خــــــــــودنویس
-
بعضی وقتا یه گوشه میشینی...
زانوهاتو محکم بغل میکنی...
و فقط میخوای بگذره...
با خودت میگی این شب صب نمیشه...
میگی این تنهایی هیچ وقت تموم نمیشه...
کسایی که صدای خندشون حالتو خوب میکرد الان گوشاتو میگیری که نشنوی...
تو تنهایی خودت غرق میشی و دور میشی...
دور میشی....
دور میشی... -
این اقا خوشتیپه ک مشاهده میفرماایین داداش گل بندسبگو ماشاءالله
اگه دلتون خواس بازم ببینینش تو تودلی بگین تا بزارم دوباره
@FatiJoooooni در خــــــــــودنویس گفته است:
این اقا خوشتیپه ک مشاهده میفرماایین داداش گل بندسبگو ماشاءالله
اگه دلتون خواس بازم ببینینش تو تودلی بگین تا بزارم دوباره
هزار الله اکبر
ماشاءالله -
میدونستین میشه وقتی کسی منتظرمونه که بهش پیام بدیم خیلــــــــــــــــــــــــــی راحت میشه این حال بدش رو خوب کرد؟
حتا اگه ازش متنفریم
حتا اگه ازش بدمون میاد
انتظار خیلی سخته رفقا خیلی سخت...
اینکه شب و روز منتظر باشی واقعا سخته...
اصلا بگو بهم ببینم
من قدم کوتاهه...یچی در حد 158-160 تو که بلندی بهم بگو ببینم چقد دیگه تموم میشه این زمستون...چقد دیگه طول میکشه تا این سرما بره؟ ببین از پشت ابرا نمیتونی بهار رو ببینی؟؟؟
نمیتونی ببینی زردآلو های خرداد رسیدن یا نه؟
اصا یه چیزی
بیا منو بغل کن من ببینم...
اصلا ولش کن...
چه فایده؟!
مگه چشای من بهار رو میبینه اصلا؟!
من عینکمو گم کردم، خب طبیعیه هیچ جایی رو نبینم...
یجوری گیج و سرگردونم که حتا نمیدونم با خودمم چند چندم...
امروز کیه فردا کجاست من کدومم؟!
غر بزنم به برجا گیر بدم؟؟؟
یا بنالم از دست یوسفی که زلیخا منتظر جواب خاستگاریشه؟؟؟!
گریه کنم بگم " من همونم که یروز میخواستم دریا بشم؟ "
یا بخندم بگم : " ای داد ای داد ندارُم خبرش؟!"
بگین چیکار کنم؟؟؟!
منتظر بهار بمونم یا از زمستون لذت ببرم؟!
به فکر گل اقاقیا باشم یا درختش؟!درواقع چیزی نمیدونم:) اما می دونم که درگیری و درد سرم هــــر لحظه داره بیشتر میشه...
موندم از سیاست بنالم یا از طرح لب یار
موندم از خوبیای کوتاهی بگم یا بلندیش؟
من میگم کـــــــــــــــــــــــــــــــــل این آدمام که جمع شن یجا
تو نباشی انگاری کسی نیست.
من معذرت میخوام...از همه کارایی که کردم معذرت میخوام...واسه هزارمین بار میگم...
من اشتباه کردم که ترسیدم...
سخته دلت از خودت یه توقعاییو نداشته باشه و مغزتم کلا منعش کنه و تو
بری انجامش بدی!
به چه قیمت؟!
وای خداااا
از ته دلم میخوام...خدایا تورو به جدم قسمت میدم...
فردا که بیدار شدم...این گره یا کور شده باشه یا باز...
دیگه بر نمیتابم...
حال خوب گذشتمو میخوام.
دلم واسه دل آرام تنگ شده خدایا
فکر نمیکنم بشه خود نویس! همون دلنویسه انگاری این پستم....
پ.ن: اگه قد شمام نمیرسه پس کی خبر داره که زردآلوها کی میرسن؟ -
یک اشتباهی که سال قبل کرده بودم: جو گیری- یهویی سوپرمن شدن(مطالعه با تایم خیلی بالا).
میدونین یه بار استاد فیزیک به ما گفت که: ما ایرانیا ملت جو گیری هستیم. حالا چرا گفت بگذریم جاش نیست بحث در مورد موقع رفتن شاه بود و اشتباهاتی که گذشته ها انجام شده که این وضعیت پیش اومده.نمیدونم کاش میشد اینو زد به دیوار که راه رو باید اهسته و پیوسته رفت تا اخرش و جو گیر نشد. این جو گیریه خیلی هزینه داره برای من هم همینطور بوده ولی گوشی نیست اینو بشنوه: خودکشی نکنین از الان برای کنکور چون نزدیک کنکور "بی اراده" بازم میگم "بی اراده" بدنتون ریتمش میریزه به هم و کل تلاش هدر میره.
