Skip to content
  • دسته‌بندی‌ها
  • 0 نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع
پوسته‌ها
  • Light
  • Brite
  • Cerulean
  • Cosmo
  • Flatly
  • Journal
  • Litera
  • Lumen
  • Lux
  • Materia
  • Minty
  • Morph
  • Pulse
  • Sandstone
  • Simplex
  • Sketchy
  • Spacelab
  • United
  • Yeti
  • Zephyr
  • Dark
  • Cyborg
  • Darkly
  • Quartz
  • Slate
  • Solar
  • Superhero
  • Vapor

  • Default (بدون پوسته)
  • بدون پوسته
بستن
Brand Logo

آلاخونه

  • سوال یا موضوع جدیدی بنویس

  • سوال مشاوره ای
  • سوال زیست
  • سوال ریاضی
  • سوال فیزیک
  • سوال شیمی
  • سایر
  1. خانه
  2. بحث آزاد
  3. خاطره ای از دوران مدرسه
یلدا
M.anM
سلام بچه ها امیدوارم حالتون خوب باشه یلداتون مبارک ما که امسال تا همین یه خورده پیش شرکت بودیم و درگیر کارای سایت که درست بشه میشه چک کنید ببینید سرعتش چطور شده؟ منظورم alaatv.com هست @دانش-آموزان-آلاء @فارغ‌التحصیل
بحث آزاد
کپی جزوه ها
Z
سلام دوستان من میخوام جزوه های آلا رو کپی کنم خیلی زیاده کسی جایی رو سراغ داره ؟
بحث آزاد
👣ردپا👣
اهوراا
Topic thumbnail image
بحث آزاد
دسته گل💐
زهرا بنده خدا 2ز
Topic thumbnail image
بحث آزاد
کارزار
A
«۳۰ نفر تا الان " ۲۵ مهر ۱۴۰۴"از درخواست اصلاح آیین‌نامه حمایت کردن، شما نفر ۳۱ باشید» https://www.karzar.net/258938
بحث آزاد
کارزار
A
بچه‌ها یه کارزار راه انداختیم برای اصلاح بند تک‌ماده و آیین‌نامه‌های ارزشیابی مدارس کشور. موضوعش خیلی مهمه چون مستقیم به نمره و آینده تحصیلی خودمون مربوط میشه اگه موافقین، لطفاً برین امضا کنین تا صدامون بیشتر شنیده بشه ️https://www.karzar.net/258938
بحث آزاد
دستاورد هایِ کوچکِ من🎈
A
سلام بچه ها امیدوارم حالتون خوب باشه و خیلی سرحال و شاد باشین خب از عنوان تاپیک یچیزایی مشخصه که قراره در مورد چی اینجا حرف بزنیم ولی بزارین توضیحات بیشتر بدم خیلی از ما یوقتایی هست که ممکنه احساس کنیم هیچ کاری نکردیم یا هیچ کاری ازمون برنمیاد و روزمون رو تلف کردیم و.. و ذهنمون ما رو با این افکار جور واجور و عجیب غریب مورد آزار قرار بده و احساس ناتوانی رو بهمون بده در حالی که در واقعیت اینطوری نیست و ما توانا تر از اون چیزی هستیم که توی ذهنمون هست اینجا قراره از موفقیت های کوچولومون حرف بزنیم و رونمایی کنیم تا به ذهنمون ثابت کنیم بفرما آقا دیدییی ما اینیم هر شب از کار های مثبت کوچولوتون بیاین و بگین و این حس مثبت و قشنگ مفید بودن رو به خودتون بدین مثلا کنکوری ها میتونن تموم شدن یه بخش از برنامه اشون رو بگن ، از انجام دادن کار هایی مثل مرتب کردن اتاق ، از گذروندن امتحانای سخت و آب دادن به گل ها و کلی کار کوچیک و مثبت دیگه منتظرتون هستم آلایی ها موفق باشین🥹️ دعوت میکنم از : @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانش-آموزان-آلاء @فارغ-التحصیلان-آلاء @دانشجویان-درس-خون @دانشجویان-پزشکی @دانشجویان-پیراپزشکی
بحث آزاد
روز آخر ❤️
_
