-
تیه خاطره دیگه:
تو اردو ها ما گروه گروه می شدیم، هر گروه یه کار می کرداون شب وظیفه ی ما شستن دیگ ها بود، یهو دیدیم یه نفر رو پیچیدن دور ملحفه و دارند میارند، چشت روز بد نبینه ما که دیگ میگ رو ول کردیم در رفتیم
طرف رو انداختن تو دیگ تا می خورد زدنش
آخرش اون یکی دیگ رو گذاشتن سرش و با ملاقه می زدند تو سر دیگ
.... حالا بعدا گفتن چون تو خواب خروپوف می کرده :trollface:
search در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
تیه خاطره دیگه:
تو اردو ها ما گروه گروه می شدیم، هر گروه یه کار می کرداون شب وظیفه ی ما شستن دیگ ها بود، یهو دیدیم یه نفر رو پیچیدن دور ملحفه و دارند میارند، چشت روز بد نبینه ما که دیگ میگ رو ول کردیم در رفتیم
طرف رو انداختن تو دیگ تا می خورد زدنش
آخرش اون یکی دیگ رو گذاشتن سرش و با ملاقه می زدند تو سر دیگ
.... حالا بعدا گفتن چون تو خواب خروپوف می کرده :trollface:
این دیگه عالی بود
دمت گرم
یعنی ترکیدم از خنده
ایول داری -
یه بار تو راه مشهد با این قطار کوپه ای ها داشتیم می رفتیم.
معلما تو یه کوپه جلسه داشتند یدونه از این بمب بد بوها رو انداختیم تو کوپه در رفتیم؛ خیلی حال داداونا هم نامردی نکردند چند ساعت بعد به اسم اینکه باهاتون کار مهم داریم تعدادی زیادی از بچه ها رو جمع کردند داخل یه کوپه، بعد نامردا 4 تا بمب بدبو انداختند و رفتند بیرون و در کوپه رو نگه داشتند ما داشتیم تو کوپه پر پر میشدیم
تا آخر عقل یکی از بچه ها کار کرد با لگد زد چوب زیر در تابت کوپه شکست، آقا این که نزد همه یهو وحشی شدند اینقد با لگد زدن تو در که حسابی در کوپه داغون شد و آخر سر معلم ها از رو رفتن و در رو باز کردند
مسئول قطار که اومد رفیقم گفت آقا این معلمه گفت اگه در رو بشکونی بهت مستمر 20 میدم :trollface:
کل خسارت در رو دبیرا دادند :trollface: :trollface:
-
یه بار تو راه مشهد با این قطار کوپه ای ها داشتیم می رفتیم.
معلما تو یه کوپه جلسه داشتند یدونه از این بمب بد بوها رو انداختیم تو کوپه در رفتیم؛ خیلی حال داداونا هم نامردی نکردند چند ساعت بعد به اسم اینکه باهاتون کار مهم داریم تعدادی زیادی از بچه ها رو جمع کردند داخل یه کوپه، بعد نامردا 4 تا بمب بدبو انداختند و رفتند بیرون و در کوپه رو نگه داشتند ما داشتیم تو کوپه پر پر میشدیم
تا آخر عقل یکی از بچه ها کار کرد با لگد زد چوب زیر در تابت کوپه شکست، آقا این که نزد همه یهو وحشی شدند اینقد با لگد زدن تو در که حسابی در کوپه داغون شد و آخر سر معلم ها از رو رفتن و در رو باز کردند
مسئول قطار که اومد رفیقم گفت آقا این معلمه گفت اگه در رو بشکونی بهت مستمر 20 میدم :trollface:
کل خسارت در رو دبیرا دادند :trollface: :trollface:
search در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
یه بار تو راه مشهد با این قطار کوپه ای ها داشتیم می رفتیم.
