Skip to content
  • دسته‌بندی‌ها
  • 0 نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع
پوسته‌ها
  • Light
  • Cerulean
  • Cosmo
  • Flatly
  • Journal
  • Litera
  • Lumen
  • Lux
  • Materia
  • Minty
  • Morph
  • Pulse
  • Sandstone
  • Simplex
  • Sketchy
  • Spacelab
  • United
  • Yeti
  • Zephyr
  • Dark
  • Cyborg
  • Darkly
  • Quartz
  • Slate
  • Solar
  • Superhero
  • Vapor

  • Default (بدون پوسته)
  • بدون پوسته
بستن
Brand Logo

آلاخونه

  • سوال یا موضوع جدیدی بنویس

  • سوال مشاوره ای
  • سوال زیست
  • سوال ریاضی
  • سوال فیزیک
  • سوال شیمی
  • سایر
  1. خانه
  2. بحث آزاد
  3. خاطره ای از دوران مدرسه
کنکور1405
M
سلام به همه. من بعد از یه مدت دوباره میخوام کنکور 405 رو شرکت کنم. ولی خب کسی رو پیدا نکردم که برای سال405 باشه. و دوستی پیدا نکردم تو این زمینه. هرکی هست بیاد اینجا حرف بزنیم
بحث آزاد
👣ردپا👣
اهوراا
Topic thumbnail image
بحث آزاد
تروخدا بیاین
د
دیروز اشتبا کردم سلامت نخوندم الان چیکار کنم جزوه ای میدونین یکم جمعو جور باشه کتاب اصلن خونده نمیشه خیلی زیاده
بحث آزاد
دستاورد هایِ کوچکِ من🎈
AinoorA
سلام بچه ها امیدوارم حالتون خوب باشه و خیلی سرحال و شاد باشین خب از عنوان تاپیک یچیزایی مشخصه که قراره در مورد چی اینجا حرف بزنیم ولی بزارین توضیحات بیشتر بدم خیلی از ما یوقتایی هست که ممکنه احساس کنیم هیچ کاری نکردیم یا هیچ کاری ازمون برنمیاد و روزمون رو تلف کردیم و.. و ذهنمون ما رو با این افکار جور واجور و عجیب غریب مورد آزار قرار بده و احساس ناتوانی رو بهمون بده در حالی که در واقعیت اینطوری نیست و ما توانا تر از اون چیزی هستیم که توی ذهنمون هست اینجا قراره از موفقیت های کوچولومون حرف بزنیم و رونمایی کنیم تا به ذهنمون ثابت کنیم بفرما آقا دیدییی ما اینیم هر شب از کار های مثبت کوچولوتون بیاین و بگین و این حس مثبت و قشنگ مفید بودن رو به خودتون بدین مثلا کنکوری ها میتونن تموم شدن یه بخش از برنامه اشون رو بگن ، از انجام دادن کار هایی مثل مرتب کردن اتاق ، از گذروندن امتحانای سخت و آب دادن به گل ها و کلی کار کوچیک و مثبت دیگه منتظرتون هستم آلایی ها موفق باشین🥹️ دعوت میکنم از : @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانش-آموزان-آلاء @فارغ-التحصیلان-آلاء @دانشجویان-درس-خون @دانشجویان-پزشکی @دانشجویان-پیراپزشکی
بحث آزاد
تنهایی حوصله ندارم بیاین با هم نهایی بخونیم
د
سلام بچها هر ساعتی هر درسیو خوندین بیاین بگین این ساعت اینقدر فلان درس رو خوندم انگیزه میگیریم
بحث آزاد
بخدا سوالات اونقد سخت نیستن ولی وقتی میشینم سر جلسه اعداد کوه میشن واسم
د
بچها وقتی میشینم به ارومی حل میکنم سوالاتو میدونم حل میکنم مشکلی ندارم سر جلسه انگار اصن من نخوندم ی جوری میشم میترسم از سوالا مخصوصا سوالاتی ک عدد دارن عددا جلو چشام بزرگ میشن بخدا خنده داره ولی جدی میگم
بحث آزاد
من ِ فارغ 401 هم باید زمین ترمیم کنم؟؟
د
...............
بحث آزاد
شاید شد...چه میدانی؟!
Hg L 0H
مدت هاست که از نشست غبار سرد و تیره به قلبم میگذرد مدت هاست منِ تاریکِ گم شده، در خودم به دنبال روزنه هایی از نور میگردد نفس هایم سخت به جانم می نشینند اشک هایی که سرازیر نمی شوند وجود مرا به ستوه آورده اند دوست دارم بایستم سرم را بالا بگیرم و تا زمانی که صدایم خفه شود فریاد بزنم بماند در پس پرده ی خاکستری غم بماند که چه می شود... شاید شد....چه میدانی؟!
بحث آزاد
بحث آزاد
JaanaJ
دوستان من تازه وارو سایت شدم میخوام بدونم چطوری باید اسمم رو تغیر بدم درست کردم ولی باز دوباره اینو زده چیکار باید کنم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.........
بحث آزاد
تمام رو به اتمام
Hg L 0H