به دور از جو گیری روزی 7-8 ساعت بخونین ولی منظم تا نزدیکای کنکور حالتون خوب باشه . این ناخداگاهه خیلی مهمه. مثلا من الان روزی 15 ساعت هم میشه بخونم روزی 7 ساعت هم میشه بخونم فرقش اینه که این 15 ساعت گرچه میتونم بخونم و تو ظاهر حالم خوب باشه ولی هر عملی هزینه ای داره این 15 ساعت خوندنه کلا ذهن و بدن رو میریزه به هم بعده یه مدتی و استرس اصلی ترین دستاوردشه
این حرف استادم یادم میمونه که گفت : ایرانیا ملت جوگیری ان. الان میبینم تو خیلی جاها این صدق میکنه در مورد ادمای مختلف. انگار یجورایی تابع وضعیت دیگران ان که مثلا چطوری هست جو تا با جو همسو باشن بدون فکر کردن کافی.
این برنامه ریزیه و اهسته رفتنه بهتره. شاید مثلا یکی خیلی عقب باشه توی یه چیزی و بخواد با تلاش زیاد جبرانش کنه ولی هر چیزی هزینه ای داره ولی بعضی جاها ریسک کردن اصلا نمیارزه.
یه حجم متعادل بخونین و استراحت هم کنین. این استراحت مغز باعث میشه لااقل چیزایی که تا الان خوندیم تثبیت بشه و با 15 ساعت خوندن برعکس میشه نتیجه.
یه تجربه -گرچه میدونم کسی گوش نمیده:smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes:
-
احم....شاید نوشته ی دلم زیاد باشه ...اما همه اش تجربه اس ....حوصله کن بخون ....
توی ی سال مشخص فصل معین ماه تعیین شده و روزی و دیقه و ثانیه ای ک مشخص شده اس تعیین شده دست خلق خدا نیس دست خودشه قلبت از تاپ تاپ میایسته مغزت خاموش میشه سلول ب سلول بدنت از کار میوفته تو میمونیو دنیای بعد مرگت بقیه اش ب تو بستگی داره روت سیاه باشه یاسفید خوشالی یا نه (دقیقن مث اون صفحه ای ک سنجش میزاره جلوت نیمه دوم مرداد با این تفاوت برا کنکورت شاید بشه جنگیددوباره اما شانس دوباره زندگی کردنو نداری ) ببین مرگت شاید نزدیک باشه یا شاید فرصت داری .....
تو دوجنبه میخام حرف بالامو تفسیر کنم ......
یکی اینکه زندگی رو سخت نگیر میدونم شرایطت سخته کلی فشار رو دوشته ب خصوص برا اقا پسرا همیشه لبخند بزن گند زدی لبخند بزن (ن هر گندیااااا منظورم مادیه ....) اثن خوش باش اما ن هر خوش بودنی با دوستا بخند. زندگی گاهی بی رحمتر از اونچه ک فکرشو بکنی؛ زندگی تو رو سوپرایز میکنه گاهی خوب گاهی بد تا تو رو بسازه گذشته اتو ول کن اما ازش درس بگیر بچسب ب حالت سعی کن ادم مفیدی باشی دل نشکنی زندگی کردنو بلد باش جونی کن اما ن هر کاری .....این جنبه بیشتر خاستم بت بگم ک شاید زندگی خیلی کوتا باشه پس زیاد سر مسائل هیچ و پوچ دعوا را ننداز ن خودتو اذیت کن ن بقیه رو .....با خدا باش حال دلت همیشه خوبه ...خودش تو کتابش میگه با من باشی شکست نمیخوری ...استرسو ول کن منفی بافیو بیخیال ...ای من پدرم فقیر رو ...ای من الم ...ای من بلمو ......اینا رو از زندگیت حذف کن .....بزن بریم جنبه ی دوم ک خیلی مهمه ...