معلما تو یه کوپه جلسه داشتند یدونه از این بمب بد بوها رو انداختیم تو کوپه در رفتیم؛ خیلی حال داداونا هم نامردی نکردند چند ساعت بعد به اسم اینکه باهاتون کار مهم داریم تعدادی زیادی از بچه ها رو جمع کردند داخل یه کوپه، بعد نامردا 4 تا بمب بدبو انداختند و رفتند بیرون و در کوپه رو نگه داشتند ما داشتیم تو کوپه پر پر میشدیم
تا آخر عقل یکی از بچه ها کار کرد با لگد زد چوب زیر در تابت کوپه شکست، آقا این که نزد همه یهو وحشی شدند اینقد با لگد زدن تو در که حسابی در کوپه داغون شد و آخر سر معلم ها از رو رفتن و در رو باز کردند
مسئول قطار که اومد رفیقم گفت آقا این معلمه گفت اگه در رو بشکونی بهت مستمر 20 میدم :trollface:
کل خسارت در رو دبیرا دادند :trollface: :trollface:
کل خاطره یه طرف این خط اخر یه طرف
خیلی خوووووب بود -
سلام به رفقای گلم
این تاپیکو زدم اگه از دوران مدرسه تون یه خاطره قشنگ و با مزه دارید بگید شاد شیم ...Taha 76
سال دو م دبیرستان کلاس خیلی شلوغی داشتیم همه از دستمون عاصی بودن امتحان هم فقط نوبت اول و دوم دادیم همش کنسل میشد یه زنگ تفریح که بعدش امتحان ریاضی داشتیم شروع کردیم به سرو صدا و کوبیدن رومیزمعلم بعد از چند دقیقه یکی از بچه ها تیکه بالایی میز رو کند و بلافاصله چند ثانیه بعد میز معلم به چهار تیکه تبدیل شد حالا مارو بگو همه کف کلاس ریسه میرفتن خودمونو جمع و جور کردیم و تیکه ها رو بردیم گذاشتیم رو لبه پنجره کلاس چهارمی ها ک مدرسه نمیومدن و میز اونارو واسه خودمون برداشتیم...بعد چند روز تیکه های میز رو دم در مدرسه دیدیم ...خداروشکر نفهمیدن کار ما بوده ولی کاشف به عمل اومد که یکی پرده پنجره رو داده کنار و تیکه ها افتاده روسرش و غش کرده اون کرده اون بنده خدا....اینم از گل کاری های ما بود...... -
سلام به رفقای گلم
این تاپیکو زدم اگه از دوران مدرسه تون یه خاطره قشنگ و با مزه دارید بگید شاد شیم ...Taha 76
سرایدار مون همیشه سماور آب جوش معلما رو زود میذاش جوش بیاد ی روز از سال دومی ها ک زود اومده بوده و سرایدارم تو آبدار خونه نبوده میره قرص روان کننده میریزه تو کتری چایی معلما که داشته دم میکشیده دیگ شما خودتون تصور کنین از زنگ تفریح اول به بعد معلما چه حالی داشتن ......نصف بیشترشون رفتن خونه اون روز کلن درس تعطیل بود...البته با نقشه قبلی و برنامه ریزی شده بوده این کارشون.... -
Taha 76
سرایدار مون همیشه سماور آب جوش معلما رو زود میذاش جوش بیاد ی روز از سال دومی ها ک زود اومده بوده و سرایدارم تو آبدار خونه نبوده میره قرص روان کننده میریزه تو کتری چایی معلما که داشته دم میکشیده دیگ شما خودتون تصور کنین از زنگ تفریح اول به بعد معلما چه حالی داشتن ......نصف بیشترشون رفتن خونه اون روز کلن درس تعطیل بود...البته با نقشه قبلی و برنامه ریزی شده بوده این کارشون....نگین در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
Taha 76
سرایدار مون همیشه سماور آب جوش معلما رو زود میذاش جوش بیاد ی روز از سال دومی ها ک زود اومده بوده و سرایدارم تو آبدار خونه نبوده میره قرص روان کننده میریزه تو کتری چایی معلما که داشته دم میکشیده دیگ شما خودتون تصور کنین از زنگ تفریح اول به بعد معلما چه حالی داشتن ......نصف بیشترشون رفتن خونه اون روز کلن درس تعطیل بود...البته با نقشه قبلی و برنامه ریزی شده بوده این کارشون....اه اه اه