حس خفقان، حتی نفس کشیدن هم سخت شده گلویم فشرده تر از قبل راه هوا را بسته پروازی را آغاز کردم که در سرم مقصدش بهشتی برین بود اما اکنون و در این زمان نمیدانم کجا هستم پروازم به سمت جهنم است یا بهشت؟ میشود یا نمیشود تمام وجودم را پر کرده تمام احساسات کودکی از کوچک و بزرگ به مغزم هجوم آورده و دارد تمامِ من را آرام آرام از من میگیرد نکند اینجا جای من است؟ در سرِ کودکیِ من چنین رویایی شکل گرفته بود؟ قلبم سیاه و چشمانم تار شده اند هوای پریدن دارم اما نگار لحظه به لحظه در همان جایی قرار دارم که ایستاده بودم انگار نمیشود قدم از قدم برداشت میخواهم رها باشم از افکاری که مرا خفت میکنند و تا مرز خفه شدن من را به دنبال خود میکشانند میل به رهایی آزادی ام را هم از من گرفته... شوق پریدن آرام آرام گویی دارد تبدیل به میل سقوط میشود مبادا چنین روزی برسد... مبادا....
بحث آزاد
خــــــــــودنویس
Dr-aculaD
Topic thumbnail image
بحث آزاد
به که باید دل بست؟
blossom.B
به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ سینه ها جای محبت , همه از کینه پر است. هیچکس نیست که فریادِ پر از مهر تو را گرم پاسخ گوید. نیست یک تن که در این راه غم آلوده ی عمر , قدمی راه محبت پوید. خط پیشانی هر جمع , خط تنهاییست. همه گلچینِ گلِ امروزند... در نگاه من و تو حسرت بی فرداییست. به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ نقش هر خنده که بر روی لبی می شکفد, نقشه‌ای شیطانیست. در نگاهی که تو را وسوسه ی عشق دهد حیله‌ای پنهانیست. خنده ها می شکفد بر لبها, تا که اشکی شکفد بر سرمژگان کسی. همه بر درد کسان می نگرند, لیک دستی نبرند از پی درمان کسی. زير لب زمزمه شادی مردم برخاست, هر کجا مرد توانائي بر خاک نشست . پرچم فتح برافرازد در خاطرِ خلق, هر زمان بر رخ تو هاله زَنَد گردِ شکست. به که بايد دل بست؟ به که شايد دل بست؟ از وفا نام مبر , آن که وفا خوست کجاست؟ ریشه ی عشق فسرد... واژه ی دوست گریخت... سخن از دوست مگو...عشق کجا؟دوست کجا؟ دست گرمی که زمهر , بفشارد دستت در همه شهر مجوی. گل اگر در دل باغ , بر تو لبخند زند بنگرش , لیک مبوی ! لب گرمی که زعشق , ننشیند به لبت به همه عمر مخواه ! سخنی کز سر راز , زده در جانت چنگ به لبت نیز مگوی ! چاه هم با من و تو بيگانه است نیِ صدبند برون آيد از آن... راز تو را فاش کند, درد دل گر بسر چاه کنی خنده ها بر غمِ تو دختر مهتاب زند گر شبي از سر غم آه کني. درد اگر سینه شکافد , نفسی بانگ مزن ! درد خود را به دل چاه مگو! استخوان تو اگر آب کند آتش غم, آب شو...آه مگو ! ديده بر دوز بدين بام بلند مهر و مه را بنگر ! سکه زرد و سپيدی که به سقف فلک است سکه نيرنگ است سکه ای بهر فريب من و تست سکه صد رنگ است . ما همه کودکِ خُرديم و همين زال فلک , با چنين سکه زرد , و همين سکه سيمينِ سپيد , ميفريبد ما را . آسمان با من و ما بيگانه زن و فرزند و در و بام و هوا , بيگانه خويش , در راه نفاق... دوست , در کار فريب... آشنا , بيگانه ... شاخه ی عشق شکست... آهوی مهر گریخت... تار پیوند گسست... به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟... -مهدی سهیلی
بحث آزاد
ای که با من ، آشنایی داشتی
blossom.B
اِی که با من، آشنایی داشتی ای که در من، آفتابی کاشتی ای که در تعبیرِ بی مقدارِ خویش عشق را، چون نردبام انگاشتی ای که چون نوری به تصویرت رسید پرده ها از پرده ات برداشتی پشتِ پرده چون نبودی جز دروغ بوده ها را با دروغ انباشتی اینک از جورِ تو و جولانِ درد می گریزم از هوای آشتی کاش حیوان، در دلت جایی نداشت کاش از انسان سایه ای می داشتی -فریدون فرخزاد
بحث آزاد
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است...
blossom.B
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است اي بس غم و شادي که پس پرده نهان است گر مرد رهي غم مخور از دوري و ديري داني که رسيدن هنر گام زمان است تو رهرو ديرينه سرمنزل عشقي بنگر که زخون تو به هر گام نشان است آبي که برآسود زمينش بخورد زود دريا شود آن رود که پيوسته روان است باشد که يکي هم به نشاني بنشيند بس تير که در چله اين کهنه کمان است از روي تو دل کندنم آموخت زمانه اين ديده از آن روست که خونابه فشان است دردا و دريغا که در اين بازي خونين بازيچه ايام دل آدميان است دل برگذر قافله لاله و گل داشت اين دشت که پامال سواران خزان است روزي که بجنبد نفس باد بهاري بيني که گل و سبزه کران تا به کران است اي کوه تو فرياد من امروز شنيدي دردي ست درين سينه که همزاد جهان است از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند يارب چه قدر فاصله دست و زبان است خون مي چکد از ديده در اين کنج صبوري اين صبر که من مي کنم افشردن جان است از راه مرو سايه که آن گوهر مقصود گنجي ست که اندر قدم راهروان است -هوشنگ ابتهاج (سایه)