جنبه دوم: با ی جمله شرو کنم براتونم اشناست حتمن ....توی جماعت مردمش باهم میسوزن ...ینی چی ؟ ...همه مینالن از وضعیت اقتصادی ..نه؟ اما دلیلش چیه ؟ ....ترماپه یا روحانی ...؟توچی فک میکنی ....؟!... مردمه کشورمونن ک دارن ی سری کارا رو میکنن ..جونا نوجوانا حتی رسیده ب ابتدایام ...داریم بکجا میریم ...فک کن ....الان یادت اومد اون جمله دینیو ابتدای درس رو ...میگه توی ی ملت اگ عده ای فساد کنن بدبختی همه جامعه رو در بر میگیره ...تو هشت سال دفاع ما پیروز شدیم الانم توی جنگیم ک هروز تعداد تلفاتمون زیاده کسیم ک اهله طرفو نصیحت نمیکنه چرا؟؟؟؟؟؟!!! ...چون خودشو قانع میکنه با اینکه رابطه یا هر چی عادی شده مگ میشه چیزی عادی شد فتوا داد حلاله ؟.ینی داریم فقط اسم مسلمونیت رو ب یدک میکشیم ن؟....وظیفه مونو پشت گوش اندختیم توقعمونم اینه ک همه چی اروم باشه .....
اهای اقا پسری ک میگی فشار زندگی زیاده ....میگی ک نیاز دارم باس براورد بشه اما بهاش چیه ها؟ اثن تو چ جور وجدانی داری ک اینکار رو با روح و روان لطیفش میکنی تو چ میدونی باهر عسلم خوشگلم .....گفتنی چی میشه حالش بعدش ک کارت تموم شد البته با این یکی هزار تا حرف بارش میکنیو میری ...انصافت کجاست اثن عذاب وجدان داری ؟ .....بعدش پرو پرو میگی خدایا این چ وضیه ...؟ فشار زندگی به همه اس تو سعی کن از این وضع بهترین عملکردو داشته باشی ....اما تو دختر خانوم فک میکنی تو بی تقصیری ن جانم توام مقصری شاید خیلی بیشتر ...سنگین باش ...با ی حرف تغییر حالت نده بدون ک پسرا با هزار تام باشن سر اخر دختر اهلیو میگیرن اینو از من داشته باش ....خودتو مترسک دست پسرا نکن ...سراخر میدونی چی بت میگن ...تو ....تو ادعای دوس داشتن داری ...توی اویزون .....مث تو توی کوچه خیابون پره ....تو خودت خاسی پس مقصر اول و اخر خودتی ...نمیدونن تو فقط محبت میخای تکیه گاه میخای ....اما خاستنت بیجاست تو مگه خونواده نداری واقن پشتت نیسن ...باشه قبول ...خدا رو ک داری .....پس سنگین باش کسی نتونه گولت بزنه ...دسمالی ک بشی ی حس پوچ ی حس پشیمونی بت دست میده .....الهی کسی تجربه اش نکنه ....
شاید زیاد نتونسته باشم هدف حرفمو برسونم اما تموم توانم ب کار گرفتم ک حداقل یکیو رو ب راه کنه ....
پ ن: عاشق زندگیت باش توی هر شرایطی هر چقدرم ک سخت باشه بجنگ برای حال خوبت ....تو لیاقت بهترینایی....با خدا ک باشی غم معنی نداره شکستی وجود نداره چون با اطمینان رو ب جلو پا میزاری خدا همراهته چی از این بهتر همه میرن از پیشت تنها میشی اما اون همیشه هس با خدا باشو پادشاهی کن بزار زندگی سوپرایزت کنه با بهترین چیزا ک لیاقتشو داری ......
#بنده ی- گناهکار- پشیمون
#شروع _ زندگیه _ جدید
# -
احم....شاید نوشته ی دلم زیاد باشه ...اما همه اش تجربه اس ....حوصله کن بخون ....
توی ی سال مشخص فصل معین ماه تعیین شده و روزی و دیقه و ثانیه ای ک مشخص شده اس تعیین شده دست خلق خدا نیس دست خودشه قلبت از تاپ تاپ میایسته مغزت خاموش میشه سلول ب سلول بدنت از کار میوفته تو میمونیو دنیای بعد مرگت بقیه اش ب تو بستگی داره روت سیاه باشه یاسفید خوشالی یا نه (دقیقن مث اون صفحه ای ک سنجش میزاره جلوت نیمه دوم مرداد با این تفاوت برا کنکورت شاید بشه جنگیددوباره اما شانس دوباره زندگی کردنو نداری ) ببین مرگت شاید نزدیک باشه یا شاید فرصت داری .....
تو دوجنبه میخام حرف بالامو تفسیر کنم ......
