-
روز وصل دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد باد
کامم از تلخی غم چون زهر گشت
بانگ نوش شادخواران یاد باد
گر چه یاران فارغند از یاد من
از من ایشان را هزاران یاد باد
مبتلا گشتم در این بند و بلا
کوشش آن حق گزاران یاد باد
گر چه صد رود است در چشمم مدام
زنده رود باغ کاران یاد باد
راز حافظ بعد از این ناگفته ماند
ای دریغا رازداران یاد باد
-
-
مرگ در جانم تلاطم می کند این روزها
زندگی دارد مرا گم می کند این روزهاعشق می آید خبر می گیرد از اندوه من
درد می آید تبسّم می کند این روزهاگاه تنهایی می آید می نشیند پای حوض
سنگ هم با من تکلّم می کند این روزهامرگ از جسمم نمی پرسد که حتی کیستی
مرگ بر روحم ترحّم می کند این روزهاروح بازیگوش، می خندد به جسم خسته ام
جسم، روحم را تجسّم می کند این روزها