بحث آزاد
پروانه‌ی رنگین
blossom.B
*از پیله بیرون آمدن گاهی رهایی نیست در باغ هم پروانه‌ی رنگین گرفتار است این کشور آن کشور ندارد حس دلتنگی دیوار با هر طرح و نقشی باز دیوار است... -محمد‌علی جوشانی*
بحث آزاد
حواست بوده است حتما...
blossom.B
الا ای حضرت عشقم! حواست هست؟ حواست بوده است آیا؟ که این عبد گنه کارت که خود ، هیراد می‌نامد، چه غم ها سینه‌اش دارد... حواست بوده است آیا؟ که این مخلوق مهجورت از آن عهد طفولیت و تا امروزِ امروزش ذلیل و خاضع و خاشع گدایی می‌کند لطفت... حواست بوده است آیا نشسته کنج دیواری تک و تنها؛ که گشته زندگی‌اش پوچ و بی معنا! دریغ از ذره ای تغییر میان امروز و دیروز و فردا... حواست هست، می‌دانم... حواست بوده است حتما! ولیکن یک نفر اینجا، خلاف دیده‌ای بینا، ندارد دیده‌ای بینا -رضا محمدزاده
بحث آزاد
امیدوارم نشناسند مرا... پیش از این، ستاره بودم!
blossom.B
یک سالِ پیش، ستاره‌ای مُرد. هیچ کس نفهمید؛ همانطور که وقتی متولد شد، کسی نفهمیده بود. همه سرگرم خنده بودند؛ زمانی که مُرد. اما یادم نیست زمانی که متولد شد، دیگران در چه حالی بودند. در آن میان فقط من بودم که دیدم که آن همه نور، چطور درخشید و بزرگ شد.... خیلی زیبا بود؛ انگار هر شب درخشان تر می‌شد... پر قدرت می‌سوخت. برای زنده بودن، باید می‌سوخت... من بودم که پا به پای سوختن هایش، اشک ریختم... اشک هایم برای خاموش کردن بی قراری هایش کافی نبود... نتوانستم خاموش کنم درد را که در لا به لای شعله هایش، ستاره‌ام را می‌سوزاند. ستاره مُرد! این آخرین خاطره‌ایست که از او در ذهن دارم... نتوانستم تقدیرش را عوض کنم.‌‌.. سیاهچاله شد... اکنون حتی نمی‌توانم شعله‌ی شمعی در کنارش بگذارم تا او را در میان تاریکی ها ببینم. سیاهچاله ها نور را می‌گیرند... چه کسی گمان می‌کرد آن همه نور ، اکنون‌ این همه تاریک باشد؟ آن زمان که نورانی بود، کسی ندیدش... نمی‌دانم این کوردلان اکنون سیاهچاله بودنش را چگونه می‌بینند که می‌خندند... آری؛ ستاره مُرد.. همه خندیدند. امشب، به یاد آن ستاره، خواهم گریست.
بحث آزاد
خاطرات خواهر برادری
Gharibe GomnamG
خب سلام اینم از تاپیکی که قولشو داده بودم خاطرات خنده دار یا تلخ خودتونو که با خواهر برادراتون دارین بیاین بگین ترجیحا خنده دار باشه خب دعوت میکنم از @roghayeh-eftekhari @F-seif-0 @Ftm-montazeri @Ariana-Ariana @Infinitie-A @ramses-kabir @Zahra-hamrang @Fargol-Sh @مجتبی-ازاد @Yasin-sheibak @Elham650 @Mehrsa-14 @گروه-بچه-هایی-که-خواهر-یا-برادر-دارن فعلا شماهارو یادم بود که خواهر برادر دارین @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
بحث آزاد
کتابخانه رنگی
_MILAD__
سلام به همه دوستان عزیز در جهت گسترش فرهنگ کتابخوانی تصمیم گرفتیم تایپکی راه اندازی کنیم که شما یکم کتاب غیر درسی بخونید خب همین اول بگم همتون لایک میکنین اول بعد پست میذارین اشتباه نزنین یدفه و منفی بدید اصلا هم دستوری نبود خلاصه نمیدونم چه چیزایی میتونید بذارید : -بریده ای از کتاب ها -معرفی کتاب -گذاشتن لینک دانلود کتاب اگه صوتی و ایناست و از سایتی برداشتید نگاه کنید حتما %(#ff0000)[منبع ] بذارید با تشکر @دانش-آموزان-آلاء
بحث آزاد
کمکککک
S AlihoseiniS
سلام من امسال بعد از ده سال تغییر رشته دادم از هنر به تجربی و هیچی نمیدونم الان نمیدونم از کجا شروع کنم؟چجوری پیش برم؟چجوری برنامه ریزی کنم؟نیاز دارم یکی یا چند نفر پایه باشن با هم پیش بریم و بخونیم که اگه سوالی چیزی بود بشه پرسید🥲🥲 میشه کمکم کنین؟!
بحث آزاد

