Skip to content
  • دسته‌بندی‌ها
  • 0 نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع
پوسته‌ها
  • Light
  • Cerulean
  • Cosmo
  • Flatly
  • Journal
  • Litera
  • Lumen
  • Lux
  • Materia
  • Minty
  • Morph
  • Pulse
  • Sandstone
  • Simplex
  • Sketchy
  • Spacelab
  • United
  • Yeti
  • Zephyr
  • Dark
  • Cyborg
  • Darkly
  • Quartz
  • Slate
  • Solar
  • Superhero
  • Vapor

  • Default (بدون پوسته)
  • بدون پوسته
بستن
Brand Logo

آلاخونه

  • سوال یا موضوع جدیدی بنویس

  • سوال مشاوره ای
  • سوال زیست
  • سوال ریاضی
  • سوال فیزیک
  • سوال شیمی
  • سایر
  1. خانه
  2. بحث آزاد
  3. خــــــــــودنویس
روز آخر ❤️
_
سلام به همه رفقای کنکوری اومدم یه تاپیک بزنم برای روز آخر کنکور، اینجا بچه‌هایی که می‌خوان روز آخر رو مفید درس بخونن، بیان برنامه‌هاشونو پارت‌بندی شده بزارن ️ و هم اونایی که تصمیم گرفتن دیگه درس نخونن و فقط ریلکس کنن، اینجا کنار هم باشیم ، حرف بزنیم ، استرسارو بریزیم دور، انرژی مثبت بدیم و بگیریم ... اگه برنامه‌ریزی برای روز آخر داری، بیا پارت‌هات رو بزار و تا لحظه آخر تلاش کن ( مثل خودم ایده همینه چون مجبورم ) ... اگه تصمیم گرفتی دیگه فقط استراحت کنی که خیلیم عالی ... اگه دکترای پارسالی هستی و تجربه شب قبل کنکور رو داری، لطفا بیا راهنمایی کن، آرامش و انرژی بده :)) ‌ فقط یه خواهش کوچولو دارم لطفا فضای تاپیک آروم و مثبت نگه داریم چون قرار نیست با کارای دیگه اتفاق خاصی بیفته اما با اینکارا اتفاق خاصی میفته @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانش-آموزان-آلاء @تجربیا
بحث آزاد
برگ انجیر.... ☘️🍀🌿
______
بِسْم رَبّ النور ️ سلام امیدوارم حال دلتون بهترین باشه..... برم سراغ حرف اصلی.... در فکر تاپیکی بودم که هر روز توش چند تا پست قشنگ بزارم و با چند تا عکس و متن نوشته و دل نوشته...... حالمون خوب بشه، انرژی بگیریم در طول روز.....️️ یه جورایی این تاپیک شبیه کانال یا چنل..... البته پست هایی که قرار بزارم برای خودم نیست و صرفا گلچینی از مطالبی که ممکنه توی فضای مجازی یا کتاب ها ببینم و بارگذاری بکنم..... اگر شما هم دوست داشتید خوشحال میشم همراه من بشید.... ️ [image: 1686940882701-img_-_.jpg] پ.ن:اسم تاپیک برگرفته از اسم یک کانالِ و در آخر دعا میکنم دلتون ذهنتون ابری باشه(:️️
بحث آزاد
رقیب
م
کسی هس ساعت مطالعه بالایی داشته باشه بخونیم این 20 روزو؟ ترجیحا دختر باشه تنهایی نمیتونم اگ یکی بود خیلی بهتر پیش میرفتم
بحث آزاد
خــــــــــودنویس
Dr-aculaD
Topic thumbnail image
بحث آزاد
👣ردپا👣
اهوراا
Topic thumbnail image
بحث آزاد
کنکور1405
M
سلام به همه. من بعد از یه مدت دوباره میخوام کنکور 405 رو شرکت کنم. ولی خب کسی رو پیدا نکردم که برای سال405 باشه. و دوستی پیدا نکردم تو این زمینه. هرکی هست بیاد اینجا حرف بزنیم
بحث آزاد
تروخدا بیاین
م
دیروز اشتبا کردم سلامت نخوندم الان چیکار کنم جزوه ای میدونین یکم جمعو جور باشه کتاب اصلن خونده نمیشه خیلی زیاده
بحث آزاد
دستاورد هایِ کوچکِ من🎈
AinoorA
سلام بچه ها امیدوارم حالتون خوب باشه و خیلی سرحال و شاد باشین خب از عنوان تاپیک یچیزایی مشخصه که قراره در مورد چی اینجا حرف بزنیم ولی بزارین توضیحات بیشتر بدم خیلی از ما یوقتایی هست که ممکنه احساس کنیم هیچ کاری نکردیم یا هیچ کاری ازمون برنمیاد و روزمون رو تلف کردیم و.. و ذهنمون ما رو با این افکار جور واجور و عجیب غریب مورد آزار قرار بده و احساس ناتوانی رو بهمون بده در حالی که در واقعیت اینطوری نیست و ما توانا تر از اون چیزی هستیم که توی ذهنمون هست اینجا قراره از موفقیت های کوچولومون حرف بزنیم و رونمایی کنیم تا به ذهنمون ثابت کنیم بفرما آقا دیدییی ما اینیم هر شب از کار های مثبت کوچولوتون بیاین و بگین و این حس مثبت و قشنگ مفید بودن رو به خودتون بدین مثلا کنکوری ها میتونن تموم شدن یه بخش از برنامه اشون رو بگن ، از انجام دادن کار هایی مثل مرتب کردن اتاق ، از گذروندن امتحانای سخت و آب دادن به گل ها و کلی کار کوچیک و مثبت دیگه منتظرتون هستم آلایی ها موفق باشین🥹️ دعوت میکنم از : @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانش-آموزان-آلاء @فارغ-التحصیلان-آلاء @دانشجویان-درس-خون @دانشجویان-پزشکی @دانشجویان-پیراپزشکی
