تو عالم رفاقت یه لطفی میکنید؟(:
-
واقعا برم تا جمعه؟
میتونم ساعتایی که امروز بیشتر از اون سه ساعت میخونمو بیام انجمن سوالای درسیمو بپرسم . فک کنم 6 ساعتو یا حداقل چهار و نیم ساعتو بتونم بخونم. میشه چیزی حدود 1.5 تا 3 ساعت وقت . حالا روزای دیگه هم هر کدوم نیمساعت درنظر بگیریم میشه 4.5 تا 6 ساعت وقت واسه فروم. کسی متوجه میشه چی میگم؟
به نظرم چاره ی دیگه ای ندارم
@marylotfi همین کارو کنم؟
ریز به ریز یادداشت میکنم یه جا میذارم تواون تاپیک
تودلی هم پست نمیذارم تا جمعه
فعلا برم بخوابم:/ -
بچه ها دارم رد میدم
حساب کردم تا جمعه اگه روزی ده و نیم بخونم 6 روزو میشه 63 ساعت
بعد میانگین 9 ساعت میشه همون 63 ساعت
امروز میتونم بخوابم کلا
بیدار که شدم اون سه ساعت دیروزو میخونم
آقا یکی نظر بده من که میبینم ویو میخوره
یه چیزی بگین خو://
لطفا(: -
نمیدونم دقیقا چندنفر در جریان اشتباهی که مرتکب شدم هستن
الان یه راهی به ذهنم رسید که به نظرم یکم اوضاعو به حالت عادیش برگردونه
شایدم پیچیده ترش کنه نمیدونم
الان بخوابم
بیدار که شدم اول 6 دیروزو بکنم 9
بعد ادامه بدم
چون فردا (امروز در واقع:/ ) نوع برنامه هم کلا متفاوته حجمی نیست اصن
فقط مشکلی که هست اینه که چند روز کم خوابیدم ، دو روز نخوابیدم. خواب لازم داره بدنم . الانم که 5 و نیمه:/
اول اینکه چقد بخوابم؟:/
بعدم اینکه باید 12-13 بخونم دیگه . خب اونم شدنی نیست چون اصن اونقد زمان ندارم.
باز از روز بعد قرض بگیرم؟:///
فقط هم تا پس فردا فرصت دارم سر و سامون بدم اوضاعو://
برم تا یکشنبه شب نیام؟:///
برم تو دو روز بیست و یک ساعتو هرجور شده بخونم بعدش بیام انجمن؟
راه حل مزخرفیه ولی مغزم خسته س واقعا نمیتونم خلاقیت بیشتری به خرج بدم
مگه اینکه همین الان پرونده ی دیروزو ببندم
حس میکنم اعتبار حرفم زیر سوال میره با اینکار
میره دیگه خدایی نمیره؟://
یجورایی قول دادم بهتون
نمیدونم کار درست چیه
الان میخوابم
شاید همینو عملی کردم
یکشنبه شب گزارش سه روز
میشه روزی ده و نیم ساعت که میانگین سه روز بشه همون نه
راه دیگه ای به ذهنم نمیرسه
فقط یک ونیم ساعت اضافه تره دیگه
تا یکشنبه شب)))))):صوفی چرا خودتو گیج میکینی اول از درسایی که مشکل داری شزوع کن بازم میگم زمان تعیین نکن هرقدر کشش داری بخون فشار یهویی خستت میکنه یواش یواش به خودت فشار بیار نه یهو از ده ساعت خوندن تو یه روز شروع کنی این خیلی خسته کننده میشه برات از 7 ساعت یا 6 ساعت شروع کن روز بعد یه خورده بیشترش کن اینجوری بدنت عادت میکنه کمتر خسته میشی
-
سلام بچه ها!من کاری ندارم ب اینکه کسی تگم کرد یا نه اما همه ی ماها اهداف بزرگی داریم که حاضریم بخاطرشون هرکاری بکنیم خواستم بگم ک این تاپیکا میتونه کمک بزرگی ب همه ی ما بکنه بیاین از کمک کردن ب هم دریغ نکنیم چون فقط خودمون همدیگرو درک میکنیم شاید هرکدوم دغدغه های مخصوص ب خودمون رو در رابطه با کنکور داریم ولی مسلما راهنمایی های دیگران موثره و منم هرکاری از دستم بربیاد برای همه ی بچه های اینجا انجام میدم!اگر ارزو و هدفی دارین مطمعن باشین ک خدا توانایی اونو در شما دیده ک اون رو توی ذهنتون و وجودتون قرار داده پس هیچ وقت ب حرفای نا امید کننده دیگران توجه نکنین چون اونا نمیخوان ک موفق بشین!اوووخ چقد حرف زدم
-
سلام
اومدم به خطاهام اعتراف کنم:
خطای 1 : خواب کم تو روزای اول و دوم . که البته صبح زود بیدار شدن خیلی خوبه . مشکل اصلیم دیر خوابیدن بود که علتش هم استفاده از فضای مجازی بود تو ساعتای انتهایی شب. این باعث شد دیر خوابم ببره و ...