خاطره ای از دوران مدرسه

زمان بندی شده سنجاق شده قفل شده است منتقل شده بحث آزاد
198 دیدگاه‌ها 31 کاربران 28.3k بازدیدها 28 Watching
  • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
  • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
  • بیشترین رای ها
پاسخ
  • پاسخ به عنوان موضوع
وارد شوید تا پست بفرستید
این موضوع پاک شده است. تنها کاربرانِ با حق مدیریت موضوع می‌توانند آن را ببینند.
  • ProfessorP آفلاین
    ProfessorP آفلاین
    Professor
    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Professor انجام شده
    #146

    دوران سوم دبیرستان معلم نداشتیم یکی از بچه ها دلستر خورده بود تصمیم گرفتیم کاری کنیم که تو گینس ثبت بشه ته قوطی دلستر رو پاشیدیم رو تخته و تخته رو پاک کردیم چنان بوی گوسفندی گرفته بود هرکی میومد فکرمی کرد طویلس!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 😆

    mahdi11M 1 پاسخ آخرین پاسخ
    2
    • ProfessorP آفلاین
      ProfessorP آفلاین
      Professor
      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
      #147

      امتحان داشتیم و ورقه های امتحانی تو اتاق چاپ بود امتحان زنگ آخر بود و اگه نمی گرفت می رفت هفته ی بعد !!
      رفتیم تو قفل اتاقی که ورقه ها توش بود چسب قطره ای ریختیم !!
      امتحان رفت هفته ی بعد !

      1 پاسخ آخرین پاسخ
      5
      • ProfessorP آفلاین
        ProfessorP آفلاین
        Professor
        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
        #148

        اول دبیرستان بودم دوست صمیمیم می خواست بره مسافرت فقط به من گفت که 4روز مدرسه نمیام منم یه فکری زد سرم..
        رفتم خونه براش آگهی فوت درست کردم شب به دیوار مدرسه زدم ...
        خلاصه روز اول همه گریه و زاری .. معلم ها هم گریه می کردن ...
        فرداش جاش تو نیمکت دسته گل گذاشتن ...
        مدیر و معلم ها هم زنگ می زدن خونشون کسی نبود و پیغام تسلیت می زاشتن !!
        بعد 4 روز اومد مدرسه .... دیگه خودتون حدس بزنید ....
        اولین نفری که گفتن بیا دفتر من بودم 😂

        mahdi11M 1 پاسخ آخرین پاسخ
        6
        • searchS آفلاین
          searchS آفلاین
          search
          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
          #149

          یادش بخیر رفته بودیم مشهد اردو، اونم سال پیش دانشگاهی، یه نفر هم تازه امسال وارد مدرسه ی ما شده بود دراز کشیده بود تو حسینیه داشت درس می خوند و مدیرم بالا سرمون که یه موقع بچه ها همدیگر رو نکشند 😄

          یه لحظه مدیر رفت بیرون 4 تا از بچه ها پریدم یه پتو رو انداختیم وسط و اون تازه وارد رو انداختیم روش، هر کس یه گوشه ی پتو رو گرفت و پرتش می کردیم بالا.

          تو پرتاب آخر که طرف خورد به سقف ( حسینیه سقف خیلی بلندی داشت ) مدیر اومد تو همه فهمیدن اومدند مشهد که برن حرم :trollface: و پتو رو ول کردند....

          بد بخت با سر خورد زمین تا آخر اردو گردنش کج بود 😂

          ProfessorP 1 پاسخ آخرین پاسخ
          7
          • searchS search

            یادش بخیر رفته بودیم مشهد اردو، اونم سال پیش دانشگاهی، یه نفر هم تازه امسال وارد مدرسه ی ما شده بود دراز کشیده بود تو حسینیه داشت درس می خوند و مدیرم بالا سرمون که یه موقع بچه ها همدیگر رو نکشند 😄

            یه لحظه مدیر رفت بیرون 4 تا از بچه ها پریدم یه پتو رو انداختیم وسط و اون تازه وارد رو انداختیم روش، هر کس یه گوشه ی پتو رو گرفت و پرتش می کردیم بالا.

            تو پرتاب آخر که طرف خورد به سقف ( حسینیه سقف خیلی بلندی داشت ) مدیر اومد تو همه فهمیدن اومدند مشهد که برن حرم :trollface: و پتو رو ول کردند....

            بد بخت با سر خورد زمین تا آخر اردو گردنش کج بود 😂

            ProfessorP آفلاین
            ProfessorP آفلاین
            Professor
            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
            #150

            search در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

            یادش بخیر رفته بودیم مشهد اردو، اونم سال پیش دانشگاهی، یه نفر هم تازه امسال وارد مدرسه ی ما شده بود دراز کشیده بود تو حسینیه داشت درس می خوند و مدیرم بالا سرمون که یه موقع بچه ها همدیگر رو نکشند 😄

            یه لحظه مدیر رفت بیرون 4 تا از بچه ها پریدم یه پتو رو انداختیم وسط و اون تازه وارد رو انداختیم روش، هر کس یه گوشه ی پتو رو گرفت و پرتش می کردیم بالا.

            تو پرتاب آخر که طرف خورد به سقف ( حسینیه سقف خیلی بلندی داشت ) مدیر اومد تو همه فهمیدن اومدند مشهد که برن حرم :trollface: و پتو رو ول کردند....

