریس مختصر و مفید
روحیه زهرا خان
تهران -
این شعرارو از تو کدوم سایت برداشتین شماها
@reza77 @پروفسور Marjan 77
رضا رو باش نوشته خط مجانب بر ان طره گیسویه توست -
-
دوستان اسم و شهرتون رو هم لطف کنید زیر این پیام ها بنویسید
چون دبیرا برای خودشون به یادگار عکس می گیرند، یا اینکه براشون ارسال میشه و منتشر میشه
این طرح "نازترین جمله" به نظرم طرح قشنگیه اگه موافق باشید
راستی بگم همه ی این پیام ها دونه دونه تو کانال منتشر میشه ( توسط من و alireza_ysf75 )، می خوایم دبیرای شما با دیدن این قدرشناسی شما دلشون شاد بشه
-
من واقعا عاشق شیمی شدم
یعنی با تدریس استاد آقاجانی 100 زدن کار زیاد سختی نیست
همه اساتید دوستون دارم
دانشجو پزشکی سال آینده ، شایان ابراهيمي از کردستان
سلام به همه رفقای کنکوری
اومدم یه تاپیک بزنم برای روز آخر کنکور، اینجا بچههایی که میخوان روز آخر رو مفید درس بخونن، بیان برنامههاشونو پارتبندی شده بزارن ️
و هم اونایی که تصمیم گرفتن دیگه درس نخونن و فقط ریلکس کنن، اینجا کنار هم باشیم ، حرف بزنیم ، استرسارو بریزیم دور، انرژی مثبت بدیم و بگیریم
... اگه برنامهریزی برای روز آخر داری، بیا پارتهات رو بزار و تا لحظه آخر تلاش کن ( مثل خودم ایده همینه چون مجبورم )
... اگه تصمیم گرفتی دیگه فقط استراحت کنی که خیلیم عالی
... اگه دکترای پارسالی هستی و تجربه شب قبل کنکور رو داری، لطفا بیا راهنمایی کن، آرامش و انرژی بده :))
فقط یه خواهش کوچولو دارم لطفا فضای تاپیک آروم و مثبت نگه داریم چون قرار نیست با کارای دیگه اتفاق خاصی بیفته اما با اینکارا اتفاق خاصی میفته
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@دانش-آموزان-آلاء
@تجربیا
بِسْم رَبّ النور ️
سلام
امیدوارم حال دلتون بهترین باشه.....
برم سراغ حرف اصلی....
در فکر تاپیکی بودم که هر روز توش چند تا پست قشنگ بزارم و با چند تا عکس و متن نوشته و دل نوشته...... حالمون خوب بشه، انرژی بگیریم در طول روز.....️️
یه جورایی این تاپیک شبیه کانال یا چنل.....
البته پست هایی که قرار بزارم برای خودم نیست و صرفا گلچینی از مطالبی که ممکنه توی فضای مجازی یا کتاب ها ببینم و بارگذاری بکنم.....
اگر شما هم دوست داشتید خوشحال میشم همراه من بشید.... ️
[image: 1686940882701-img_-_.jpg]
پ.ن:اسم تاپیک برگرفته از اسم یک کانالِ
و در آخر دعا میکنم دلتون ذهنتون ابری باشه(:️️
سلام بچه ها
امیدوارم حالتون خوب باشه و خیلی سرحال و شاد باشین
خب از عنوان تاپیک یچیزایی مشخصه که قراره در مورد چی اینجا حرف بزنیم ولی بزارین توضیحات بیشتر بدم
خیلی از ما یوقتایی هست که ممکنه احساس کنیم هیچ کاری نکردیم یا هیچ کاری ازمون برنمیاد و روزمون رو تلف کردیم و..
و ذهنمون ما رو با این افکار جور واجور و عجیب غریب مورد آزار قرار بده و احساس ناتوانی رو بهمون بده
در حالی که در واقعیت اینطوری نیست و ما توانا تر از اون چیزی هستیم که توی ذهنمون هست
اینجا قراره از موفقیت های کوچولومون حرف بزنیم و رونمایی کنیم تا به ذهنمون ثابت کنیم بفرما آقا دیدییی ما اینیم
هر شب از کار های مثبت کوچولوتون بیاین و بگین و این حس مثبت و قشنگ مفید بودن رو به خودتون بدین
مثلا کنکوری ها میتونن تموم شدن یه بخش از برنامه اشون رو بگن ، از انجام دادن کار هایی مثل مرتب کردن اتاق ، از گذروندن امتحانای سخت و آب دادن به گل ها و کلی کار کوچیک و مثبت دیگه
منتظرتون هستم آلایی ها
موفق باشین🥹️
دعوت میکنم از :
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@دانش-آموزان-آلاء
@فارغ-التحصیلان-آلاء
@دانشجویان-درس-خون
@دانشجویان-پزشکی
@دانشجویان-پیراپزشکی
مدت هاست که از نشست غبار سرد و تیره به قلبم میگذرد
مدت هاست منِ تاریکِ گم شده، در خودم به دنبال روزنه هایی از نور میگردد
نفس هایم سخت به جانم می نشینند
اشک هایی که سرازیر نمی شوند وجود مرا به ستوه آورده اند
دوست دارم بایستم سرم را بالا بگیرم و تا زمانی که صدایم خفه شود فریاد بزنم
بماند
در پس پرده ی خاکستری غم بماند که چه می شود...