سلام به همه رفقای کنکوری اومدم یه تاپیک بزنم برای روز آخر کنکور، اینجا بچه‌هایی که می‌خوان روز آخر رو مفید درس بخونن، بیان برنامه‌هاشونو پارت‌بندی شده بزارن ️ و هم اونایی که تصمیم گرفتن دیگه درس نخونن و فقط ریلکس کنن، اینجا کنار هم باشیم ، حرف بزنیم ، استرسارو بریزیم دور، انرژی مثبت بدیم و بگیریم ... اگه برنامه‌ریزی برای روز آخر داری، بیا پارت‌هات رو بزار و تا لحظه آخر تلاش کن ( مثل خودم ایده همینه چون مجبورم ) ... اگه تصمیم گرفتی دیگه فقط استراحت کنی که خیلیم عالی ... اگه دکترای پارسالی هستی و تجربه شب قبل کنکور رو داری، لطفا بیا راهنمایی کن، آرامش و انرژی بده :)) ‌ فقط یه خواهش کوچولو دارم لطفا فضای تاپیک آروم و مثبت نگه داریم چون قرار نیست با کارای دیگه اتفاق خاصی بیفته اما با اینکارا اتفاق خاصی میفته @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانش-آموزان-آلاء @تجربیا
بحث آزاد
برگ انجیر.... ☘️🍀🌿
______
بِسْم رَبّ النور ️ سلام امیدوارم حال دلتون بهترین باشه..... برم سراغ حرف اصلی.... در فکر تاپیکی بودم که هر روز توش چند تا پست قشنگ بزارم و با چند تا عکس و متن نوشته و دل نوشته...... حالمون خوب بشه، انرژی بگیریم در طول روز.....️️ یه جورایی این تاپیک شبیه کانال یا چنل..... البته پست هایی که قرار بزارم برای خودم نیست و صرفا گلچینی از مطالبی که ممکنه توی فضای مجازی یا کتاب ها ببینم و بارگذاری بکنم..... اگر شما هم دوست داشتید خوشحال میشم همراه من بشید.... ️ [image: 1686940882701-img_-_.jpg] پ.ن:اسم تاپیک برگرفته از اسم یک کانالِ و در آخر دعا میکنم دلتون ذهنتون ابری باشه(:️️
بحث آزاد
رقیب
م
کسی هس ساعت مطالعه بالایی داشته باشه بخونیم این 20 روزو؟ ترجیحا دختر باشه تنهایی نمیتونم اگ یکی بود خیلی بهتر پیش میرفتم
بحث آزاد
خــــــــــودنویس
Dr-aculaD
Topic thumbnail image
بحث آزاد
کنکور1405
M
سلام به همه. من بعد از یه مدت دوباره میخوام کنکور 405 رو شرکت کنم. ولی خب کسی رو پیدا نکردم که برای سال405 باشه. و دوستی پیدا نکردم تو این زمینه. هرکی هست بیاد اینجا حرف بزنیم
بحث آزاد
تروخدا بیاین
م
دیروز اشتبا کردم سلامت نخوندم الان چیکار کنم جزوه ای میدونین یکم جمعو جور باشه کتاب اصلن خونده نمیشه خیلی زیاده
بحث آزاد
تنهایی حوصله ندارم بیاین با هم نهایی بخونیم
م
سلام بچها هر ساعتی هر درسیو خوندین بیاین بگین این ساعت اینقدر فلان درس رو خوندم انگیزه میگیریم
بحث آزاد
بخدا سوالات اونقد سخت نیستن ولی وقتی میشینم سر جلسه اعداد کوه میشن واسم
م
بچها وقتی میشینم به ارومی حل میکنم سوالاتو میدونم حل میکنم مشکلی ندارم سر جلسه انگار اصن من نخوندم ی جوری میشم میترسم از سوالا مخصوصا سوالاتی ک عدد دارن عددا جلو چشام بزرگ میشن بخدا خنده داره ولی جدی میگم
بحث آزاد
من ِ فارغ 401 هم باید زمین ترمیم کنم؟؟
م
...............
بحث آزاد
شاید شد...چه میدانی؟!
Hg L 0H
مدت هاست که از نشست غبار سرد و تیره به قلبم میگذرد مدت هاست منِ تاریکِ گم شده، در خودم به دنبال روزنه هایی از نور میگردد نفس هایم سخت به جانم می نشینند اشک هایی که سرازیر نمی شوند وجود مرا به ستوه آورده اند دوست دارم بایستم سرم را بالا بگیرم و تا زمانی که صدایم خفه شود فریاد بزنم بماند در پس پرده ی خاکستری غم بماند که چه می شود... شاید شد....چه میدانی؟!
بحث آزاد
بحث آزاد
J