            بد بخت با سر خورد زمین تا آخر اردو گردنش کج بود 😂

            😂
            دمتون گرم 👌

            1 پاسخ آخرین پاسخ
            3
            • searchS آفلاین
              searchS آفلاین
              search
              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
              #151

              تیه خاطره دیگه:
              تو اردو ها ما گروه گروه می شدیم، هر گروه یه کار می کرد

              اون شب وظیفه ی ما شستن دیگ ها بود، یهو دیدیم یه نفر رو پیچیدن دور ملحفه و دارند میارند، چشت روز بد نبینه ما که دیگ میگ رو ول کردیم در رفتیم

              طرف رو انداختن تو دیگ تا می خورد زدنش

              آخرش اون یکی دیگ رو گذاشتن سرش و با ملاقه می زدند تو سر دیگ 😄 .... حالا بعدا گفتن چون تو خواب خروپوف می کرده :trollface:

              sohrabS ProfessorP 2 پاسخ آخرین پاسخ
              5
              • searchS search

                تیه خاطره دیگه:
                تو اردو ها ما گروه گروه می شدیم، هر گروه یه کار می کرد

                اون شب وظیفه ی ما شستن دیگ ها بود، یهو دیدیم یه نفر رو پیچیدن دور ملحفه و دارند میارند، چشت روز بد نبینه ما که دیگ میگ رو ول کردیم در رفتیم

                طرف رو انداختن تو دیگ تا می خورد زدنش

                آخرش اون یکی دیگ رو گذاشتن سرش و با ملاقه می زدند تو سر دیگ 😄 .... حالا بعدا گفتن چون تو خواب خروپوف می کرده :trollface:

                sohrabS آفلاین
                sohrabS آفلاین
                sohrab
                مدیر
                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                #152

                search تو این تیپ اردوها کی جرات داره بخوابه، می خوردنش لابد 😂

                هیچ پدر سوخته بازیی بالاتر از صداقت و راستگویی نیست.

                1 پاسخ آخرین پاسخ
                10
                • searchS search

                  تیه خاطره دیگه:
                  تو اردو ها ما گروه گروه می شدیم، هر گروه یه کار می کرد

                  اون شب وظیفه ی ما شستن دیگ ها بود، یهو دیدیم یه نفر رو پیچیدن دور ملحفه و دارند میارند، چشت روز بد نبینه ما که دیگ میگ رو ول کردیم در رفتیم

                  طرف رو انداختن تو دیگ تا می خورد زدنش

                  آخرش اون یکی دیگ رو گذاشتن سرش و با ملاقه می زدند تو سر دیگ 😄 .... حالا بعدا گفتن چون تو خواب خروپوف می کرده :trollface:

                  ProfessorP آفلاین
                  ProfessorP آفلاین
                  Professor
                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                  #153

                  search در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

                  تیه خاطره دیگه:
                  تو اردو ها ما گروه گروه می شدیم، هر گروه یه کار می کرد

                  اون شب وظیفه ی ما شستن دیگ ها بود، یهو دیدیم یه نفر رو پیچیدن دور ملحفه و دارند میارند، چشت روز بد نبینه ما که دیگ میگ رو ول کردیم در رفتیم

                  طرف رو انداختن تو دیگ تا می خورد زدنش

                  آخرش اون یکی دیگ رو گذاشتن سرش و با ملاقه می زدند تو سر دیگ 😄 .... حالا بعدا گفتن چون تو خواب خروپوف می کرده :trollface:

                  این دیگه عالی بود
                  دمت گرم
                  یعنی ترکیدم از خنده 😂
                  ایول داری

                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                  4
                  • searchS آفلاین
                    searchS آفلاین
                    search
                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                    #154

                    یه بار تو راه مشهد با این قطار کوپه ای ها داشتیم می رفتیم.
                    معلما تو یه کوپه جلسه داشتند یدونه از این بمب بد بوها رو انداختیم تو کوپه در رفتیم؛ خیلی حال داد 😂

                    اونا هم نامردی نکردند چند ساعت بعد به اسم اینکه باهاتون کار مهم داریم تعدادی زیادی از بچه ها رو جمع کردند داخل یه کوپه، بعد نامردا 4 تا بمب بدبو انداختند و رفتند بیرون و در کوپه رو نگه داشتند ما داشتیم تو کوپه پر پر میشدیم 😠 تا آخر عقل یکی از بچه ها کار کرد با لگد زد چوب زیر در تابت کوپه شکست، آقا این که نزد همه یهو وحشی شدند اینقد با لگد زدن تو در که حسابی در کوپه داغون شد و آخر سر معلم ها از رو رفتن و در رو باز کردند 😄 مسئول قطار که اومد رفیقم گفت آقا این معلمه گفت اگه در رو بشکونی بهت مستمر 20 میدم :trollface:

                    کل خسارت در رو دبیرا دادند :trollface: :trollface:

                    عااطفهع mahdi11M 2 پاسخ آخرین پاسخ
                    5
                    • searchS search

                      یه بار تو راه مشهد با این قطار کوپه ای ها داشتیم می رفتیم.
                      معلما تو یه کوپه جلسه داشتند یدونه از این بمب بد بوها رو انداختیم تو کوپه در رفتیم؛ خیلی حال داد 😂

                      اونا هم نامردی نکردند چند ساعت بعد به اسم اینکه باهاتون کار مهم داریم تعدادی زیادی از بچه ها رو جمع کردند داخل یه کوپه، بعد نامردا 4 تا بمب بدبو انداختند و رفتند بیرون و در کوپه رو نگه داشتند ما داشتیم تو کوپه پر پر میشدیم 😠 تا آخر عقل یکی از بچه ها کار کرد با لگد زد چوب زیر در تابت کوپه شکست، آقا این که نزد همه یهو وحشی شدند اینقد با لگد زدن تو در که حسابی در کوپه داغون شد و آخر سر معلم ها از رو رفتن و در رو باز کردند 😄 مسئول قطار که اومد رفیقم گفت آقا این معلمه گفت اگه در رو بشکونی بهت مستمر 20 میدم :trollface:

                      کل خسارت در رو دبیرا دادند :trollface: :trollface:

                      عااطفهع آفلاین
                      عااطفهع آفلاین
                      عااطفه
                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                      #155

                      search در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

                      یه بار تو راه مشهد با این قطار کوپه ای ها داشتیم می رفتیم.
                      معلما تو یه کوپه جلسه داشتند یدونه از این بمب بد بوها رو انداختیم تو کوپه در رفتیم؛ خیلی حال داد 😂

                      اونا هم نامردی نکردند چند ساعت بعد به اسم اینکه باهاتون کار مهم داریم تعدادی زیادی از بچه ها رو جمع کردند داخل یه کوپه، بعد نامردا 4 تا بمب بدبو انداختند و رفتند بیرون و در کوپه رو نگه داشتند ما داشتیم تو کوپه پر پر میشدیم 😠 تا آخر عقل یکی از بچه ها کار کرد با لگد زد چوب زیر در تابت کوپه شکست، آقا این که نزد همه یهو وحشی شدند اینقد با لگد زدن تو در که حسابی در کوپه داغون شد و آخر سر معلم ها از رو رفتن و در رو باز کردند 😄 مسئول قطار که اومد رفیقم گفت آقا این معلمه گفت اگه در رو بشکونی بهت مستمر 20 میدم :trollface:

                      کل خسارت در رو دبیرا دادند :trollface: :trollface:

                      کل خاطره یه طرف این خط اخر یه طرف
                      خیلی خوووووب بود 😆

                      دختر !
                      !این طور به من نگاه نکن !
                      این چشم هایت اخر مراوادار به یک خبط بزرگ خواهد کرد!!!
                      این خبط شما ارزوی من است !!!
                      بزرگ علوی !چشم هایش !

                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                      2
                      • Taha 76T Taha 76

                        سلام به رفقای گلم
                        این تاپیکو زدم اگه از دوران مدرسه تون یه خاطره قشنگ و با مزه دارید بگید شاد شیم ... 😀

                        N آفلاین
                        N آفلاین
                        negwin
                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                        #156

                        Taha 76
                        سال دو م دبیرستان کلاس خیلی شلوغی داشتیم همه از دستمون عاصی بودن امتحان هم فقط نوبت اول و دوم دادیم همش کنسل میشد یه زنگ تفریح که بعدش امتحان ریاضی داشتیم شروع کردیم به سرو صدا و کوبیدن رومیزمعلم بعد از چند دقیقه یکی از بچه ها تیکه بالایی میز رو کند و بلافاصله چند ثانیه بعد میز معلم به چهار تیکه تبدیل شد حالا مارو بگو همه کف کلاس ریسه میرفتن خودمونو جمع و جور کردیم و تیکه ها رو بردیم گذاشتیم رو لبه پنجره کلاس چهارمی ها ک مدرسه نمیومدن و میز اونارو واسه خودمون برداشتیم...بعد چند روز تیکه های میز رو دم در مدرسه دیدیم ...خداروشکر نفهمیدن کار ما بوده ولی کاشف به عمل اومد که یکی پرده پنجره رو داده کنار و تیکه ها افتاده روسرش و غش کرده اون کرده اون بنده خدا....اینم از گل کاری های ما بود......

                        http://dl.pop-music.ir/music/1397/Farvardin/Macan%20Band%20-%20Ashegh%20Ke%20Mishi.mp3
                        ENGAGED

                        جاده
                        پای پیاده
                        منمو اخر خطای دوستیِ ساده...
                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                        6
                        • Taha 76T Taha 76

                          سلام به رفقای گلم
                          این تاپیکو زدم اگه از دوران مدرسه تون یه خاطره قشنگ و با مزه دارید بگید شاد شیم ... 😀

                          N آفلاین
                          N آفلاین
                          negwin
                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                          #157

                          Taha 76
                          سرایدار مون همیشه سماور آب جوش معلما رو زود میذاش جوش بیاد ی روز از سال دومی ها ک زود اومده بوده و سرایدارم تو آبدار خونه نبوده میره قرص روان کننده میریزه تو کتری چایی معلما که داشته دم میکشیده دیگ شما خودتون تصور کنین از زنگ تفریح اول به بعد معلما چه حالی داشتن ......نصف بیشترشون رفتن خونه اون روز کلن درس تعطیل بود...البته با نقشه قبلی و برنامه ریزی شده بوده این کارشون....

                          http://dl.pop-music.ir/music/1397/Farvardin/Macan%20Band%20-%20Ashegh%20Ke%20Mishi.mp3
                          ENGAGED

                          جاده
                          پای پیاده
                          منمو اخر خطای دوستیِ ساده...
                          عااطفهع 1 پاسخ آخرین پاسخ
                          7
                          • N negwin

                            Taha 76
                            سرایدار مون همیشه سماور آب جوش معلما رو زود میذاش جوش بیاد ی روز از سال دومی ها ک زود اومده بوده و سرایدارم تو آبدار خونه نبوده میره قرص روان کننده میریزه تو کتری چایی معلما که داشته دم میکشیده دیگ شما خودتون تصور کنین از زنگ تفریح اول به بعد معلما چه حالی داشتن ......نصف بیشترشون رفتن خونه اون روز کلن درس تعطیل بود...البته با نقشه قبلی و برنامه ریزی شده بوده این کارشون....