بحث آزاد
تنهایی حوصله ندارم بیاین با هم نهایی بخونیم
م
سلام بچها هر ساعتی هر درسیو خوندین بیاین بگین این ساعت اینقدر فلان درس رو خوندم انگیزه میگیریم
بحث آزاد
بخدا سوالات اونقد سخت نیستن ولی وقتی میشینم سر جلسه اعداد کوه میشن واسم
م
بچها وقتی میشینم به ارومی حل میکنم سوالاتو میدونم حل میکنم مشکلی ندارم سر جلسه انگار اصن من نخوندم ی جوری میشم میترسم از سوالا مخصوصا سوالاتی ک عدد دارن عددا جلو چشام بزرگ میشن بخدا خنده داره ولی جدی میگم
بحث آزاد
من ِ فارغ 401 هم باید زمین ترمیم کنم؟؟
م
...............
بحث آزاد
شاید شد...چه میدانی؟!
Hg L 0H
مدت هاست که از نشست غبار سرد و تیره به قلبم میگذرد مدت هاست منِ تاریکِ گم شده، در خودم به دنبال روزنه هایی از نور میگردد نفس هایم سخت به جانم می نشینند اشک هایی که سرازیر نمی شوند وجود مرا به ستوه آورده اند دوست دارم بایستم سرم را بالا بگیرم و تا زمانی که صدایم خفه شود فریاد بزنم بماند در پس پرده ی خاکستری غم بماند که چه می شود... شاید شد....چه میدانی؟!
بحث آزاد
بحث آزاد
JaanaJ
دوستان من تازه وارو سایت شدم میخوام بدونم چطوری باید اسمم رو تغیر بدم درست کردم ولی باز دوباره اینو زده چیکار باید کنم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.........
بحث آزاد
تمام رو به اتمام
Hg L 0H
حس خفقان، حتی نفس کشیدن هم سخت شده گلویم فشرده تر از قبل راه هوا را بسته پروازی را آغاز کردم که در سرم مقصدش بهشتی برین بود اما اکنون و در این زمان نمیدانم کجا هستم پروازم به سمت جهنم است یا بهشت؟ میشود یا نمیشود تمام وجودم را پر کرده تمام احساسات کودکی از کوچک و بزرگ به مغزم هجوم آورده و دارد تمامِ من را آرام آرام از من میگیرد نکند اینجا جای من است؟ در سرِ کودکیِ من چنین رویایی شکل گرفته بود؟ قلبم سیاه و چشمانم تار شده اند هوای پریدن دارم اما نگار لحظه به لحظه در همان جایی قرار دارم که ایستاده بودم انگار نمیشود قدم از قدم برداشت میخواهم رها باشم از افکاری که مرا خفت میکنند و تا مرز خفه شدن من را به دنبال خود میکشانند میل به رهایی آزادی ام را هم از من گرفته... شوق پریدن آرام آرام گویی دارد تبدیل به میل سقوط میشود مبادا چنین روزی برسد... مبادا....
بحث آزاد
به که باید دل بست؟
blossom.B
به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ سینه ها جای محبت , همه از کینه پر است. هیچکس نیست که فریادِ پر از مهر تو را گرم پاسخ گوید. نیست یک تن که در این راه غم آلوده ی عمر , قدمی راه محبت پوید. خط پیشانی هر جمع , خط تنهاییست. همه گلچینِ گلِ امروزند... در نگاه من و تو حسرت بی فرداییست. به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ نقش هر خنده که بر روی لبی می شکفد, نقشه‌ای شیطانیست. در نگاهی که تو را وسوسه ی عشق دهد حیله‌ای پنهانیست. خنده ها می شکفد بر لبها, تا که اشکی شکفد بر سرمژگان کسی. همه بر درد کسان می نگرند, لیک دستی نبرند از پی درمان کسی. زير لب زمزمه شادی مردم برخاست, هر کجا مرد توانائي بر خاک نشست . پرچم فتح برافرازد در خاطرِ خلق, هر زمان بر رخ تو هاله زَنَد گردِ شکست. به که بايد دل بست؟ به که شايد دل بست؟ از وفا نام مبر , آن که وفا خوست کجاست؟ ریشه ی عشق فسرد... واژه ی دوست گریخت... سخن از دوست مگو...عشق کجا؟دوست کجا؟ دست گرمی که زمهر , بفشارد دستت در همه شهر مجوی. گل اگر در دل باغ , بر تو لبخند زند بنگرش , لیک مبوی ! لب گرمی که زعشق , ننشیند به لبت به همه عمر مخواه ! سخنی کز سر راز , زده در جانت چنگ به لبت نیز مگوی ! چاه هم با من و تو بيگانه است نیِ صدبند برون آيد از آن... راز تو را فاش کند, درد دل گر بسر چاه کنی خنده ها بر غمِ تو دختر مهتاب زند گر شبي از سر غم آه کني. درد اگر سینه شکافد , نفسی بانگ مزن ! درد خود را به دل چاه مگو! استخوان تو اگر آب کند آتش غم, آب شو...آه مگو ! ديده بر دوز بدين بام بلند مهر و مه را بنگر ! سکه زرد و سپيدی که به سقف فلک است سکه نيرنگ است سکه ای بهر فريب من و تست سکه صد رنگ است . ما همه کودکِ خُرديم و همين زال فلک , با چنين سکه زرد , و همين سکه سيمينِ سپيد , ميفريبد ما را . آسمان با من و ما بيگانه زن و فرزند و در و بام و هوا , بيگانه خويش , در راه نفاق... دوست , در کار فريب... آشنا , بيگانه ... شاخه ی عشق شکست... آهوی مهر گریخت... تار پیوند گسست... به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟... -مهدی سهیلی