چیکار کردین
به نظرم باید بگیم بهشت زیر پای معلمان و مادران است
خخخخخخخ
خیلی شلوغ کار بوددددددددین -
نگین در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
Taha 76
سرایدار مون همیشه سماور آب جوش معلما رو زود میذاش جوش بیاد ی روز از سال دومی ها ک زود اومده بوده و سرایدارم تو آبدار خونه نبوده میره قرص روان کننده میریزه تو کتری چایی معلما که داشته دم میکشیده دیگ شما خودتون تصور کنین از زنگ تفریح اول به بعد معلما چه حالی داشتن ......نصف بیشترشون رفتن خونه اون روز کلن درس تعطیل بود...البته با نقشه قبلی و برنامه ریزی شده بوده این کارشون....اه اه اه
چیکار کردین
به نظرم باید بگیم بهشت زیر پای معلمان و مادران است
خخخخخخخ
خیلی شلوغ کار بوددددددددین -
سال دوم دبیرستان بودیم 7 نفر قرار گذاشته بودیم که امتحان بعد از نوروز مدرسه گذاشته بود تقلب کنیم امتحان سرکلاس معلم خود درس نبود سرکلاس معلم ورزش بود امتحان فیزیک داشتیم جواب سوال هارو توی برگه کوچک می نوشتم بقیه می دانم کلاس کوچک بود صندلی پشت سر هم بود برگه دست بدست می شد کنار دستم برگه پرت کردم معلم برگشت ولی شانس اوردم که دوستم زیر کفش قایم کرد نفهیدم تا زمانی معلم مون امتحانون تحصیصح کرد که ولو رفتیم من بازخواست شدم گفت یا مگی یا می ری دفتر معاون خیلی خراب اگر می فهمید مدرسه اخراج میکرد من گفتم برگم بازم گذاشتم ازاین حرفا هر جوری بود خود مخمصه نجات دادم به اون هم گفتم چون همه جواب خودم داده بودم اون راضی بودند نمره ازمن کم نشه ولی شد3نمره کم کرد داد17 مستمر اون 6 نفر از12 بالا نداد بعدازون همه معلم جای من تغییر میدان ومن هم بتقلب ادامه دادم می رسودم
-
یادمه به یکی از بچه ها مشکل داشت کلا برا امتحان نخونده بود
من خونده بودم قرار شد بهش برسونم
اقا من ورقه رو کامل نوشتم عین ورقه رو براش رسوندم
ورقه ها رو که دادن من ۱۶ گرفتم رفیقم ۱۸
هنوزم یادم میوفته خندم میگیره@پروفسور در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
یادمه به یکی از بچه ها مشکل داشت کلا برا امتحان نخونده بود
من خونده بودم قرار شد بهش برسونم
اقا من ورقه رو کامل نوشتم عین ورقه رو براش رسوندم
ورقه ها رو که دادن من ۱۶ گرفتم رفیقم ۱۸
هنوزم یادم میوفته خندم میگیره
: -
دوران سوم دبیرستان معلم نداشتیم یکی از بچه ها دلستر خورده بود تصمیم گرفتیم کاری کنیم که تو گینس ثبت بشه ته قوطی دلستر رو پاشیدیم رو تخته و تخته رو پاک کردیم چنان بوی گوسفندی گرفته بود هرکی میومد فکرمی کرد طویلس!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
@پروفسور در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
دوران سوم دبیرستان معلم نداشتیم یکی از بچه ها دلستر خورده بود تصمیم گرفتیم کاری کنیم که تو گینس ثبت بشه ته قوطی دلستر رو پاشیدیم رو تخته و تخته رو پاک کردیم چنان بوی گوسفندی گرفته بود هرکی میومد فکرمی کرد طویلس!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
عافرین......نعععع...عافرین..سد عافرین..حزارو صیثد عافرین..
-
یه بار تو راه مشهد با این قطار کوپه ای ها داشتیم می رفتیم.