شاید شد....چه میدانی؟!
حس خفقان، حتی نفس کشیدن هم سخت شده
گلویم فشرده تر از قبل راه هوا را بسته
پروازی را آغاز کردم که در سرم مقصدش بهشتی برین بود
اما اکنون و در این زمان نمیدانم کجا هستم
پروازم به سمت جهنم است یا بهشت؟
میشود یا نمیشود تمام وجودم را پر کرده
تمام احساسات کودکی از کوچک و بزرگ به مغزم هجوم آورده و دارد تمامِ من را آرام آرام از من میگیرد
نکند اینجا جای من است؟ در سرِ کودکیِ من چنین رویایی شکل گرفته بود؟
قلبم سیاه و چشمانم تار شده اند
هوای پریدن دارم اما نگار لحظه به لحظه در همان جایی قرار دارم که ایستاده بودم
انگار نمیشود قدم از قدم برداشت
میخواهم رها باشم از افکاری که مرا خفت میکنند و تا مرز خفه شدن من را به دنبال خود میکشانند
میل به رهایی آزادی ام را هم از من گرفته...
شوق پریدن آرام آرام گویی دارد تبدیل به میل سقوط میشود
مبادا چنین روزی برسد...
مبادا....
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟
سینه ها جای محبت , همه از کینه پر است.
هیچکس نیست که فریادِ پر از مهر تو را
گرم پاسخ گوید.
نیست یک تن که در این راه غم آلوده ی عمر ,
قدمی راه محبت پوید.
خط پیشانی هر جمع , خط تنهاییست.
همه گلچینِ گلِ امروزند...
در نگاه من و تو حسرت بی فرداییست.
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟
نقش هر خنده که بر روی لبی می شکفد,
نقشهای شیطانیست.
در نگاهی که تو را وسوسه ی عشق دهد
حیلهای پنهانیست.
خنده ها می شکفد بر لبها,
تا که اشکی شکفد بر سرمژگان کسی.
همه بر درد کسان می نگرند,
لیک دستی نبرند از پی درمان کسی.
زير لب زمزمه شادی مردم برخاست,
هر کجا مرد توانائي بر خاک نشست .
پرچم فتح برافرازد در خاطرِ خلق,
هر زمان بر رخ تو هاله زَنَد گردِ شکست.
به که بايد دل بست؟
به که شايد دل بست؟
از وفا نام مبر , آن که وفا خوست کجاست؟
ریشه ی عشق فسرد...
واژه ی دوست گریخت...
سخن از دوست مگو...عشق کجا؟دوست کجا؟
دست گرمی که زمهر , بفشارد دستت
در همه شهر مجوی.
گل اگر در دل باغ , بر تو لبخند زند
بنگرش , لیک مبوی !
لب گرمی که زعشق , ننشیند به لبت
به همه عمر مخواه !
سخنی کز سر راز , زده در جانت چنگ
به لبت نیز مگوی !
چاه هم با من و تو بيگانه است
نیِ صدبند برون آيد از آن... راز تو را فاش کند,
درد دل گر بسر چاه کنی
خنده ها بر غمِ تو دختر مهتاب زند
گر شبي از سر غم آه کني.
درد اگر سینه شکافد , نفسی بانگ مزن !
درد خود را به دل چاه مگو!
استخوان تو اگر آب کند آتش غم,
آب شو...آه مگو !
ديده بر دوز بدين بام بلند
مهر و مه را بنگر !
سکه زرد و سپيدی که به سقف فلک است
سکه نيرنگ است
سکه ای بهر فريب من و تست
سکه صد رنگ است .
ما همه کودکِ خُرديم و همين زال فلک ,
با چنين سکه زرد ,
و همين سکه سيمينِ سپيد ,
ميفريبد ما را .