دوستان من تازه وارو سایت شدم میخوام بدونم چطوری باید اسمم رو تغیر بدم درست کردم ولی باز دوباره اینو زده چیکار باید کنم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.........
بحث آزاد
تمام رو به اتمام
Hg L 0H
حس خفقان، حتی نفس کشیدن هم سخت شده گلویم فشرده تر از قبل راه هوا را بسته پروازی را آغاز کردم که در سرم مقصدش بهشتی برین بود اما اکنون و در این زمان نمیدانم کجا هستم پروازم به سمت جهنم است یا بهشت؟ میشود یا نمیشود تمام وجودم را پر کرده تمام احساسات کودکی از کوچک و بزرگ به مغزم هجوم آورده و دارد تمامِ من را آرام آرام از من میگیرد نکند اینجا جای من است؟ در سرِ کودکیِ من چنین رویایی شکل گرفته بود؟ قلبم سیاه و چشمانم تار شده اند هوای پریدن دارم اما نگار لحظه به لحظه در همان جایی قرار دارم که ایستاده بودم انگار نمیشود قدم از قدم برداشت میخواهم رها باشم از افکاری که مرا خفت میکنند و تا مرز خفه شدن من را به دنبال خود میکشانند میل به رهایی آزادی ام را هم از من گرفته... شوق پریدن آرام آرام گویی دارد تبدیل به میل سقوط میشود مبادا چنین روزی برسد... مبادا....
بحث آزاد
به که باید دل بست؟
blossom.B
به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ سینه ها جای محبت , همه از کینه پر است. هیچکس نیست که فریادِ پر از مهر تو را گرم پاسخ گوید. نیست یک تن که در این راه غم آلوده ی عمر , قدمی راه محبت پوید. خط پیشانی هر جمع , خط تنهاییست. همه گلچینِ گلِ امروزند... در نگاه من و تو حسرت بی فرداییست. به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ نقش هر خنده که بر روی لبی می شکفد, نقشه‌ای شیطانیست. در نگاهی که تو را وسوسه ی عشق دهد حیله‌ای پنهانیست. خنده ها می شکفد بر لبها, تا که اشکی شکفد بر سرمژگان کسی. همه بر درد کسان می نگرند, لیک دستی نبرند از پی درمان کسی. زير لب زمزمه شادی مردم برخاست, هر کجا مرد توانائي بر خاک نشست . پرچم فتح برافرازد در خاطرِ خلق, هر زمان بر رخ تو هاله زَنَد گردِ شکست. به که بايد دل بست؟ به که شايد دل بست؟ از وفا نام مبر , آن که وفا خوست کجاست؟ ریشه ی عشق فسرد... واژه ی دوست گریخت... سخن از دوست مگو...عشق کجا؟دوست کجا؟ دست گرمی که زمهر , بفشارد دستت در همه شهر مجوی. گل اگر در دل باغ , بر تو لبخند زند بنگرش , لیک مبوی ! لب گرمی که زعشق , ننشیند به لبت به همه عمر مخواه ! سخنی کز سر راز , زده در جانت چنگ به لبت نیز مگوی ! چاه هم با من و تو بيگانه است نیِ صدبند برون آيد از آن... راز تو را فاش کند, درد دل گر بسر چاه کنی خنده ها بر غمِ تو دختر مهتاب زند گر شبي از سر غم آه کني. درد اگر سینه شکافد , نفسی بانگ مزن ! درد خود را به دل چاه مگو! استخوان تو اگر آب کند آتش غم, آب شو...آه مگو ! ديده بر دوز بدين بام بلند مهر و مه را بنگر ! سکه زرد و سپيدی که به سقف فلک است سکه نيرنگ است سکه ای بهر فريب من و تست سکه صد رنگ است . ما همه کودکِ خُرديم و همين زال فلک , با چنين سکه زرد , و همين سکه سيمينِ سپيد , ميفريبد ما را . آسمان با من و ما بيگانه زن و فرزند و در و بام و هوا , بيگانه خويش , در راه نفاق... دوست , در کار فريب... آشنا , بيگانه ... شاخه ی عشق شکست... آهوی مهر گریخت... تار پیوند گسست... به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟... -مهدی سهیلی
بحث آزاد