یکی اینکه زندگی رو سخت نگیر میدونم شرایطت سخته کلی فشار رو دوشته ب خصوص برا اقا پسرا همیشه لبخند بزن گند زدی لبخند بزن (ن هر گندیااااا منظورم مادیه ....) اثن خوش باش اما ن هر خوش بودنی با دوستا بخند. زندگی گاهی بی رحمتر از اونچه ک فکرشو بکنی؛ زندگی تو رو سوپرایز میکنه گاهی خوب گاهی بد تا تو رو بسازه گذشته اتو ول کن اما ازش درس بگیر بچسب ب حالت سعی کن ادم مفیدی باشی دل نشکنی زندگی کردنو بلد باش جونی کن اما ن هر کاری .....این جنبه بیشتر خاستم بت بگم ک شاید زندگی خیلی کوتا باشه پس زیاد سر مسائل هیچ و پوچ دعوا را ننداز ن خودتو اذیت کن ن بقیه رو .....با خدا باش حال دلت همیشه خوبه ...خودش تو کتابش میگه با من باشی شکست نمیخوری ...استرسو ول کن منفی بافیو بیخیال ...ای من پدرم فقیر رو ...ای من الم ...ای من بلمو ......اینا رو از زندگیت حذف کن .....بزن بریم جنبه ی دوم ک خیلی مهمه ...
جنبه دوم: با ی جمله شرو کنم براتونم اشناست حتمن ....توی جماعت مردمش باهم میسوزن ...ینی چی ؟ ...همه مینالن از وضعیت اقتصادی ..نه؟ اما دلیلش چیه ؟ ....ترماپه یا روحانی ...؟توچی فک میکنی ....؟!... مردمه کشورمونن ک دارن ی سری کارا رو میکنن ..جونا نوجوانا حتی رسیده ب ابتدایام ...داریم بکجا میریم ...فک کن ....الان یادت اومد اون جمله دینیو ابتدای درس رو ...میگه توی ی ملت اگ عده ای فساد کنن بدبختی همه جامعه رو در بر میگیره ...تو هشت سال دفاع ما پیروز شدیم الانم توی جنگیم ک هروز تعداد تلفاتمون زیاده کسیم ک اهله طرفو نصیحت نمیکنه چرا؟؟؟؟؟؟!!! ...چون خودشو قانع میکنه با اینکه رابطه یا هر چی عادی شده مگ میشه چیزی عادی شد فتوا داد حلاله ؟.ینی داریم فقط اسم مسلمونیت رو ب یدک میکشیم ن؟....وظیفه مونو پشت گوش اندختیم توقعمونم اینه ک همه چی اروم باشه .....
اهای اقا پسری ک میگی فشار زندگی زیاده ....میگی ک نیاز دارم باس براورد بشه اما بهاش چیه ها؟ اثن تو چ جور وجدانی داری ک اینکار رو با روح و روان لطیفش میکنی تو چ میدونی باهر عسلم خوشگلم .....گفتنی چی میشه حالش بعدش ک کارت تموم شد البته با این یکی هزار تا حرف بارش میکنیو میری ...انصافت کجاست اثن عذاب وجدان داری ؟ .....بعدش پرو پرو میگی خدایا این چ وضیه ...؟ فشار زندگی به همه اس تو سعی کن از این وضع بهترین عملکردو داشته باشی ....اما تو دختر خانوم فک میکنی تو بی تقصیری ن جانم توام مقصری شاید خیلی بیشتر ...سنگین باش ...با ی حرف تغییر حالت نده بدون ک پسرا با هزار تام باشن سر اخر دختر اهلیو میگیرن اینو از من داشته باش ....خودتو مترسک دست پسرا نکن ...سراخر میدونی چی بت میگن ...تو ....تو ادعای دوس داشتن داری ...توی اویزون .....مث تو توی کوچه خیابون پره ....تو خودت خاسی پس مقصر اول و اخر خودتی ...نمیدونن تو فقط محبت میخای تکیه گاه میخای ....اما خاستنت بیجاست تو مگه خونواده نداری واقن پشتت نیسن ...باشه قبول ...خدا رو ک داری .....پس سنگین باش کسی نتونه گولت بزنه ...دسمالی ک بشی ی حس پوچ ی حس پشیمونی بت دست میده .....الهی کسی تجربه اش نکنه ....
شاید زیاد نتونسته باشم هدف حرفمو برسونم اما تموم توانم ب کار گرفتم ک حداقل یکیو رو ب راه کنه ....
پ ن: عاشق زندگیت باش توی هر شرایطی هر چقدرم ک سخت باشه بجنگ برای حال خوبت ....تو لیاقت بهترینایی....با خدا ک باشی غم معنی نداره شکستی وجود نداره چون با اطمینان رو ب جلو پا میزاری خدا همراهته چی از این بهتر همه میرن از پیشت تنها میشی اما اون همیشه هس با خدا باشو پادشاهی کن بزار زندگی سوپرایزت کنه با بهترین چیزا ک لیاقتشو داری ......