معلما تو یه کوپه جلسه داشتند یدونه از این بمب بد بوها رو انداختیم تو کوپه در رفتیم؛ خیلی حال داداونا هم نامردی نکردند چند ساعت بعد به اسم اینکه باهاتون کار مهم داریم تعدادی زیادی از بچه ها رو جمع کردند داخل یه کوپه، بعد نامردا 4 تا بمب بدبو انداختند و رفتند بیرون و در کوپه رو نگه داشتند ما داشتیم تو کوپه پر پر میشدیم
تا آخر عقل یکی از بچه ها کار کرد با لگد زد چوب زیر در تابت کوپه شکست، آقا این که نزد همه یهو وحشی شدند اینقد با لگد زدن تو در که حسابی در کوپه داغون شد و آخر سر معلم ها از رو رفتن و در رو باز کردند
مسئول قطار که اومد رفیقم گفت آقا این معلمه گفت اگه در رو بشکونی بهت مستمر 20 میدم :trollface:
کل خسارت در رو دبیرا دادند :trollface: :trollface:
search در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
یه بار تو راه مشهد با این قطار کوپه ای ها داشتیم می رفتیم.
معلما تو یه کوپه جلسه داشتند یدونه از این بمب بد بوها رو انداختیم تو کوپه در رفتیم؛ خیلی حال داداونا هم نامردی نکردند چند ساعت بعد به اسم اینکه باهاتون کار مهم داریم تعدادی زیادی از بچه ها رو جمع کردند داخل یه کوپه، بعد نامردا 4 تا بمب بدبو انداختند و رفتند بیرون و در کوپه رو نگه داشتند ما داشتیم تو کوپه پر پر میشدیم
تا آخر عقل یکی از بچه ها کار کرد با لگد زد چوب زیر در تابت کوپه شکست، آقا این که نزد همه یهو وحشی شدند اینقد با لگد زدن تو در که حسابی در کوپه داغون شد و آخر سر معلم ها از رو رفتن و در رو باز کردند
مسئول قطار که اومد رفیقم گفت آقا این معلمه گفت اگه در رو بشکونی بهت مستمر 20 میدم :trollface:
کل خسارت در رو دبیرا دادند :trollface: :trollface:
عالی...عالی...علی...عالی....دنباله ثابت عالی ها n تا....
-
اول دبیرستان بودم دوست صمیمیم می خواست بره مسافرت فقط به من گفت که 4روز مدرسه نمیام منم یه فکری زد سرم..
رفتم خونه براش آگهی فوت درست کردم شب به دیوار مدرسه زدم ...
خلاصه روز اول همه گریه و زاری .. معلم ها هم گریه می کردن ...
فرداش جاش تو نیمکت دسته گل گذاشتن ...
مدیر و معلم ها هم زنگ می زدن خونشون کسی نبود و پیغام تسلیت می زاشتن !!
بعد 4 روز اومد مدرسه .... دیگه خودتون حدس بزنید ....
اولین نفری که گفتن بیا دفتر من بودم@پروفسور در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
اول دبیرستان بودم دوست صمیمیم می خواست بره مسافرت فقط به من گفت که 4روز مدرسه نمیام منم یه فکری زد سرم..
رفتم خونه براش آگهی فوت درست کردم شب به دیوار مدرسه زدم ...
خلاصه روز اول همه گریه و زاری .. معلم ها هم گریه می کردن ...
فرداش جاش تو نیمکت دسته گل گذاشتن ...
مدیر و معلم ها هم زنگ می زدن خونشون کسی نبود و پیغام تسلیت می زاشتن !!
بعد 4 روز اومد مدرسه .... دیگه خودتون حدس بزنید ....
اولین نفری که گفتن بیا دفتر من بودمخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ............نگووووو......شلوووغ...آی شلوووغ...یاد گرفتم
-
سلام به رفقای گلم
این تاپیکو زدم اگه از دوران مدرسه تون یه خاطره قشنگ و با مزه دارید بگید شاد شیم ...یک روز با بچه از طرف مدرسه رفته بودیم راهیان نور .....
سوله ی کناری بچه های اصفهان بودن ما هم تصمیم گرفتیم یک درگیری با بچه های اصفهان راه بندازیم ........