بحث آزاد
ای که با من ، آشنایی داشتی
blossom.B
اِی که با من، آشنایی داشتی ای که در من، آفتابی کاشتی ای که در تعبیرِ بی مقدارِ خویش عشق را، چون نردبام انگاشتی ای که چون نوری به تصویرت رسید پرده ها از پرده ات برداشتی پشتِ پرده چون نبودی جز دروغ بوده ها را با دروغ انباشتی اینک از جورِ تو و جولانِ درد می گریزم از هوای آشتی کاش حیوان، در دلت جایی نداشت کاش از انسان سایه ای می داشتی -فریدون فرخزاد
بحث آزاد
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است...
blossom.B
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است اي بس غم و شادي که پس پرده نهان است گر مرد رهي غم مخور از دوري و ديري داني که رسيدن هنر گام زمان است تو رهرو ديرينه سرمنزل عشقي بنگر که زخون تو به هر گام نشان است آبي که برآسود زمينش بخورد زود دريا شود آن رود که پيوسته روان است باشد که يکي هم به نشاني بنشيند بس تير که در چله اين کهنه کمان است از روي تو دل کندنم آموخت زمانه اين ديده از آن روست که خونابه فشان است دردا و دريغا که در اين بازي خونين بازيچه ايام دل آدميان است دل برگذر قافله لاله و گل داشت اين دشت که پامال سواران خزان است روزي که بجنبد نفس باد بهاري بيني که گل و سبزه کران تا به کران است اي کوه تو فرياد من امروز شنيدي دردي ست درين سينه که همزاد جهان است از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند يارب چه قدر فاصله دست و زبان است خون مي چکد از ديده در اين کنج صبوري اين صبر که من مي کنم افشردن جان است از راه مرو سايه که آن گوهر مقصود گنجي ست که اندر قدم راهروان است -هوشنگ ابتهاج (سایه)
بحث آزاد
پروانه‌ی رنگین
blossom.B
*از پیله بیرون آمدن گاهی رهایی نیست در باغ هم پروانه‌ی رنگین گرفتار است این کشور آن کشور ندارد حس دلتنگی دیوار با هر طرح و نقشی باز دیوار است... -محمد‌علی جوشانی*
بحث آزاد
حواست بوده است حتما...
blossom.B
الا ای حضرت عشقم! حواست هست؟ حواست بوده است آیا؟ که این عبد گنه کارت که خود ، هیراد می‌نامد، چه غم ها سینه‌اش دارد... حواست بوده است آیا؟ که این مخلوق مهجورت از آن عهد طفولیت و تا امروزِ امروزش ذلیل و خاضع و خاشع گدایی می‌کند لطفت... حواست بوده است آیا نشسته کنج دیواری تک و تنها؛ که گشته زندگی‌اش پوچ و بی معنا! دریغ از ذره ای تغییر میان امروز و دیروز و فردا... حواست هست، می‌دانم... حواست بوده است حتما! ولیکن یک نفر اینجا، خلاف دیده‌ای بینا، ندارد دیده‌ای بینا -رضا محمدزاده
بحث آزاد
امیدوارم نشناسند مرا... پیش از این، ستاره بودم!
blossom.B
یک سالِ پیش، ستاره‌ای مُرد. هیچ کس نفهمید؛ همانطور که وقتی متولد شد، کسی نفهمیده بود. همه سرگرم خنده بودند؛ زمانی که مُرد. اما یادم نیست زمانی که متولد شد، دیگران در چه حالی بودند. در آن میان فقط من بودم که دیدم که آن همه نور، چطور درخشید و بزرگ شد.... خیلی زیبا بود؛ انگار هر شب درخشان تر می‌شد... پر قدرت می‌سوخت. برای زنده بودن، باید می‌سوخت... من بودم که پا به پای سوختن هایش، اشک ریختم... اشک هایم برای خاموش کردن بی قراری هایش کافی نبود... نتوانستم خاموش کنم درد را که در لا به لای شعله هایش، ستاره‌ام را می‌سوزاند. ستاره مُرد! این آخرین خاطره‌ایست که از او در ذهن دارم... نتوانستم تقدیرش را عوض کنم.‌‌.. سیاهچاله شد... اکنون حتی نمی‌توانم شعله‌ی شمعی در کنارش بگذارم تا او را در میان تاریکی ها ببینم. سیاهچاله ها نور را می‌گیرند... چه کسی گمان می‌کرد آن همه نور ، اکنون‌ این همه تاریک باشد؟ آن زمان که نورانی بود، کسی ندیدش... نمی‌دانم این کوردلان اکنون سیاهچاله بودنش را چگونه می‌بینند که می‌خندند... آری؛ ستاره مُرد.. همه خندیدند. امشب، به یاد آن ستاره، خواهم گریست.
بحث آزاد