                            عااطفهع آفلاین
                            عااطفهع آفلاین
                            عااطفه
                            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                            #158

                            نگین در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

                            Taha 76
                            سرایدار مون همیشه سماور آب جوش معلما رو زود میذاش جوش بیاد ی روز از سال دومی ها ک زود اومده بوده و سرایدارم تو آبدار خونه نبوده میره قرص روان کننده میریزه تو کتری چایی معلما که داشته دم میکشیده دیگ شما خودتون تصور کنین از زنگ تفریح اول به بعد معلما چه حالی داشتن ......نصف بیشترشون رفتن خونه اون روز کلن درس تعطیل بود...البته با نقشه قبلی و برنامه ریزی شده بوده این کارشون....

                            اه اه اه
                            چیکار کردین 😆
                            به نظرم باید بگیم بهشت زیر پای معلمان و مادران است
                            خخخخخخخ
                            خیلی شلوغ کار بوددددددددین

                            دختر !
                            !این طور به من نگاه نکن !
                            این چشم هایت اخر مراوادار به یک خبط بزرگ خواهد کرد!!!
                            این خبط شما ارزوی من است !!!
                            بزرگ علوی !چشم هایش !

                            N 1 پاسخ آخرین پاسخ
                            3
                            • عااطفهع عااطفه

                              نگین در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

                              Taha 76
                              سرایدار مون همیشه سماور آب جوش معلما رو زود میذاش جوش بیاد ی روز از سال دومی ها ک زود اومده بوده و سرایدارم تو آبدار خونه نبوده میره قرص روان کننده میریزه تو کتری چایی معلما که داشته دم میکشیده دیگ شما خودتون تصور کنین از زنگ تفریح اول به بعد معلما چه حالی داشتن ......نصف بیشترشون رفتن خونه اون روز کلن درس تعطیل بود...البته با نقشه قبلی و برنامه ریزی شده بوده این کارشون....

                              اه اه اه
                              چیکار کردین 😆
                              به نظرم باید بگیم بهشت زیر پای معلمان و مادران است
                              خخخخخخخ
                              خیلی شلوغ کار بوددددددددین

                              N آفلاین
                              N آفلاین
                              negwin
                              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                              #159

                              ترنم
                              خدایی سال دومی ها اعجوبه ان

                              http://dl.pop-music.ir/music/1397/Farvardin/Macan%20Band%20-%20Ashegh%20Ke%20Mishi.mp3
                              ENGAGED

                              جاده
                              پای پیاده
                              منمو اخر خطای دوستیِ ساده...
                              1 پاسخ آخرین پاسخ
                              3
                              • پویاپ آفلاین
                                پویاپ آفلاین
                                پویا
                                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                #160

                                سال دوم دبیرستان بودیم 7 نفر قرار گذاشته بودیم که امتحان بعد از نوروز مدرسه گذاشته بود تقلب کنیم امتحان سرکلاس معلم خود درس نبود سرکلاس معلم ورزش بود امتحان فیزیک داشتیم جواب سوال هارو توی برگه کوچک می نوشتم بقیه می دانم کلاس کوچک بود صندلی پشت سر هم بود برگه دست بدست می شد کنار دستم برگه پرت کردم معلم برگشت ولی شانس اوردم که دوستم زیر کفش قایم کرد نفهیدم تا زمانی معلم مون امتحانون تحصیصح کرد که ولو رفتیم من بازخواست شدم گفت یا مگی یا می ری دفتر معاون خیلی خراب اگر می فهمید مدرسه اخراج میکرد من گفتم برگم بازم گذاشتم ازاین حرفا هر جوری بود خود مخمصه نجات دادم به اون هم گفتم چون همه جواب خودم داده بودم اون راضی بودند نمره ازمن کم نشه ولی شد3نمره کم کرد داد17 مستمر اون 6 نفر از12 بالا نداد بعدازون همه معلم جای من تغییر میدان ومن هم بتقلب ادامه دادم می رسودم

                                1 پاسخ آخرین پاسخ
                                4
                                • پویاپ آفلاین
                                  پویاپ آفلاین
                                  پویا
                                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                  #161

                                  سرکلاس عربی دوم برای تقلب برگه ریز میکریم جواب توش می نوشتیم جالب اینجا بود فردی که با مداد مینوشت مگفت غلط گیر تو بده خودکار منوشت پاکن میگرفت ازبحث کلاس سرصدا میشد معلم مگفت چه خبرتونه بعد مگفتیم غلط گیر یا پاکن می خواهیم

                                  N 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                  6
                                  • ProfessorP آفلاین
                                    ProfessorP آفلاین
                                    Professor
                                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                    #162

                                    یادمه به یکی از بچه ها مشکل داشت کلا برا امتحان نخونده بود
                                    من خونده بودم قرار شد بهش برسونم
                                    اقا من ورقه رو کامل نوشتم عین ورقه رو براش رسوندم
                                    ورقه ها رو که دادن من ۱۶ گرفتم رفیقم ۱۸ 😂
                                    هنوزم یادم میوفته خندم میگیره 😂

                                    mahdi11M N 2 پاسخ آخرین پاسخ
                                    4
                                    • ProfessorP Professor

                                      یادمه به یکی از بچه ها مشکل داشت کلا برا امتحان نخونده بود
                                      من خونده بودم قرار شد بهش برسونم
                                      اقا من ورقه رو کامل نوشتم عین ورقه رو براش رسوندم
                                      ورقه ها رو که دادن من ۱۶ گرفتم رفیقم ۱۸ 😂
                                      هنوزم یادم میوفته خندم میگیره 😂