آسمان با من و ما بيگانه
زن و فرزند و در و بام و هوا , بيگانه
خويش , در راه نفاق...
دوست , در کار فريب...
آشنا , بيگانه ...
شاخه ی عشق شکست...
آهوی مهر گریخت...
تار پیوند گسست...
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟...
-مهدی سهیلی
اِی که با من، آشنایی داشتی
ای که در من، آفتابی کاشتی
ای که در تعبیرِ بی مقدارِ خویش
عشق را، چون نردبام انگاشتی
ای که چون نوری به تصویرت رسید
پرده ها از پرده ات برداشتی
پشتِ پرده چون نبودی جز دروغ
بوده ها را با دروغ انباشتی
اینک از جورِ تو و جولانِ درد
می گریزم از هوای آشتی
کاش حیوان، در دلت جایی نداشت
کاش از انسان سایه ای می داشتی
-فریدون فرخزاد
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
اي بس غم و شادي که پس پرده نهان است
گر مرد رهي غم مخور از دوري و ديري
داني که رسيدن هنر گام زمان است
تو رهرو ديرينه سرمنزل عشقي
بنگر که زخون تو به هر گام نشان است
آبي که برآسود زمينش بخورد زود
دريا شود آن رود که پيوسته روان است
باشد که يکي هم به نشاني بنشيند
بس تير که در چله اين کهنه کمان است
از روي تو دل کندنم آموخت زمانه
اين ديده از آن روست که خونابه فشان است
دردا و دريغا که در اين بازي خونين
بازيچه ايام دل آدميان است
دل برگذر قافله لاله و گل داشت
اين دشت که پامال سواران خزان است
روزي که بجنبد نفس باد بهاري
بيني که گل و سبزه کران تا به کران است
اي کوه تو فرياد من امروز شنيدي
دردي ست درين سينه که همزاد جهان است
از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند
يارب چه قدر فاصله دست و زبان است
خون مي چکد از ديده در اين کنج صبوري
اين صبر که من مي کنم افشردن جان است
از راه مرو سايه که آن گوهر مقصود
گنجي ست که اندر قدم راهروان است
-هوشنگ ابتهاج (سایه)
الا ای حضرت عشقم!
حواست هست؟
حواست بوده است آیا؟
که این عبد گنه کارت
که خود ، هیراد مینامد،
چه غم ها سینهاش دارد...
حواست بوده است آیا؟
که این مخلوق مهجورت
از آن عهد طفولیت
و تا امروزِ امروزش
ذلیل و خاضع و خاشع
گدایی میکند لطفت...
حواست بوده است آیا
نشسته کنج دیواری تک و تنها؛
که گشته زندگیاش پوچ و بی معنا!
دریغ از ذره ای تغییر
میان امروز و دیروز و فردا...
حواست هست، میدانم...
حواست بوده است حتما!
ولیکن یک نفر اینجا،
خلاف دیدهای بینا،
ندارد دیدهای بینا
-رضا محمدزاده
یک سالِ پیش، ستارهای مُرد.
هیچ کس نفهمید؛
همانطور که وقتی متولد شد، کسی نفهمیده بود.
همه سرگرم خنده بودند؛ زمانی که مُرد.
اما یادم نیست زمانی که متولد شد، دیگران در چه حالی بودند.
در آن میان فقط من بودم که دیدم که آن همه نور، چطور درخشید و بزرگ شد....
خیلی زیبا بود؛ انگار هر شب درخشان تر میشد... پر قدرت میسوخت.
برای زنده بودن، باید میسوخت...
من بودم که پا به پای سوختن هایش، اشک ریختم...
اشک هایم برای خاموش کردن بی قراری هایش کافی نبود... نتوانستم خاموش کنم درد را که در لا به لای شعله هایش، ستارهام را میسوزاند.
ستاره مُرد!
این آخرین خاطرهایست که از او در ذهن دارم...
نتوانستم تقدیرش را عوض کنم...
سیاهچاله شد... اکنون حتی نمیتوانم شعلهی شمعی در کنارش بگذارم تا او را در میان تاریکی ها ببینم.
سیاهچاله ها نور را میگیرند...
چه کسی گمان میکرد آن همه نور ، اکنون این همه تاریک باشد؟
آن زمان که نورانی بود، کسی ندیدش...
نمیدانم این کوردلان اکنون سیاهچاله بودنش را چگونه میبینند که میخندند...
آری؛
ستاره مُرد..
همه خندیدند.
امشب، به یاد آن ستاره،
خواهم گریست.