خــــــــــودنویس

زمان بندی شده سنجاق شده قفل شده است منتقل شده بحث آزاد
1.7k دیدگاه‌ها 248 کاربران 79.2k بازدیدها 213 Watching
  • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
  • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
  • بیشترین رای ها
پاسخ
  • پاسخ به عنوان موضوع
وارد شوید تا پست بفرستید
این موضوع پاک شده است. تنها کاربرانِ با حق مدیریت موضوع می‌توانند آن را ببینند.
  • amir bahramiA آفلاین
    amir bahramiA آفلاین
    amir bahrami
    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
    #525

    اینو با مود اون اهنگه بخونین.... من مانده ام تنهای تنها در میان سیل ازمون ها :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:
    هی میگفتم یه چی مونده این ازمونای شیمی فار مونده 100 تا ازمون مونده تقریبا هر روز 20 تا ازمون بزنم تا کنکور تموم میشه 🙁 هر ازمون هم 20 تست کلا 400 تست شیمی فار توی یه روز 🙁 حالا بدون محاسبه وقت تحلیل 🙁

    1 پاسخ آخرین پاسخ
    4
    • ب آفلاین
      ب آفلاین
      باهآر
      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
      #526

      IMG_20190617_152133.jpg
      %(#00a2e8)[ریـــه را] %(#14b6fc)[از ابدیت]
      %(#29bfff)[پُــر و خالی] %(#38c3ff)[بکنیم . . .]