                                      mahdi11M آفلاین
                                      mahdi11M آفلاین
                                      mahdi11
                                      دانش آموزان آلاء
                                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                      #163

                                      @پروفسور در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

                                      یادمه به یکی از بچه ها مشکل داشت کلا برا امتحان نخونده بود
                                      من خونده بودم قرار شد بهش برسونم
                                      اقا من ورقه رو کامل نوشتم عین ورقه رو براش رسوندم
                                      ورقه ها رو که دادن من ۱۶ گرفتم رفیقم ۱۸ 😂
                                      هنوزم یادم میوفته خندم میگیره 😂
                                      🌋 👏
                                      :

                                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                                      3
                                      • ProfessorP Professor

                                        دوران سوم دبیرستان معلم نداشتیم یکی از بچه ها دلستر خورده بود تصمیم گرفتیم کاری کنیم که تو گینس ثبت بشه ته قوطی دلستر رو پاشیدیم رو تخته و تخته رو پاک کردیم چنان بوی گوسفندی گرفته بود هرکی میومد فکرمی کرد طویلس!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 😆

                                        mahdi11M آفلاین
                                        mahdi11M آفلاین
                                        mahdi11
                                        دانش آموزان آلاء
                                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                        #164

                                        @پروفسور در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

                                        دوران سوم دبیرستان معلم نداشتیم یکی از بچه ها دلستر خورده بود تصمیم گرفتیم کاری کنیم که تو گینس ثبت بشه ته قوطی دلستر رو پاشیدیم رو تخته و تخته رو پاک کردیم چنان بوی گوسفندی گرفته بود هرکی میومد فکرمی کرد طویلس!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 😆

                                        عافرین......نعععع...عافرین..سد عافرین..حزارو صیثد عافرین..😂

                                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                                        4
                                        • searchS search

                                          یه بار تو راه مشهد با این قطار کوپه ای ها داشتیم می رفتیم.
                                          معلما تو یه کوپه جلسه داشتند یدونه از این بمب بد بوها رو انداختیم تو کوپه در رفتیم؛ خیلی حال داد 😂

                                          اونا هم نامردی نکردند چند ساعت بعد به اسم اینکه باهاتون کار مهم داریم تعدادی زیادی از بچه ها رو جمع کردند داخل یه کوپه، بعد نامردا 4 تا بمب بدبو انداختند و رفتند بیرون و در کوپه رو نگه داشتند ما داشتیم تو کوپه پر پر میشدیم 😠 تا آخر عقل یکی از بچه ها کار کرد با لگد زد چوب زیر در تابت کوپه شکست، آقا این که نزد همه یهو وحشی شدند اینقد با لگد زدن تو در که حسابی در کوپه داغون شد و آخر سر معلم ها از رو رفتن و در رو باز کردند 😄 مسئول قطار که اومد رفیقم گفت آقا این معلمه گفت اگه در رو بشکونی بهت مستمر 20 میدم :trollface:

                                          کل خسارت در رو دبیرا دادند :trollface: :trollface:

                                          mahdi11M آفلاین
                                          mahdi11M آفلاین
                                          mahdi11
                                          دانش آموزان آلاء
                                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                          #165

                                          search در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:

                                          یه بار تو راه مشهد با این قطار کوپه ای ها داشتیم می رفتیم.
                                          معلما تو یه کوپه جلسه داشتند یدونه از این بمب بد بوها رو انداختیم تو کوپه در رفتیم؛ خیلی حال داد 😂

                                          اونا هم نامردی نکردند چند ساعت بعد به اسم اینکه باهاتون کار مهم داریم تعدادی زیادی از بچه ها رو جمع کردند داخل یه کوپه، بعد نامردا 4 تا بمب بدبو انداختند و رفتند بیرون و در کوپه رو نگه داشتند ما داشتیم تو کوپه پر پر میشدیم 😠 تا آخر عقل یکی از بچه ها کار کرد با لگد زد چوب زیر در تابت کوپه شکست، آقا این که نزد همه یهو وحشی شدند اینقد با لگد زدن تو در که حسابی در کوپه داغون شد و آخر سر معلم ها از رو رفتن و در رو باز کردند 😄 مسئول قطار که اومد رفیقم گفت آقا این معلمه گفت اگه در رو بشکونی بهت مستمر 20 میدم :trollface:

                                          کل خسارت در رو دبیرا دادند :trollface: :trollface:

                                          عالی...عالی...علی...عالی....دنباله ثابت عالی ها n تا....😅

                                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                                          3
                                          پاسخ
                                          • پاسخ به عنوان موضوع
                                          وارد شوید تا پست بفرستید
                                          • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
                                          • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
                                          • بیشترین رای ها


                                          • 1
                                          • 2
                                          • 6
                                          • 7
                                          • 8
                                          • 9
                                          • 10
                                          • درون آمدن

                                          • برای جستجو وارد شوید و یا ثبت نام کنید
                                          • اولین پست
                                            آخرین پست
                                          0
                                          • دسته‌بندی‌ها
                                          • نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
                                          • جدیدترین پست ها
                                          • برچسب‌ها
                                          • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
                                          • دوره‌های آلاء
                                          • گروه‌ها
                                          • راهنمای آلاخونه
                                            • معرفی آلاخونه
                                            • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
                                            • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
                                            • استفاده از ابزارهای ادیتور
                                            • معرفی گروه‌ها
                                            • لینک‌های دسترسی سریع