خاطره ای از دوران مدرسه

زمان بندی شده سنجاق شده قفل شده است منتقل شده بحث آزاد
198 دیدگاه‌ها 31 کاربران 31.2k بازدیدها 28 Watching
  • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
  • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
  • بیشترین رای ها
پاسخ
  • پاسخ به عنوان موضوع
وارد شوید تا پست بفرستید
این موضوع پاک شده است. تنها کاربرانِ با حق مدیریت موضوع می‌توانند آن را ببینند.
  • عااطفهع عااطفه

    @mahsa_F در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

    @مهساااا
    خخخ
    خوب کاری کردی جوابشو دادی

    منم سال اول کنکور ریاضی دادم رتبم شد 6000
    اما بابام منو انداخ تو این منجلاب
    پارسال تجربی کنکور دادم
    که دوباره موندگار شدم

    تنها...ت آفلاین
    تنها...ت آفلاین
    تنها...
    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
    #138

    @مهساااا
    به گذشته فکر نکن....انگیزت باید خیلی زیاد باشه...
    منم هدفم ریاضیات نبود...تغییر رشته میدم تو دانشگاه

    عااطفهع 1 پاسخ آخرین پاسخ
    1
    • تنها...ت تنها...

      @مهساااا
      به گذشته فکر نکن....انگیزت باید خیلی زیاد باشه...
      منم هدفم ریاضیات نبود...تغییر رشته میدم تو دانشگاه

      عااطفهع آفلاین
      عااطفهع آفلاین
      عااطفه
      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
      #139

      @mahsa_F در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

      @مهساااا
      به گذشته فکر نکن....انگیزت باید خیلی زیاد باشه...
      منم هدفم ریاضیات نبود...تغییر رشته میدم تو دانشگاه

      ارررره فک نمیکنم
      میخونم برا رتبه 1
      البته اگه بتونم رتبه 1 از چنگ دکتر در بیارم
      هههههه

      دختر !
      !این طور به من نگاه نکن !
      این چشم هایت اخر مراوادار به یک خبط بزرگ خواهد کرد!!!
      این خبط شما ارزوی من است !!!
      بزرگ علوی !چشم هایش !

      تنها...ت 1 پاسخ آخرین پاسخ
      1
      • عااطفهع عااطفه

        @mahsa_F در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

        @مهساااا
        به گذشته فکر نکن....انگیزت باید خیلی زیاد باشه...
        منم هدفم ریاضیات نبود...تغییر رشته میدم تو دانشگاه

        ارررره فک نمیکنم
        میخونم برا رتبه 1
        البته اگه بتونم رتبه 1 از چنگ دکتر در بیارم
        هههههه

        تنها...ت آفلاین
        تنها...ت آفلاین
        تنها...
        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
        #140

        @مهساااا
        ان‌شاءالله که به اون چیزی که میخوای و به صلاحته برسی :-$ 😉

        عااطفهع 1 پاسخ آخرین پاسخ
        1
        • تنها...ت تنها...

          @مهساااا
          ان‌شاءالله که به اون چیزی که میخوای و به صلاحته برسی :-$ 😉

          عااطفهع آفلاین
          عااطفهع آفلاین
          عااطفه
          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
          #141

          @mahsa_F در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

          @مهساااا
          ان‌شاءالله که به اون چیزی که میخوای و به صلاحته برسی :-$ 😉

          مرسی عزیز جان من برم لالا
          شب به خیر

          دختر !
          !این طور به من نگاه نکن !
          این چشم هایت اخر مراوادار به یک خبط بزرگ خواهد کرد!!!
          این خبط شما ارزوی من است !!!
          بزرگ علوی !چشم هایش !

          تنها...ت 1 پاسخ آخرین پاسخ
          1
          • عااطفهع عااطفه

            @mahsa_F در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

            @مهساااا
            ان‌شاءالله که به اون چیزی که میخوای و به صلاحته برسی :-$ 😉

            مرسی عزیز جان من برم لالا
            شب به خیر

            تنها...ت آفلاین
            تنها...ت آفلاین
            تنها...
            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
            #142

            @مهساااا
            خوب بخوابی...شبت بخیر :-$ ...

            1 پاسخ آخرین پاسخ
            0
            • Taha 76T آفلاین
              Taha 76T آفلاین
              Taha 76
              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
              #143

              یادمه اول دبیرستان بودم،اخر سال که بحث فیزیک مربوط به چشم بود معلم درباره دوربین و نزدیک بین می گفت که یکی از بچه ها بلند شد گفت اقا اجازه چشم شما دوربینه یا نزدیک بین.اونم پاسخ داد گفت دوربین ،پسره هم گفت زحمتی نیست از، مون یه عکس بگیر.

              اگر گویی که نتوانم ، برو بنشین که نتوانی
              اگر گویی که بتوانم ، قدم در نه که بتوانی

              تنها...ت 1 پاسخ آخرین پاسخ
              6
              • Taha 76T Taha 76

                یادمه اول دبیرستان بودم،اخر سال که بحث فیزیک مربوط به چشم بود معلم درباره دوربین و نزدیک بین می گفت که یکی از بچه ها بلند شد گفت اقا اجازه چشم شما دوربینه یا نزدیک بین.اونم پاسخ داد گفت دوربین ،پسره هم گفت زحمتی نیست از، مون یه عکس بگیر.