#بنده ی- گناهکار- پشیمون
#شروع _ زندگیه _ جدید
# -
(متن نه ربطی ب کنکو و... دارع نه انجمن و ادمای اینجا،توصیف یسری انسان«هایی» ک توی اجتماع میبینم)
ی خیال ساده،ی شاخ و برگ،ی فکر عقیم...یعنی تشدید دامنه ی نوسان فکری،یعنی فروریزش حقایق زندگیت،یعنی ی مغز ک میتپه مثل قلب،اما بجای تو خون،وسط ی مشت هورمون پوچ!!!احساس بد،عبور از ذهن به دهن،گفتار،کردار،تلقین ذهن،عادت و سرنوشت،تبریک اول به تو ک با ی فکر پرت شدی از زندگی...یعنی ی انحراف یک درجه ای باز شد و شد و زد پاره کرد زندگیو!
ی ادم وسط زندانی ک کلیدش دست خودشه،داد پشت داد،ی سری طبیب نما،ک پر از جزام اند و میخوان خراش روی ناخنتو خوب کنن!.
له شده مغزش زیر ی مشت کتاب ک فقط لغاتشو توی ذهنش چیده و بلد نیست ازشون تو زندگیش استفاده کنه،حفظ کردن افکار یسری فیلسوف بیکار !ک توی بیکاری کلماتو چسبوندن بهم...ارزش رو توی خوندن بیشتر و بیشتر میدونه،ب افتخار میگ فلان کتابو خوندم،بخونید جالبه درحالکه تنو رنج میده!پوچ حرک میکنه!قبل و بعدش وقتی تغییر نمیکنی یعنی عبث پاییدی!ی حرکت دایره ای، رو دایره ای ک هزاران متر مسافت طی شدع داره و ی جابجایی صفر!یعنی تبریک میگم ب آبله های پات!
روح های مریض،معتاد و ضعیف،جسم های پروار،خوشگل و سرحال،درون پر از گند، ی لبخند لب،بوی تهوع،پشت ی چهره!!!
ی مشت گوشت و استخوان متحرک،با مغز گندیده،ک با سرعت همه ی منابع رو تخریب میکنه،یعنی حیفه اون ۲۵درصد اکسیژنی ک مصرف میکنه!!!
پوچ میان،پوچ میرن!یعنی ی همه تقلا،ک تنها سودش؛ از دم خوراک کرم ها شدنه مغزشه بعد مرگش...
ساعت ها توی توهم!هزاران بار شیرجه به چاه!خانه ی اول،اول راه
سوت پایان،سوت پایا...،هوی وایسا،با توام، اخر راهه...هیچ غلطی نکردی!
چشم هایی ک پشت گوشی میسوزن و مغزهای ک منجمد میشن،وقتی میای خودت ک لمس میکنی زیر انگشتات بجای قدرت، چین های صورتتو!
همه چیتموم میشه و نهایت بعد ۲۰۰سال دیگ حتی ی اسم ازت نیست،هزاران پاییر هزاران بهار،هزارن لبخند،هزارن غم،بعد از تو میاد و میره درحالیکه متوقفی واسه همیشه زیر ی مشت خاک...وسط یک ثانیه ی یک روز توقف فیلمت بوده،stop! و کات؟!یس کات از همه چی دنیا...
و زندگی هایی ک ب بازی گرفتیم،گرفتید،گرفتند،و هیچی ازش نگرفتیم،ید،اند...
حسایت ب واژه هام ،یعنی گوشت های پر ،مغزای خالی...
ادامشو توی ذهنم مینویسم،قدم زنان در حالیکه فاصله میگیرم و شبیه ی نقطه شدم از دور، با خودم حرف میزنم صدامو توی گوشام میشنوم،تنها و بدون باک،به جنگ گذشته ام میرم،و آینده رو جا میذارم!!!
........
.......
.....
...
.@The_end خیلی قشنگ بود
-
-حالت خوبه؟
+نظر تو چیه؟
-نمیدونم، میدونی سخته که درکت کنم
+اشکالی نداره
-حالا داری چیکار میکنی؟
+دنبال یه جاییم که خاکش خوب باشه
-برای چی؟
+راستش این همه بار رو دیگه نمیتونم حمل کنم، کمرم شکسته زیر این همه بار
-اینا که چیزی نیستش بابا
+اره برای تو چیزی نیست، ولی برای من خیلی سنگینه!
-اینم یه حرفیه، چرا انقدر قیافت زخمی شده، مریض شدی؟
+نه
-پس چی؟
+بیخیال
-بگو دیگه
+بلاهایی که سرم اومده و سر خودم اوردم اینطوریم کرده!
-آها، خب به حرفای من گوش نکردی که!
+حالا الان وقت سرزنشه؟ باید اینا رو اول یه جایی دفن کنم، خیلی برام سنگینه!
-بیااینجا، خوبه ها!