*
خطای 2: روز دوم به خاطر درس خوندن روز اولم زیادی خوشحال بودم . میگن هروقت به خود بیست میدهیم ، به خود ایست داده ایم . این روی عملکردم تاثیر گذاشت.
*
خطای 3: روز دوم با اینکه هفت ساعت درس خوندم خیلی اصرار داشتم به 9 برسونمش. الان داشتم به این فک میکردم این نه از کجا اومد تو ذهنم که انقد گیر این عددم . یادم اومد یه بار یه مشاوری بهم گفت حداقل نه ساعتو بخون زیر این اصلا نباید بیای. خب منم نه ساعت نخوندم . نتیجه هم این شد که دیگه نرفتم پیش اون مشاورولی دقیقا از همونجا این نه تو ذهنم حک شد.
*
خطای 4: بعد از اینکه بیدار موندم تا 7 رو بکنم نه، چند ساعت از وقتم رو به دوستم اختصاص دادم که به نظرم باید جسارت به خرج میدادم و تعارفو کنار میذاشتم و توضیح میدادم این کار چقد میتونه به ضررم باشه.
*
خطای 5: صبح روز بعد تصمیم گرفتم نخوابم تا جبران کنم
*
خطای 6: تا ظهر فقط دور خودم چرخیدم و با بحرانی تر شدن شرایط خودمو با یک قول متعهد کردم که دیگه مطمئن شم خواب بر من حرامه!!!
*
خطای 7: خیال کردم درسی که تو اون شرایط سخت فیزیکی میخونم چقد عمل قهرمانانه ایه و چه کمک شایانی بهم میکنه در حالی که سخت در اشتباه بودم و توی اون لحظات سخت دقیقا مرتکب خیانت به خودم شدم.
*
خطای 8 : مجددا اصرار داشتم 6 ساعت رو بکنم 9
*
خطای 9 : دوباره تو همون دام بیدار بمون ، سختی بکش ... افتادم
میبینید این سیکل معیوب مرتب داره تکرار میشه
*
خطای 10: برنامه های عجیبی که خودمم میدونم خطاست ولی غلبه ی احساس موجب شد بهش رو بیارم
*
خطای 11: فرار! همون کاری که با اون مشاور کردم. وقتی نخوندم نرفتم. الانم وقتی نخوندم اومدم پست گذاشتم تا یکشنبه شب یا تا جمعه شب گزارش نمیدم و این همون فرار از موقعیته که با دلایل مسخره ای سعی داشتم موجه نشونش بدم.
*
خطای 12 : مسئولیت پذیری بیش از حد ! درسته که من در قبال وقتی که دوستام گذاشتن مسئولم ولی دوتا چیزو باید قبول کنم یکی اینکه قرار نیست همه ی روزا تو اوج باشم. دوم اینکه روزی که افت کردم جای قرض گرفتن از روز بعد و افتادن تو این دور باطل بهتره واقعیت رو با صدای بلند و در حضور همه اعلام کنم.