خلاصه منتظر موندیم تا بچه های اصفهان از بالای کوه (محل نمایش) برگشتن ما زود تر رسیده بودیم ...... بعد درگیری رو شروع کردیم 2 -3 نفر
شون رو زدیم و خیلی خوشحال بودیم که یک دفعه سرو کله ی سرهنگ مسئول بچه های اصفهان پیدا شد چنان زدمون که .............
تا یک ماه نمی تونستیم درست راه بریم !!! ((البته من زود تر فرار کردم و خوشبختانه آسیب زیادی ندیدم )) ...راستی داستان دروغ نبود من هم اون موقع کلاس 8 بودم ...........
-
سال اول بودیم درس مهارت زندگی مشاوره مدرسه میامد سرکلاس درس بده جزوه میگفت خیلی مضخرف بود ماهم نمی نوشتیم نوبت اول امتحان نگرفت که هیچ اخر سال خواست امتحان بگیره من جزوه نداشتم بخونم قرار بود زنگ اول جزوه بخونم بد شانسی او مد کلاس همزمان بیگره اون زنگ اول من با دوست مثل خر می خوندن قهر کرده بودم با بچه نمی خوندن کنار نشسته بودم کنار دسته مون نگاه می کردم اون هم جواب نی دادن سرکلاس که زنگ ریا ضی داشتم معلم میخواست برگه جمع کنه اون اخر کلاس نشتن برگه هاور جمع کنن بعد من خوشحال شدم برگه سوال تی دفتر زیر دستم گذاشتم برگه های بقیه جمع کردم توی یک کلاس36 نفره 3این کار کردیم بقیه ازاین قضیه بوی نبرد
-
سال اول بودیم درس مهارت زندگی مشاوره مدرسه میامد سرکلاس درس بده جزوه میگفت خیلی مضخرف بود ماهم نمی نوشتیم نوبت اول امتحان نگرفت که هیچ اخر سال خواست امتحان بگیره من جزوه نداشتم بخونم قرار بود زنگ اول جزوه بخونم بد شانسی او مد کلاس همزمان بیگره اون زنگ اول من با دوست مثل خر می خوندن قهر کرده بودم با بچه نمی خوندن کنار نشسته بودم کنار دسته مون نگاه می کردم اون هم جواب نی دادن سرکلاس که زنگ ریا ضی داشتم معلم میخواست برگه جمع کنه اون اخر کلاس نشتن برگه هاور جمع کنن بعد من خوشحال شدم برگه سوال تی دفتر زیر دستم گذاشتم برگه های بقیه جمع کردم توی یک کلاس36 نفره 3این کار کردیم بقیه ازاین قضیه بوی نبرد
پویا داداش میشه با زبان شیرین فارسی بنویسی ؟؟؟
سه باره دارم میخونم.. -
پویا داداش میشه با زبان شیرین فارسی بنویسی ؟؟؟
سه باره دارم میخونم.. -
سرکلاس عربی دوم برای تقلب برگه ریز میکریم جواب توش می نوشتیم جالب اینجا بود فردی که با مداد مینوشت مگفت غلط گیر تو بده خودکار منوشت پاکن میگرفت ازبحث کلاس سرصدا میشد معلم مگفت چه خبرتونه بعد مگفتیم غلط گیر یا پاکن می خواهیم
-
یک روز با بچه از طرف مدرسه رفته بودیم راهیان نور .....
سوله ی کناری بچه های اصفهان بودن ما هم تصمیم گرفتیم یک درگیری با بچه های اصفهان راه بندازیم ........
خلاصه منتظر موندیم تا بچه های اصفهان از بالای کوه (محل نمایش) برگشتن ما زود تر رسیده بودیم ...... بعد درگیری رو شروع کردیم 2 -3 نفر
شون رو زدیم و خیلی خوشحال بودیم که یک دفعه سرو کله ی سرهنگ مسئول بچه های اصفهان پیدا شد چنان زدمون که .............
تا یک ماه نمی تونستیم درست راه بریم !!! ((البته من زود تر فرار کردم و خوشبختانه آسیب زیادی ندیدم )) ...راستی داستان دروغ نبود من هم اون موقع کلاس 8 بودم ...........
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟
سینه ها جای محبت , همه از کینه پر است.