+باشه
-چشات چرا قرمزه انقد؟ خیلی گریه میکنی؟
+زور میزنم گریه کنم اما نمیشه، قرمزی چشامم از فشار ایناس!
-خیلی سختی میکشیا!
+نه، من ظرفیتم کمه، تو ظرفیتت زیاده اینطوری میگی
-کارت تموم شد؟
+نه هنوز
-دیگه میخوای چیکار کنی؟
+تو که مغزی بگو چیکار کنم انقد بلا سرم نیادش!
-چه عجب، از ما هم نظر خواستی!
+من نمیتونم اینطوری نباشم
-خب برو یه چارپایه بیار با یه طناب
+باشه
-خودتو دار بزن و بُکش، اینطوری منم ازت در اَمونم!
+درست میگی، چرا به فکر خودم نرسید؟
-چون تو هیچوقت به من گوش نکردی
+از این به بعد تو جای منو میگیری : )
-اگه بهم گوش میکردی اینطوری نمیشدش
+اشکالی نداره : )
-آماده ای؟
+اره
-یه سوال فقط ازت میپرسم
+بگو
-اونایی که اذیتت کردن رو میبخشی؟
+کسی مگه منو اذیت کرده؟ من که یادم نمیاد!
-به خاطر خودت نه، به خاطر خودم این کارو میکنم تا اِنقد چوب احمق بودنتو نخورم!صدای برخورد قطرات آب که از دوش بر روی گوشم میچکد، من را به خود میاورد. بلند میشوم و دوش را میبندم. حوله را برمیدارم و به دور خود میپیچم. در آینه نگاهی به خود میندازم. صورتم لبخند را فراموش کرده است.
نزدیک پنجره میروم و بیرون را تماشا میکنم. کلاغی را که سعی در ساختن لانه ای با چند قطعه سنگ و چوب دارد، میبینم.
می آیم که برگردم و لباس هایم را بپوشم، چشمانم به گل های پژمرده ی باغچه ِامان می افتد.
لبخند بر لبانم مینشیند. -
ی وقتایی هرکاری میکنی درست نمیشه !
نذر میکنی .. استرس میکشی .. هرچی اما نمیشه که نمیشه !
نه خواب داری نه خوراک ..
گاهی وقتا واقعا نمیشه .. هرچه قدر تلاش کنی بهتر که نه اما بدتر چرا ..
اما شکر که از این بدتر نشد .. شکر که هنوز کنار همیم ..
خیلی سخته ک مجبور باشی بخندی و بگی نگران نباشید من خوبم .. بگی نه من خودم از پسش برمیام شما به کارتون برسیدسخته ! اما فکر کنم همین موقع هاس که قوی بودن و صبر کردن معنا میگیره ..
نمیدونم چرا تصمیم گرفتم بنویسم .. اما میدونم همین که جرات کردم با واقعیت کنار بیام و شکر گزار باشم همین کمکم میکنه دستم رو بزارم روی زانوهام و بلند شم .!!هنوز نتونستم بلند شم .. اما امروز ی نفر بهم زنگ زد و گفت نگران نباش پایان شب سیه سپید است !
پ.ن : ببخشید اگر دل کسی رو شکستم ..
-
%(#44d904)[ما که دلهایمان زمستان است ما که خورشیدمان نمی خندد] : )
%(#44d904)[ما که باغ و بهارمان پژمرد ما که پای امیدمان فرسود] ...
-
%(#ffffff)[ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ] %(#ff0073)[بــهـــار] %(#ff2989)[مـــن] %(#ff52a0)[بُــود] %(#ff6eaf)[آنــــگــه]
%(#ffffff)[ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ] %(#ff0073)[کـه] %(#ff4096)[یــــار] %(#ff6eaf)[مــیآیــد] %(#ffa1cb)[. . .]%(#ffffff)[ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ] %(#baa1ff)[هوشنگابتهاج]
-
«بعضی وقتا...»
«دیدی تا حالا...»
«شده ک...»
«این روزای لعنتی کی ...»
«تو باید بجنگی...»
«از نفس افتادم ولی هنوز میجنگم...»
«من از پا درشون میارم...»
«هوی روزگار نگام نکن زخمیام،ی تنه ی لشکرو حریفم..»تا بچه بودیم همه چی قشنگ بود،میخوردی زمین پاتم خونی میشد اما میخندیدی بلند میشدی،بازیتو میکردی...
میرسیدیم بهم از خوشیامون میگفتیم؛وای نبودی دیروز شهربازی بودیم بعدش بابام میخواست بیفته ک...
همین ک بزرگ میشی تو گوشت میخونن«دیگ بزرگ شدی!بچه ک نیستی!این دنیای بزرگا...»ی دنیای تیره و تار نشون میدن،ک انگار تو تنها سرباز کهنه ی مانده در تبعیدی ک باید با ی لشکر بجنگی....