*
اگه یاد بگیریم نگاه خطی نداشته باشیم خیلی از مشکلاتمون حل میشه. مثلا حواسمون باشه لزوما قهرمان اونی نیست که بالای 10-12 ساعت درس خونده. اونی که جرات میکنه بیاد بنویسه چهار ساعت خونده شاید بیشتر شایسته ی توجه و تحسین باشه. بنظرم این قصه های بجنگ و سختی بکش و ... رو فراموش کنیم و معقول و شاد زندگی کنیم.
پ.ن : حس میکنم رشد شخصیتی داشتم(:
دم همه تون گرم(: -
سلام
اومدم به خطاهام اعتراف کنم:
خطای 1 : خواب کم تو روزای اول و دوم . که البته صبح زود بیدار شدن خیلی خوبه . مشکل اصلیم دیر خوابیدن بود که علتش هم استفاده از فضای مجازی بود تو ساعتای انتهایی شب. این باعث شد دیر خوابم ببره و ...
*
خطای 2: روز دوم به خاطر درس خوندن روز اولم زیادی خوشحال بودم . میگن هروقت به خود بیست میدهیم ، به خود ایست داده ایم . این روی عملکردم تاثیر گذاشت.
*
خطای 3: روز دوم با اینکه هفت ساعت درس خوندم خیلی اصرار داشتم به 9 برسونمش. الان داشتم به این فک میکردم این نه از کجا اومد تو ذهنم که انقد گیر این عددم . یادم اومد یه بار یه مشاوری بهم گفت حداقل نه ساعتو بخون زیر این اصلا نباید بیای. خب منم نه ساعت نخوندم . نتیجه هم این شد که دیگه نرفتم پیش اون مشاورولی دقیقا از همونجا این نه تو ذهنم حک شد.
*
خطای 4: بعد از اینکه بیدار موندم تا 7 رو بکنم نه، چند ساعت از وقتم رو به دوستم اختصاص دادم که به نظرم باید جسارت به خرج میدادم و تعارفو کنار میذاشتم و توضیح میدادم این کار چقد میتونه به ضررم باشه.
*
خطای 5: صبح روز بعد تصمیم گرفتم نخوابم تا جبران کنم
*
خطای 6: تا ظهر فقط دور خودم چرخیدم و با بحرانی تر شدن شرایط خودمو با یک قول متعهد کردم که دیگه مطمئن شم خواب بر من حرامه!!!
*
خطای 7: خیال کردم درسی که تو اون شرایط سخت فیزیکی میخونم چقد عمل قهرمانانه ایه و چه کمک شایانی بهم میکنه در حالی که سخت در اشتباه بودم و توی اون لحظات سخت دقیقا مرتکب خیانت به خودم شدم.
*
خطای 8 : مجددا اصرار داشتم 6 ساعت رو بکنم 9
*
خطای 9 : دوباره تو همون دام بیدار بمون ، سختی بکش ... افتادم
میبینید این سیکل معیوب مرتب داره تکرار میشه
*
خطای 10: برنامه های عجیبی که خودمم میدونم خطاست ولی غلبه ی احساس موجب شد بهش رو بیارم
*
خطای 11: فرار! همون کاری که با اون مشاور کردم. وقتی نخوندم نرفتم. الانم وقتی نخوندم اومدم پست گذاشتم تا یکشنبه شب یا تا جمعه شب گزارش نمیدم و این همون فرار از موقعیته که با دلایل مسخره ای سعی داشتم موجه نشونش بدم.
*
خطای 12 : مسئولیت پذیری بیش از حد ! درسته که من در قبال وقتی که دوستام گذاشتن مسئولم ولی دوتا چیزو باید قبول کنم یکی اینکه قرار نیست همه ی روزا تو اوج باشم. دوم اینکه روزی که افت کردم جای قرض گرفتن از روز بعد و افتادن تو این دور باطل بهتره واقعیت رو با صدای بلند و در حضور همه اعلام کنم.