هیچکس نیست که فریادِ پر از مهر تو را
گرم پاسخ گوید.
نیست یک تن که در این راه غم آلوده ی عمر ,
قدمی راه محبت پوید.
خط پیشانی هر جمع , خط تنهاییست.
همه گلچینِ گلِ امروزند...
در نگاه من و تو حسرت بی فرداییست.
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟
نقش هر خنده که بر روی لبی می شکفد,
نقشهای شیطانیست.
در نگاهی که تو را وسوسه ی عشق دهد
حیلهای پنهانیست.
خنده ها می شکفد بر لبها,
تا که اشکی شکفد بر سرمژگان کسی.
همه بر درد کسان می نگرند,
لیک دستی نبرند از پی درمان کسی.
زير لب زمزمه شادی مردم برخاست,
هر کجا مرد توانائي بر خاک نشست .
پرچم فتح برافرازد در خاطرِ خلق,
هر زمان بر رخ تو هاله زَنَد گردِ شکست.
به که بايد دل بست؟
به که شايد دل بست؟
از وفا نام مبر , آن که وفا خوست کجاست؟
ریشه ی عشق فسرد...
واژه ی دوست گریخت...
سخن از دوست مگو...عشق کجا؟دوست کجا؟
دست گرمی که زمهر , بفشارد دستت
در همه شهر مجوی.
گل اگر در دل باغ , بر تو لبخند زند
بنگرش , لیک مبوی !
لب گرمی که زعشق , ننشیند به لبت
به همه عمر مخواه !
سخنی کز سر راز , زده در جانت چنگ
به لبت نیز مگوی !
چاه هم با من و تو بيگانه است
نیِ صدبند برون آيد از آن... راز تو را فاش کند,
درد دل گر بسر چاه کنی
خنده ها بر غمِ تو دختر مهتاب زند
گر شبي از سر غم آه کني.
درد اگر سینه شکافد , نفسی بانگ مزن !
درد خود را به دل چاه مگو!
استخوان تو اگر آب کند آتش غم,
آب شو...آه مگو !
ديده بر دوز بدين بام بلند
مهر و مه را بنگر !
سکه زرد و سپيدی که به سقف فلک است
سکه نيرنگ است
سکه ای بهر فريب من و تست
سکه صد رنگ است .
ما همه کودکِ خُرديم و همين زال فلک ,
با چنين سکه زرد ,
و همين سکه سيمينِ سپيد ,
ميفريبد ما را .
آسمان با من و ما بيگانه
زن و فرزند و در و بام و هوا , بيگانه
خويش , در راه نفاق...
دوست , در کار فريب...
آشنا , بيگانه ...
شاخه ی عشق شکست...
آهوی مهر گریخت...
تار پیوند گسست...
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟...
-مهدی سهیلی
اِی که با من، آشنایی داشتی
ای که در من، آفتابی کاشتی
ای که در تعبیرِ بی مقدارِ خویش
عشق را، چون نردبام انگاشتی
ای که چون نوری به تصویرت رسید
پرده ها از پرده ات برداشتی
پشتِ پرده چون نبودی جز دروغ
بوده ها را با دروغ انباشتی
اینک از جورِ تو و جولانِ درد
می گریزم از هوای آشتی
کاش حیوان، در دلت جایی نداشت
کاش از انسان سایه ای می داشتی
-فریدون فرخزاد
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
اي بس غم و شادي که پس پرده نهان است
گر مرد رهي غم مخور از دوري و ديري
داني که رسيدن هنر گام زمان است
تو رهرو ديرينه سرمنزل عشقي
بنگر که زخون تو به هر گام نشان است
آبي که برآسود زمينش بخورد زود
دريا شود آن رود که پيوسته روان است
باشد که يکي هم به نشاني بنشيند
بس تير که در چله اين کهنه کمان است
از روي تو دل کندنم آموخت زمانه
اين ديده از آن روست که خونابه فشان است
دردا و دريغا که در اين بازي خونين
بازيچه ايام دل آدميان است
دل برگذر قافله لاله و گل داشت
اين دشت که پامال سواران خزان است
روزي که بجنبد نفس باد بهاري
بيني که گل و سبزه کران تا به کران است
اي کوه تو فرياد من امروز شنيدي
دردي ست درين سينه که همزاد جهان است
از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند
يارب چه قدر فاصله دست و زبان است
خون مي چکد از ديده در اين کنج صبوري
اين صبر که من مي کنم افشردن جان است
از راه مرو سايه که آن گوهر مقصود
گنجي ست که اندر قدم راهروان است
-هوشنگ ابتهاج (سایه)
الا ای حضرت عشقم!