همش تو فاز جنگیم،لغت ناممون پر کلمات منفیه!
هیچکی از بالا پایینای زندگیش لذت نمیبره،هیچکی وقتی زندگی باش فاز مخالف میزنه،نمیرقصه!نمیخنده!
لذت عمیق نفس کشیدنو بین ثانیه هایی ک خودمون سیاهش کردیم از دست دادیم....اینکه چشاتو ببندی ی نفس بکشی ی لبخند بزنی و ی شکر بگی!
اگ الان بچه بودیم!پامون زخم میشد،انقدر زوم میکردیم روش ک دیگ هیچ کاری نمیکردیم،اخرش پست میدادیم؛
ببین با ی پا،کل دنیا رو فتح میکنم!بعدش میگرفتیم میخوابیدیم!!!
و بعدش وقتی می رسیم بهم اول زخمامون رو نشون میدیم!نصفشم بزرگنماییه!گوش هایی ک در و دروازه بودن،پر شدن با یسری دیدهای مسخره«برو ک کس صلا به گوش کر نمیزند»
ما خوشی هامون رو گره زدیم به موفقیت ها و اونو از دست دادیم و از طول بازی لذت نبردیم!دیگ دیره واسه یسری حرفا....
-
پارت-اول
ببخشید مقدمش اگه طولانی شده ,:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:بنظرم این توضیحات لازمه
اولش خواستم با زبان نوشتار معیار بنویسم بعدش پشیمون شدم و تصمیم گرفتم بزارمش واسه وقتی ک قاعده بازی کلمات رو ب یاد بیارم و ازش مث قبل ترها استفاده کنم
گفته بودم میخوام قصه بگم اما قصه من , قصه من نیست
قصه ی دختر تنهاست , دختری که تنها بود و تنها موند و احتمالا تنها هم میمونه...
دخترک قصه یه دختره مث خیلیای دیگه ...
مث خیلیا خیلی چیزارو دوس داره و شیطنت میکنه ولی ی سری چیزاش با همون خیلیا فرق داره نه که بخوام بگم باهمه فرق میکنه و تکه و اینا نه..
ی دخترساده و چشم وگوش بسته ک خیلی چیزارو نمیدونست . یکی ک با الانش زمین تا اسمون فرق میکنه .
کسی که تنهایی طولانیش باعث شده نتونه ارتباط برقرار کنه و خودش قصشو بنویسه و یکی دیگه از زبون اون بنویسه شایدم خودش از زبون یکی دیگه بنویسه این چیزاشو نمیدونم .
:
داستان از اونجایی شروع میشه که دخترک قصه ما یه روزی از روزا به خودش میادو میبینه هیچ چیز مثل قبل نیست.
انگار مردم شاد تر بودن ,صدای خنده بچه ها بلند تر شده بود ,حتی درختا هم ب نظرش متفاوت تر از قبل بودن ,همه چیز قشنگ و رویایی شده بود .
اره , احساس دخترک مهربان قلمبه شده بود و او نمیدانست باید با ان چه کند . احساس انقدر مشهود و بزرگ بود که دخترک توان پنهان کردن ان را نداشت. بنابراین مجبور بود هر جایی ک میرفت احساسش راهم ب دنبال خود ببرد .این احساس چه بود خودش هم نمیدانست ..
ادامه دارد...@FatiJoooooni در خــــــــــودنویس گفته است:
پارت-اول
ببخشید مقدمش اگه طولانی شده ,:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:بنظرم این توضیحات لازمه
اولش خواستم با زبان نوشتار معیار بنویسم بعدش پشیمون شدم و تصمیم گرفتم بزارمش واسه وقتی ک قاعده بازی کلمات رو ب یاد بیارم و ازش مث قبل ترها استفاده کنم
گفته بودم میخوام قصه بگم اما قصه من , قصه من نیست
قصه ی دختر تنهاست , دختری که تنها بود و تنها موند و احتمالا تنها هم میمونه...
دخترک قصه یه دختره مث خیلیای دیگه ...
مث خیلیا خیلی چیزارو دوس داره و شیطنت میکنه ولی ی سری چیزاش با همون خیلیا فرق داره نه که بخوام بگم باهمه فرق میکنه و تکه و اینا نه..
ی دخترساده و چشم وگوش بسته ک خیلی چیزارو نمیدونست . یکی ک با الانش زمین تا اسمون فرق میکنه .
کسی که تنهایی طولانیش باعث شده نتونه ارتباط برقرار کنه و خودش قصشو بنویسه و یکی دیگه از زبون اون بنویسه شایدم خودش از زبون یکی دیگه بنویسه این چیزاشو نمیدونم .