                تنها...ت آفلاین
                تنها...ت آفلاین
                تنها...
                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                #144

                Taha 76
                خخخ

                1 پاسخ آخرین پاسخ
                3
                • ATOOSAA آفلاین
                  ATOOSAA آفلاین
                  ATOOSA
                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                  #145

                  Taha 76 در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

                  یادمه اول دبیرستان بودم،اخر سال که بحث فیزیک مربوط به چشم بود معلم درباره دوربین و نزدیک بین می گفت که یکی از بچه ها بلند شد گفت اقا اجازه چشم شما دوربینه یا نزدیک بین.اونم پاسخ داد گفت دوربین ،پسره هم گفت زحمتی نیست از، مون یه عکس بگیر.

                  عجب

                  در کل احساس تنهایی کردن بده , خیلی هم بد , ولی در شلوغی تنهاییت 2 برابر میشه و این افتضاحه!

                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                  0
                  • ProfessorP آفلاین
                    ProfessorP آفلاین
                    Professor
                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Professor انجام شده
                    #146

                    دوران سوم دبیرستان معلم نداشتیم یکی از بچه ها دلستر خورده بود تصمیم گرفتیم کاری کنیم که تو گینس ثبت بشه ته قوطی دلستر رو پاشیدیم رو تخته و تخته رو پاک کردیم چنان بوی گوسفندی گرفته بود هرکی میومد فکرمی کرد طویلس!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 😆

                    mahdi11M 1 پاسخ آخرین پاسخ
                    2
                    • ProfessorP آفلاین
                      ProfessorP آفلاین
                      Professor
                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                      #147

                      امتحان داشتیم و ورقه های امتحانی تو اتاق چاپ بود امتحان زنگ آخر بود و اگه نمی گرفت می رفت هفته ی بعد !!
                      رفتیم تو قفل اتاقی که ورقه ها توش بود چسب قطره ای ریختیم !!
                      امتحان رفت هفته ی بعد !

                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                      5
                      • ProfessorP آفلاین
                        ProfessorP آفلاین
                        Professor
                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                        #148

                        اول دبیرستان بودم دوست صمیمیم می خواست بره مسافرت فقط به من گفت که 4روز مدرسه نمیام منم یه فکری زد سرم..
                        رفتم خونه براش آگهی فوت درست کردم شب به دیوار مدرسه زدم ...
                        خلاصه روز اول همه گریه و زاری .. معلم ها هم گریه می کردن ...
                        فرداش جاش تو نیمکت دسته گل گذاشتن ...
                        مدیر و معلم ها هم زنگ می زدن خونشون کسی نبود و پیغام تسلیت می زاشتن !!
                        بعد 4 روز اومد مدرسه .... دیگه خودتون حدس بزنید ....
                        اولین نفری که گفتن بیا دفتر من بودم 😂

                        mahdi11M 1 پاسخ آخرین پاسخ
                        6
                        • searchS آفلاین
                          searchS آفلاین
                          search
                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                          #149

                          یادش بخیر رفته بودیم مشهد اردو، اونم سال پیش دانشگاهی، یه نفر هم تازه امسال وارد مدرسه ی ما شده بود دراز کشیده بود تو حسینیه داشت درس می خوند و مدیرم بالا سرمون که یه موقع بچه ها همدیگر رو نکشند 😄

                          یه لحظه مدیر رفت بیرون 4 تا از بچه ها پریدم یه پتو رو انداختیم وسط و اون تازه وارد رو انداختیم روش، هر کس یه گوشه ی پتو رو گرفت و پرتش می کردیم بالا.

                          تو پرتاب آخر که طرف خورد به سقف ( حسینیه سقف خیلی بلندی داشت ) مدیر اومد تو همه فهمیدن اومدند مشهد که برن حرم :trollface: و پتو رو ول کردند....

                          بد بخت با سر خورد زمین تا آخر اردو گردنش کج بود 😂

                          ProfessorP 1 پاسخ آخرین پاسخ
                          7
                          • searchS search

                            یادش بخیر رفته بودیم مشهد اردو، اونم سال پیش دانشگاهی، یه نفر هم تازه امسال وارد مدرسه ی ما شده بود دراز کشیده بود تو حسینیه داشت درس می خوند و مدیرم بالا سرمون که یه موقع بچه ها همدیگر رو نکشند 😄

                            یه لحظه مدیر رفت بیرون 4 تا از بچه ها پریدم یه پتو رو انداختیم وسط و اون تازه وارد رو انداختیم روش، هر کس یه گوشه ی پتو رو گرفت و پرتش می کردیم بالا.