حواست هست؟
حواست بوده است آیا؟
که این عبد گنه کارت
که خود ، هیراد مینامد،
چه غم ها سینهاش دارد...
حواست بوده است آیا؟
که این مخلوق مهجورت
از آن عهد طفولیت
و تا امروزِ امروزش
ذلیل و خاضع و خاشع
گدایی میکند لطفت...
حواست بوده است آیا
نشسته کنج دیواری تک و تنها؛
که گشته زندگیاش پوچ و بی معنا!
دریغ از ذره ای تغییر
میان امروز و دیروز و فردا...
حواست هست، میدانم...
حواست بوده است حتما!
ولیکن یک نفر اینجا،
خلاف دیدهای بینا،
ندارد دیدهای بینا
-رضا محمدزاده
یک سالِ پیش، ستارهای مُرد.
هیچ کس نفهمید؛
همانطور که وقتی متولد شد، کسی نفهمیده بود.
همه سرگرم خنده بودند؛ زمانی که مُرد.
اما یادم نیست زمانی که متولد شد، دیگران در چه حالی بودند.
در آن میان فقط من بودم که دیدم که آن همه نور، چطور درخشید و بزرگ شد....
خیلی زیبا بود؛ انگار هر شب درخشان تر میشد... پر قدرت میسوخت.
برای زنده بودن، باید میسوخت...
من بودم که پا به پای سوختن هایش، اشک ریختم...
اشک هایم برای خاموش کردن بی قراری هایش کافی نبود... نتوانستم خاموش کنم درد را که در لا به لای شعله هایش، ستارهام را میسوزاند.
ستاره مُرد!
این آخرین خاطرهایست که از او در ذهن دارم...
نتوانستم تقدیرش را عوض کنم...
سیاهچاله شد... اکنون حتی نمیتوانم شعلهی شمعی در کنارش بگذارم تا او را در میان تاریکی ها ببینم.
سیاهچاله ها نور را میگیرند...
چه کسی گمان میکرد آن همه نور ، اکنون این همه تاریک باشد؟
آن زمان که نورانی بود، کسی ندیدش...
نمیدانم این کوردلان اکنون سیاهچاله بودنش را چگونه میبینند که میخندند...
آری؛
ستاره مُرد..
همه خندیدند.
امشب، به یاد آن ستاره،
خواهم گریست.
خب سلام
اینم از تاپیکی که قولشو داده بودم
خاطرات خنده دار یا تلخ خودتونو که با خواهر برادراتون دارین بیاین بگین
ترجیحا خنده دار باشه
خب دعوت میکنم از
@roghayeh-eftekhari
@F-seif-0
@Ftm-montazeri
@Ariana-Ariana
@Infinitie-A
@ramses-kabir
@Zahra-hamrang
@Fargol-Sh
@مجتبی-ازاد
@Yasin-sheibak
@Elham650
@Mehrsa-14
@گروه-بچه-هایی-که-خواهر-یا-برادر-دارن
فعلا شماهارو یادم بود که خواهر برادر دارین
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
سلام به همه دوستان عزیز
در جهت گسترش فرهنگ کتابخوانی تصمیم گرفتیم تایپکی راه اندازی کنیم که شما یکم کتاب غیر درسی بخونید خب همین اول بگم همتون لایک میکنین اول بعد پست میذارین اشتباه نزنین یدفه و منفی بدید اصلا هم دستوری نبود خلاصه نمیدونم
چه چیزایی میتونید بذارید :
-بریده ای از کتاب ها
-معرفی کتاب
-گذاشتن لینک دانلود کتاب اگه صوتی و ایناست و از سایتی برداشتید نگاه کنید حتما %(#ff0000)[منبع ] بذارید با تشکر
@دانش-آموزان-آلاء
سلام به همهی بچههای با انگیزه!
