-
(( گنج )) ،(( جنگ )) میشود ،
(( درمان )) ،(( نامرد )) و(( قهقهه )) ،(( هق هق )) !!ولی (( دزد )) همان (( دزد )) است
و (( گرگ )) همان ((گرگ )) ...
آری نمی دانم چرا (( من ))، (( نم )) زده است
و (( یار ))، (( رای )) عوض کرده است .
(( راه )) گویی (( هار )) شده
و (( روز )) به (( زور )) میگذرد،
(( آشنا )) را جز در (( انشا )) نمیبینی
و چه (( سرد )) است (( درس )) زندگی
** اینجاست که (( مرگ )) برایم (( گرم )) میشود
چرا که (( درد )) همان (( درد )) است **
-
خروش موج
با من می کند نجوا:
که هر کس دل به دریا زد رهایی یافت#فریدون_مشیری
-
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
بر در دل روز و شب منتظر یار باش
دلبر تو دایما بر در دل حاضر است
رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش
دیدهٔ جان روی او تا بنبیند عیان
در طلب روی او روی به دیوار باش
در ره او هرچه هست تا دل و جان نفقه کن
تو به یکی زندهای از همه بیزار باش
گر دل و جان تو را در بقا آرزوست
دم مزن و در فنا همدم عطار باش
عطار جان -
عشق قشنگ است ولی …
بچه ها عشق قشنــگ است ولـی
سهم عاشق دل تنــگ است ولـی
بین معشـــوقه و عاشــــق گه گـاه
زندگی صحنه ی جنــگ است ولـی
دل معشـــــوقه و عاشـــــق با هـم
مثل آیینـــــه و سنــــگ است ولـی
با سیــــاهی و سفیــــــدی ترکیـب
عشق یعنی که دو رنگ است ولی
درد بسیــــار شکســــت عشقـــی
بدتـــــــر از زخم پلنــــگ است ولـی
دوستــــــانم همه تان می دانیــــــد
عشق بی زور تفنـــــگ اسـت ولـی
خودمـــــــانیم بـــــــــدون عشقــــی
کـــــــار دنیا همه لنــــگ است ولـی
بچه ها بـا همــــه ی ایـــــن اوصــاف
بخـــــدا عشق قشنــــگ است ولی
سجاد صادقی -
سه درد امد به جانم هر سه یکبار
غریبی و
اسیری و
غم یار
غریبی و اسیری چاره دارد
غم یار و
غم یار و
غم یار.... -
مست و سرخوشی در آوای من دیروزم شدی باش فردای من ( :
-
میخندی تا دنیا رنگی تازه شود با لبخندت شادی بی اندازه شود
میخندی تا خوش بنشینی در باور من میخندد همراه تو اشک آخر من -
دیگر نرود به هیچ مطلوب
خاطر، که گرفت با تو پیوند...
سعدی
-
وقتی که رفت ..
- من به دو چشم خویشتن دیدم که جانم میرود ...