      1 پاسخ آخرین پاسخ
      19
      • sonicS آفلاین
        sonicS آفلاین
        sonic
        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
        #527

        نگاهش سراسر فریاد بود..
        حرف که میزد صدایش میلرزید .. نمیدانم از بغض بود .. از سرما بود .. یا دیگر نای سخن گفتن نداشت...
        اما نگاهش
        وای از نگاهش...
        فریاد چشمان سیاه رنگش دلم را میشکند..
        او کودک بود .. مجبور به کار...چقدر عادی شده برایمان کلمه منفور کودک کار...
        در آن طرف بازار دختری را میبینم که تحقیر میشود به جرم دختر بودن..
        نگاه او هم فریاد میزند... اما چشمانش را بست .. سرش را پایین انداخت .. چون دختر ها که فریاد نمیزنند حتی نگاهشان...
        دختری که آرزوی آزادی را در سر میپروراند و آرزوهایش را میان خاطرات اجنبی ها جستجو میکرد میان موج تحقیر و توهین ها زنده به گور میشد...
        آن طرف تر دختری را میبینم... آرزو هایش را... استعداد هایش را.. توانایی هایش را .. همه را در صندوقچه کوچکی از جبر گذاشته و در خاک مدفون میسازد... بیلش را پر از خاک کرده روی صندوقچه میریزد...
        قطره اشک اول که از گوشه چشمش میچکد میشنوم که میگوید : ( شاید تقدیرم این بوده) و من باز دلم میشکند...
        در خانه ای آن طرف تر دختری 12 ساله برای درس خواندن التماس میکند... به دشمنانش؟ نه ... به خانواده اش...
        من حلقه اشک چشمان ملتمسش را میبینم... آنها نمیبینند؟
        کسانی که فکر میکنند اوج کمال یک دختر ازدواج است .. و می اندیشند اوج توانایی یک دختر شوهر داری و خانه داریست .. و من دوباره دلم از جهل انسان ها میشکند...
        و من به تاریخ مینگرم...
        زمانی که دختر ها زنده به گور میشدند چون مایه ننگ بودند...
        کمی جلوتر..
        زمانی که با الاجبار چادر از سرشان کشیدند...
        کمی جلوتر...
        زمانی که به زور چادر بر سرشان کردند...
        و من نمیدانم تا کی دختران این کره خاکی باید میان این همه جبر زنده به گور شوند؟
        تا کی دیگران برایشان تصمیم بگیرند؟
        تا کی دختران سرزمینم فریادشان را نگاه میکنند؟
        تا کی فریادشان بی بند و باری تلقی خواهد شد؟
        و تا کی ظرافتشان بازیچه دست هوسرانان و نامردان قرار خواهد گرفت؟
        نمیدانم کی جهانیان میفهمند دختر ظریف است نه ضعیف...
        دلش ظریف است زود میشکند..
        جسمش ظریف است زود آسیب میبیند...
        احساساتش ظریف است زود اشکش میچکد...
        اما ضعیف نیست...
        زن ... این تجلی گاه شکوه خلقت... اگر بخواهد جهان را با نگاهش به آتش میکشد و ابر ها را با احساس جوشانش وادار به باریدن میکند..
        وای به روزی که احساسش را دریغ کند...آن روز زمین انسان ها توده گل بی ارزشی بیش نخواهد بود..
        وای به روزی که محبتش را پس انداز کند...همه از سرما یخ خواهیم زد...
        و وای به روزی که دل ظریفش در پیشگاه خالق دل ها دادخواهی کند...