دیروز روز جهانی اشتباه بود؛ بهترین بهونهای که بتونیم کمی از اشتباهاتمون بگیم، بخندیم، درس بگیریم و تو مسیر امسال قویتر قدم برداریم!
بیاید از تجربههای پارسال بگیم:
چه اشتباهاتی داشتید که شاید در لحظه ناامیدتون کرد، ولی الان ازش یه درس خوب گرفتید؟
چطور تونستید از اون اشتباه عبور کنید؟
و مهمتر از همه، چه توصیهای برای بقیه دارید تا همگی سال تحصیلی بهتری رو شروع کنیم؟
این تاپیک جاییه برای صداقت و یادگیری؛ از خندهها، ناراحتیها و موفقیتهایی که بعد از اشتباهاتتون به دست آوردید! منتظریم تا قصههای شما رو بشنویم تا هممون با تجربههای هم، بهتر پیش بریم.
پس شروع کنید؛ اشتباهاتتون رو با ما به اشتراک بذارید و یه قدم جلوتر برداریم!
@دانش-آموزان-آلاء
@فارغ-التحصیلان-آلاء
@دانشجویان-مهندسی
@دانشجویان-پزشکی
درود.به به بالاخره روز دختر رسید. روز دختر رو به همهتون تبریک میگم امیدوارم که همیشه سالم و سلامت و موفق باشید
انجمن رو منفجر کنید دخترا
@بچه-های-تجربی-راه-ابریشم @بچه-های-تجربی-کنکور-1401 @بچه-های-ریاضی-راه-ابریشم @بچه-های-ریاضی-کنکور-1401 @بچه-های-همخوانی @راه-ابریشمی-ها-ادبیات @راه-ابریشمی-ها-دینی @راه-ابریشمی-ها-ریاضی-تجربی @دانش-آموزان-آلاء
درود دوستان همین الان تصمیم گرفتم این تاپیک رو بزنم. تو این تاپیک میایم جملات قشنگ و آموزنده و انرژی دهنده افراد معروف و موفق رو به اشتراک میزاریم باهم. هرجمله زیبایی از یه شخص که دیدین قشنگه و روحتونو نوازش کرد و متحول کرد بفرستین بقیه هم ببینن ولذت ببرن. این شخص میتونه ورزشکار، هنرمند، دانشمند و...... هر فرد موفقی باشه!
منشن هم لازم نیست تمام بچههای آلا منشن هستن!
@دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @راه-ابریشم-پرو-شیمی @راه-ابریشم-پرو-زیست @راه-ابریشم-پرو-زبان @راه-ابریشم-پرو-ریاضیات-ریاضی @راه-ابریشم-پرو-ریاضی-تجربی @راه-ابریشم-پرو-دینی @راه-ابریشم-پرو-ادبیات @راه-ابریشم-پرو-فیزیک-کازرانیان @تجربیا @تجربی @ریاضیا @انسانیا
سلاااااااام بر دوست های عزیز و خوشکل خودم 🥰
همیشه واسه همه مون در یک موقع زمانی یه اتفاق هایی میوفته که شیرینه گاهی هم تلخ
همین تلخ و شیرینا با مرور زمان میشن خاطره و در دفتر خاطرات ذهنمان جا خوش میکنن
حالا دوستان از شما میخوام که
از خاطرات زندگی تون بگین از خاطرات شیرین️ ، بامزه ، تلخ ،دوران مدرسه ، دوران دانشگاه ،
از سوتی هاتون و از خاطرات با دوستانون و هرچی که دوست دارید بگیید و باما شریک شید
دوستون دارم فراوون با کلی قلب هاییی رنگیی
@فارغ-التحصیلان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @حامیان-آلاء @خیرین-کوچک-دریا-دل @ادمین @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-قدیم-آلا @dlrm @پشمک @اکالیپتوس
@marzyeh78 @رُ-ز-عــآبیـ @ایهام @Saahaar @گونش
@Milad91 @Virus @Survival