-
mohammad666666 دگــر مبـــاد نصیبـم كـــه نـــام عشق بـــرم
بس است هر چه كشیدم من از محبّت تو -
mohammad666666 همه قبیله من عالمــــان دین بودند
مرا معلّم عشق تو شاعری آموخت -
mohammad666666 تا چند بسته ماندن در دام خود فریبی
با غیر آشنایی، با آشنا غریبی؟ -
دوش می آمد و رخساره بر افروخته بود
تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود -
داروی دل نمی کنم کانکه مریض عشق شد
هیـــــچ دوا نیــاورد بــــــــاز بــــه استقامتش -
mohammad666666 اشک خونین به طبیبان بنمــودم گفتنــد
درد عشق است و جگر سوز دوائی دارد -
درآ که در دل خسته توان دراید باز
بیا که در تن مرده روان در آید باز -
mohammad666666 در سینه ی هر سنگ دلی در تپش است
از این همه دل چه سود اگر عشق نبود؟