:
داستان از اونجایی شروع میشه که دخترک قصه ما یه روزی از روزا به خودش میادو میبینه هیچ چیز مثل قبل نیست.
انگار مردم شاد تر بودن ,صدای خنده بچه ها بلند تر شده بود ,حتی درختا هم ب نظرش متفاوت تر از قبل بودن ,همه چیز قشنگ و رویایی شده بود .
اره , احساس دخترک مهربان قلمبه شده بود و او نمیدانست باید با ان چه کند . احساس انقدر مشهود و بزرگ بود که دخترک توان پنهان کردن ان را نداشت. بنابراین مجبور بود هر جایی ک میرفت احساسش راهم ب دنبال خود ببرد .این احساس چه بود خودش هم نمیدانست ..
ادامه دارد...پارت-دوم
تا قبل ازون فقط شنیده بود ی حسی هست ک زندگیرو عوض میکنهو حالا برای اولین بار تجربش میکرد.
شبااروم میخوابید.صبح ک بیدار میشد خوشحال بود .بی دلیل
هر روزی ک میرفت مدرسه براش ی تجربه جذاب جدید بود.
ی روزی از همون روزاوقتی مدرسه تعطیل شد حس کرد ی چیزی کمه! هرچی جلو تر میرفت بیشتر ب این باور میرسید ک ی چی کمه.
نبود. اره نبود اونی ک هرروز بود و بودنش ب چشم نمیومدو حالا نبودنش برا اولین بار بدمدله تو ذوق میزد..
دخترک قصه ما رسید خونه. اینبار حسش فرق داشت.ی بغضی کف دلش بود ک بالا نمیومد.پایینم نمیرفت .یجوراییود ولی انگار نه.
تکلیفش معلوم نبود با بغضه..لباس عوض کرد.لباس مورد علاقشو پوشید اما خوشحال نشد.لاک زد اما حسش تغییر نکرد اهنگ گذاشت و متن اهنگ نمک پاشید رو بغضش..
تا دوزاریش افتا ک اقااااااااا این حسه اسمش چیه و ب چ کارش میاد.
" شاید ی روزی تکستو ویس انگه رو بزارم تو تودلی میدونم تمام حس دخترک رو میگیرین ازش"
دخترک همونطور ک گوش ب انگ سپرده بود,از پنجره اشپزونه خیره شد ب خونه نقلی ته کوچه ک حالا میدونست صاحبش کیه..با صدای تلفن ب خودش اومد.تلفنی ک نوید میداد نگرانی مادربزرگ رو بابت تا خیر نوه ارشد..این شد ک دخترک قصه پرغصه من ,باحالتی منقلب راهی خونه مادربزرگ شد... -
بوی بهارو میشنوی؟
پ ن: امیدوارم باز شدن هر شکوفه ی بهاری آمینی باشه واسه آرزوهای قشنگتون : ) عید همگیتون مبارک : ) -
-
دلــــــــــــــــــت که شکست،
ســـــــــــــــرت را بگیر بـــــــــــــالا ..!
تلافی نکن ، فریاد نزن ، شرمگین نباش.
حواست باشد ؛ دل شکسته، گوشه هایش تیز است..
مبادا که دل و دست آدمی را که روزی دلدارت بود زخمی کنی ،
مبادا که فراموش کنی روزی شادیش، آرزویت بود…
صبور باش و ساکت.
بغضت را پنهان کن،
رنجت را پنهان تر....! -
خب درسته اینجا خودنویسه ولی یدونه دگر نویس ضروری میزارم.بخشی از متن اول تاپیک:
"ازتون خواهش میکنمبه پست ها ریپلای نزنید تا یه مجموعه خوب و یک دست از هنر های آلایی ها رو داشته باشیم
توجه ! این تایپیک شعبه دیگری ندارد
پ ن : اگه پستای هنریتون رو توی تایپیک دیگه ای جز اینجا ببینم مورد پیگیریتون قرار میدم تا اخراج کامل هم دست بردار نیستم 0_1534586535363_cowboy2-smiley.gif"
درسته بگین به من ربطی نداره و درست هم میگید ولی قبل توجه داشته باشید اینا حرفای من نیست صرفا جهت یاداوری گفتم -
%(#ffffff)[ــــــــــ] %(#00a6ff)[زندگى گَر هزار باره بُوَد]
%(#ffffff)[ــــــــــــــــــــــــــ] %(#21b1ff)[بارِ ديگر تو]
%(#ffffff)[ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ] %(#47bfff)[بارِ ديگر]
%(#ffffff)[ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ] %(#ff3c00)[تو] %(#73bbfa)[...]