                            تو پرتاب آخر که طرف خورد به سقف ( حسینیه سقف خیلی بلندی داشت ) مدیر اومد تو همه فهمیدن اومدند مشهد که برن حرم :trollface: و پتو رو ول کردند....

                            بد بخت با سر خورد زمین تا آخر اردو گردنش کج بود 😂

                            ProfessorP آفلاین
                            ProfessorP آفلاین
                            Professor
                            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                            #150

                            search در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

                            یادش بخیر رفته بودیم مشهد اردو، اونم سال پیش دانشگاهی، یه نفر هم تازه امسال وارد مدرسه ی ما شده بود دراز کشیده بود تو حسینیه داشت درس می خوند و مدیرم بالا سرمون که یه موقع بچه ها همدیگر رو نکشند 😄

                            یه لحظه مدیر رفت بیرون 4 تا از بچه ها پریدم یه پتو رو انداختیم وسط و اون تازه وارد رو انداختیم روش، هر کس یه گوشه ی پتو رو گرفت و پرتش می کردیم بالا.

                            تو پرتاب آخر که طرف خورد به سقف ( حسینیه سقف خیلی بلندی داشت ) مدیر اومد تو همه فهمیدن اومدند مشهد که برن حرم :trollface: و پتو رو ول کردند....

                            بد بخت با سر خورد زمین تا آخر اردو گردنش کج بود 😂

                            😂
                            دمتون گرم 👌

                            1 پاسخ آخرین پاسخ
                            3
                            • searchS آفلاین
                              searchS آفلاین
                              search
                              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                              #151

                              تیه خاطره دیگه:
                              تو اردو ها ما گروه گروه می شدیم، هر گروه یه کار می کرد

                              اون شب وظیفه ی ما شستن دیگ ها بود، یهو دیدیم یه نفر رو پیچیدن دور ملحفه و دارند میارند، چشت روز بد نبینه ما که دیگ میگ رو ول کردیم در رفتیم

                              طرف رو انداختن تو دیگ تا می خورد زدنش

                              آخرش اون یکی دیگ رو گذاشتن سرش و با ملاقه می زدند تو سر دیگ 😄 .... حالا بعدا گفتن چون تو خواب خروپوف می کرده :trollface:

                              sohrabS ProfessorP 2 پاسخ آخرین پاسخ
                              5
                              • searchS search

                                تیه خاطره دیگه:
                                تو اردو ها ما گروه گروه می شدیم، هر گروه یه کار می کرد

                                اون شب وظیفه ی ما شستن دیگ ها بود، یهو دیدیم یه نفر رو پیچیدن دور ملحفه و دارند میارند، چشت روز بد نبینه ما که دیگ میگ رو ول کردیم در رفتیم

                                طرف رو انداختن تو دیگ تا می خورد زدنش

                                آخرش اون یکی دیگ رو گذاشتن سرش و با ملاقه می زدند تو سر دیگ 😄 .... حالا بعدا گفتن چون تو خواب خروپوف می کرده :trollface:

                                sohrabS آفلاین
                                sohrabS آفلاین
                                sohrab
                                مدیر
                                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                #152

                                search تو این تیپ اردوها کی جرات داره بخوابه، می خوردنش لابد 😂

                                هیچ پدر سوخته بازیی بالاتر از صداقت و راستگویی نیست.

                                1 پاسخ آخرین پاسخ
                                10
                                • searchS search

                                  تیه خاطره دیگه:
                                  تو اردو ها ما گروه گروه می شدیم، هر گروه یه کار می کرد

                                  اون شب وظیفه ی ما شستن دیگ ها بود، یهو دیدیم یه نفر رو پیچیدن دور ملحفه و دارند میارند، چشت روز بد نبینه ما که دیگ میگ رو ول کردیم در رفتیم

                                  طرف رو انداختن تو دیگ تا می خورد زدنش

                                  آخرش اون یکی دیگ رو گذاشتن سرش و با ملاقه می زدند تو سر دیگ 😄 .... حالا بعدا گفتن چون تو خواب خروپوف می کرده :trollface:

                                  ProfessorP آفلاین
                                  ProfessorP آفلاین
                                  Professor
                                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                  #153

                                  search در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

                                  تیه خاطره دیگه:
                                  تو اردو ها ما گروه گروه می شدیم، هر گروه یه کار می کرد