*
اگه یاد بگیریم نگاه خطی نداشته باشیم خیلی از مشکلاتمون حل میشه. مثلا حواسمون باشه لزوما قهرمان اونی نیست که بالای 10-12 ساعت درس خونده. اونی که جرات میکنه بیاد بنویسه چهار ساعت خونده شاید بیشتر شایسته ی توجه و تحسین باشه. بنظرم این قصه های بجنگ و سختی بکش و ... رو فراموش کنیم و معقول و شاد زندگی کنیم.
پ.ن : حس میکنم رشد شخصیتی داشتم(:
دم همه تون گرم(: -
marzyeh78 واقعا درسایی که گرفتم از رتبه م مهمتر بود واسم
یه عمر بازیچه ی همین خطاهای رفتاریمم
الان تصمیم گرفتم خودمو درست بشناسم و یکی یکی مشکلات و موانع شخصیتیمو بهبود بدم
ممنونم ار توجهت(:
دلم به رفاقت شماها گرمه
خدا همه تونو حفظ کنه(:
پ.ن : یه بار آقای قلم چی حرف قشنگی زد
اگه اشتباه نکنم جمله ای که گفت این بود:
پارادوکس عجیبی است. هرگاه خود را همانگونه که هستم شناختم، تغییر آغاز میشود.
الان میذارمش امضام(: -
سلااااااااااااااام
خوبیییییییییییییییییین؟
نمیدونم چه کرمی تو شکممه داره غذاهامو میخوره سیرم ولی اشتهام باز شده تازه:disappointed_but_relieved_face: :disappointed_but_relieved_face:
-
سلااااااااااااااام
خوبیییییییییییییییییین؟
نمیدونم چه کرمی تو شکممه داره غذاهامو میخوره سیرم ولی اشتهام باز شده تازه:disappointed_but_relieved_face: :disappointed_but_relieved_face:
فاطمه ـ بوشهر تاپیک تودلی نمیخواستی پست بذاری احیانا؟
-
فاطمه ـ بوشهر تاپیک تودلی نمیخواستی پست بذاری احیانا؟
صوفی
الان دچار ایهام شدم با جملت منظورم یه ارایس نه جناب ایهاما
-
صوفی
الان دچار ایهام شدم با جملت منظورم یه ارایس نه جناب ایهاما
فاطمه ـ بوشهر تو این تاپیک اسپم آزاده هر چه میخواهد دل تنگت بگو
-
فاطمه ـ بوشهر تو این تاپیک اسپم آزاده هر چه میخواهد دل تنگت بگو
صوفی در تو عالم رفاقت یه لطفی میکنید؟(: گفته است:
فاطمه ـ بوشهر تو این تاپیک اسپم آزاده هر چه میخواهد دل تنگت بگو
دارم میگم دلم غذا میخوااااااااااااااااااااااااااااااد
اقا گشنمه ولی سیرم
نمیدونم چمههه -
@marylotfi حالا فهمیدی چرا سخته؟
جسارتم کلا دو تا لایک داشت
همه ی آدما دلشون میخواد قصه های عجیب و غریب بشنون
ولی من به سادگی رهاش کردم
خودم میدونم که این تفکر سمه
دو روز 9 ساعت خوندم که یه روزم به صفر ختم شه
ولی کمن کسایی که درک کنن نوشتن اون صفر چقد منو جلو انداخت
درسته که نیاز به کمک بقیه دارم ولی کار درستو تحت هیچ شرایطی با تصمیمات احساسیم از بین نمیبرم -
@marylotfi حالا فهمیدی چرا سخته؟
جسارتم کلا دو تا لایک داشت
همه ی آدما دلشون میخواد قصه های عجیب و غریب بشنون
ولی من به سادگی رهاش کردم
خودم میدونم که این تفکر سمه
دو روز 9 ساعت خوندم که یه روزم به صفر ختم شه
ولی کمن کسایی که درک کنن نوشتن اون صفر چقد منو جلو انداخت
درسته که نیاز به کمک بقیه دارم ولی کار درستو تحت هیچ شرایطی با تصمیمات احساسیم از بین نمیبرم