                                  اون شب وظیفه ی ما شستن دیگ ها بود، یهو دیدیم یه نفر رو پیچیدن دور ملحفه و دارند میارند، چشت روز بد نبینه ما که دیگ میگ رو ول کردیم در رفتیم

                                  طرف رو انداختن تو دیگ تا می خورد زدنش

                                  آخرش اون یکی دیگ رو گذاشتن سرش و با ملاقه می زدند تو سر دیگ 😄 .... حالا بعدا گفتن چون تو خواب خروپوف می کرده :trollface:

                                  این دیگه عالی بود
                                  دمت گرم
                                  یعنی ترکیدم از خنده 😂
                                  ایول داری

                                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                                  4
                                  • searchS آفلاین
                                    searchS آفلاین
                                    search
                                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                    #154

                                    یه بار تو راه مشهد با این قطار کوپه ای ها داشتیم می رفتیم.
                                    معلما تو یه کوپه جلسه داشتند یدونه از این بمب بد بوها رو انداختیم تو کوپه در رفتیم؛ خیلی حال داد 😂

                                    اونا هم نامردی نکردند چند ساعت بعد به اسم اینکه باهاتون کار مهم داریم تعدادی زیادی از بچه ها رو جمع کردند داخل یه کوپه، بعد نامردا 4 تا بمب بدبو انداختند و رفتند بیرون و در کوپه رو نگه داشتند ما داشتیم تو کوپه پر پر میشدیم 😠 تا آخر عقل یکی از بچه ها کار کرد با لگد زد چوب زیر در تابت کوپه شکست، آقا این که نزد همه یهو وحشی شدند اینقد با لگد زدن تو در که حسابی در کوپه داغون شد و آخر سر معلم ها از رو رفتن و در رو باز کردند 😄 مسئول قطار که اومد رفیقم گفت آقا این معلمه گفت اگه در رو بشکونی بهت مستمر 20 میدم :trollface:

                                    کل خسارت در رو دبیرا دادند :trollface: :trollface:

                                    عااطفهع mahdi11M 2 پاسخ آخرین پاسخ
                                    5
                                    • searchS search

                                      یه بار تو راه مشهد با این قطار کوپه ای ها داشتیم می رفتیم.
                                      معلما تو یه کوپه جلسه داشتند یدونه از این بمب بد بوها رو انداختیم تو کوپه در رفتیم؛ خیلی حال داد 😂

                                      اونا هم نامردی نکردند چند ساعت بعد به اسم اینکه باهاتون کار مهم داریم تعدادی زیادی از بچه ها رو جمع کردند داخل یه کوپه، بعد نامردا 4 تا بمب بدبو انداختند و رفتند بیرون و در کوپه رو نگه داشتند ما داشتیم تو کوپه پر پر میشدیم 😠 تا آخر عقل یکی از بچه ها کار کرد با لگد زد چوب زیر در تابت کوپه شکست، آقا این که نزد همه یهو وحشی شدند اینقد با لگد زدن تو در که حسابی در کوپه داغون شد و آخر سر معلم ها از رو رفتن و در رو باز کردند 😄 مسئول قطار که اومد رفیقم گفت آقا این معلمه گفت اگه در رو بشکونی بهت مستمر 20 میدم :trollface:

                                      کل خسارت در رو دبیرا دادند :trollface: :trollface:

                                      عااطفهع آفلاین
                                      عااطفهع آفلاین
                                      عااطفه
                                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                      #155

                                      search در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

                                      یه بار تو راه مشهد با این قطار کوپه ای ها داشتیم می رفتیم.
                                      معلما تو یه کوپه جلسه داشتند یدونه از این بمب بد بوها رو انداختیم تو کوپه در رفتیم؛ خیلی حال داد 😂

                                      اونا هم نامردی نکردند چند ساعت بعد به اسم اینکه باهاتون کار مهم داریم تعدادی زیادی از بچه ها رو جمع کردند داخل یه کوپه، بعد نامردا 4 تا بمب بدبو انداختند و رفتند بیرون و در کوپه رو نگه داشتند ما داشتیم تو کوپه پر پر میشدیم 😠 تا آخر عقل یکی از بچه ها کار کرد با لگد زد چوب زیر در تابت کوپه شکست، آقا این که نزد همه یهو وحشی شدند اینقد با لگد زدن تو در که حسابی در کوپه داغون شد و آخر سر معلم ها از رو رفتن و در رو باز کردند 😄 مسئول قطار که اومد رفیقم گفت آقا این معلمه گفت اگه در رو بشکونی بهت مستمر 20 میدم :trollface:

                                      کل خسارت در رو دبیرا دادند :trollface: :trollface:

                                      کل خاطره یه طرف این خط اخر یه طرف
                                      خیلی خوووووب بود 😆

                                      دختر !
                                      !این طور به من نگاه نکن !
                                      این چشم هایت اخر مراوادار به یک خبط بزرگ خواهد کرد!!!
                                      این خبط شما ارزوی من است !!!
                                      بزرگ علوی !چشم هایش !

                                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                                      2
                                      • Taha 76T Taha 76

                                        سلام به رفقای گلم
                                        این تاپیکو زدم اگه از دوران مدرسه تون یه خاطره قشنگ و با مزه دارید بگید شاد شیم ... 😀

                                        N آفلاین
                                        N آفلاین
                                        negwin
                                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                        #156

                                        Taha 76
                                        سال دو م دبیرستان کلاس خیلی شلوغی داشتیم همه از دستمون عاصی بودن امتحان هم فقط نوبت اول و دوم دادیم همش کنسل میشد یه زنگ تفریح که بعدش امتحان ریاضی داشتیم شروع کردیم به سرو صدا و کوبیدن رومیزمعلم بعد از چند دقیقه یکی از بچه ها تیکه بالایی میز رو کند و بلافاصله چند ثانیه بعد میز معلم به چهار تیکه تبدیل شد حالا مارو بگو همه کف کلاس ریسه میرفتن خودمونو جمع و جور کردیم و تیکه ها رو بردیم گذاشتیم رو لبه پنجره کلاس چهارمی ها ک مدرسه نمیومدن و میز اونارو واسه خودمون برداشتیم...بعد چند روز تیکه های میز رو دم در مدرسه دیدیم ...خداروشکر نفهمیدن کار ما بوده ولی کاشف به عمل اومد که یکی پرده پنجره رو داده کنار و تیکه ها افتاده روسرش و غش کرده اون کرده اون بنده خدا....اینم از گل کاری های ما بود......

                                        http://dl.pop-music.ir/music/1397/Farvardin/Macan%20Band%20-%20Ashegh%20Ke%20Mishi.mp3
                                        ENGAGED

                                        جاده
                                        پای پیاده
                                        منمو اخر خطای دوستیِ ساده...
                                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                                        6
                                        • Taha 76T Taha 76

                                          سلام به رفقای گلم
                                          این تاپیکو زدم اگه از دوران مدرسه تون یه خاطره قشنگ و با مزه دارید بگید شاد شیم ... 😀

                                          N آفلاین
                                          N آفلاین
                                          negwin
                                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                          #157

                                          Taha 76
                                          سرایدار مون همیشه سماور آب جوش معلما رو زود میذاش جوش بیاد ی روز از سال دومی ها ک زود اومده بوده و سرایدارم تو آبدار خونه نبوده میره قرص روان کننده میریزه تو کتری چایی معلما که داشته دم میکشیده دیگ شما خودتون تصور کنین از زنگ تفریح اول به بعد معلما چه حالی داشتن ......نصف بیشترشون رفتن خونه اون روز کلن درس تعطیل بود...البته با نقشه قبلی و برنامه ریزی شده بوده این کارشون....

                                          http://dl.pop-music.ir/music/1397/Farvardin/Macan%20Band%20-%20Ashegh%20Ke%20Mishi.mp3
                                          ENGAGED

                                          جاده
                                          پای پیاده
                                          منمو اخر خطای دوستیِ ساده...
                                          عااطفهع 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                          7
                                          پاسخ
                                          • پاسخ به عنوان موضوع
                                          وارد شوید تا پست بفرستید
                                          • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
                                          • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
                                          • بیشترین رای ها


                                          • 1
                                          • 2
                                          • 6
                                          • 7
                                          • 8
                                          • 9
                                          • 10
                                          • درون آمدن

                                          • حساب کاربری ندارید؟ نام‌نویسی

                                          • برای جستجو وارد شوید و یا ثبت نام کنید
                                          • اولین پست
                                            آخرین پست
                                          0
                                          • دسته‌بندی‌ها
                                          • نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
                                          • جدیدترین پست ها
                                          • برچسب‌ها
                                          • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
                                          • دوره‌های آلاء
                                          • گروه‌ها
                                          • راهنمای آلاخونه
                                            • معرفی آلاخونه
                                            • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
                                            • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
                                            • استفاده از ابزارهای ادیتور
                                            • معرفی گروه‌ها
                                            • لینک‌های دسترسی سریع