        ای دل غم دیده حالت به شود دل بد مکن:)

        1 پاسخ آخرین پاسخ
        14
        • ب آفلاین
          ب آفلاین
          باهآر
          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
          #528

          IMG_20190630_125437.jpg
          در تماشای تو
          قانع نشوم من به دو چشم
          همه چشمان جهان گو به سرم بشتابند... 🍃
          %(#009eed)[#شهریار]


          اینو چن وخ پیش کشیدم😂 تازه فقطم با یه مدادمغزیه ک نتیجه ش شده همین ک میبینین😂😂
          اگه رفتم کلاس هم، میکشم میذارم براتون😂 ایشالا اونموقع بهتر شه وضعم😂😂
          احتمالا نمیرم ولی :|

          marziye  banoM 1 پاسخ آخرین پاسخ
          22
          • ب باهآر

            IMG_20190630_125437.jpg
            در تماشای تو
            قانع نشوم من به دو چشم
            همه چشمان جهان گو به سرم بشتابند... 🍃
            %(#009eed)[#شهریار]


            اینو چن وخ پیش کشیدم😂 تازه فقطم با یه مدادمغزیه ک نتیجه ش شده همین ک میبینین😂😂
            اگه رفتم کلاس هم، میکشم میذارم براتون😂 ایشالا اونموقع بهتر شه وضعم😂😂
            احتمالا نمیرم ولی :|

            marziye  banoM آفلاین
            marziye  banoM آفلاین
            marziye bano
            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
            #529

            @zedtwo وواااوو

            1 پاسخ آخرین پاسخ
            3
            • خانومخ آفلاین
              خانومخ آفلاین
              خانوم
              فارغ التحصیلان آلاء
              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
              #530

              ی روز انقدر برات مینویسم که خوندنش ی روز وقت بگیره
              اما بعدش میرم..
              اروم بی دلخوری بی رنج بی گلایه
              ی روز طولانی ترین نامه عمرم رو برات مینویسم و بعد جوری محو میشم که یادت بره منی هم وجود داشت

              ی روز وقتی ازخواب بیدار بشی انقد به ذهنت فشار میاری تا از ادمی که حتی اسمشم یادت نیس ی تصویر بیاری جلوی چشمت و به قلبت بگی اروم باشه

              تو ادم دوست داشتن نبودی قبول ادم تنهایی بودی قبول
              من چرا مثل تو شدم..
              ی وقتایی دو دوتا چهارتا میکنم ومیگم مگه ادما برای دوست داشتن چی نیاز دارن..

              ی روز وقتی چمدونمو میبندم که زندگیت برای همیشه برم از خودم ن عطری به جا میزارم ن اهنگی ن خاطره ای...

              ی روز راحت ترین لبخند رو میزنم و از دنیای تو پر میکشم

              نمیرم ک جاتو پر کنم نمیرم ک تو ادمای دیگ دنبال تو بگردم

              میرم که این بار یواشکی دوست داشته باشم و تو حتی ندونی من چ قدر محتاج بودن بودم

              ی روز فرق منو با ادمای اطراف میفهمی همونایی که اگر بدی کنی بدی میکنن اگر قهر کنی نمیان بگن چرا
              اونایی ک حتی بهتر از منن...

              اما ی روز شاید یکم گوشه دلت وقتی به دریا نگاه کردی یاد من بیوفتی و فقط وفقط یکم دلت برای کسی تنگ بشه
              ک تو توسیاه ترین نقطه دنیا پیله کرده ودوس داشتن تو رو تو خودش پرورش میده

              من میدونم چ تو این دنیا چ اون دنیا یبار دیگ میبینمت بغلت میکنم وبعد جوری به خودم فشارت میدم ک خدا شرمنده این دوری و این بغض بشه..

              میدونم ی سری چیزا سهم مانیست اما میدونم ی روز تو یاد من میوفتی و شاید فقط وفقط شاید بگی کاش بودم...

              من به همین احتمال زندم.. ❤️

              پ. ن :میدونم خیلی جالب نشد (:

              ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

              1 پاسخ آخرین پاسخ
              8
              • فااطمهف آفلاین
                فااطمهف آفلاین
                فااطمه
                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                #531

                20190704_115217.jpg
                بعد از مدتها منمو تنهاییو مخفیگاهم 🙂
                پرم از حس خوب
                فکر آزاد
                لختی آرامش 😌
                💜💚💛❤💙

                می باید به فضیلتهایت عشق ورزی زیرا که بر سر آنها فناخواهی شد

                1 پاسخ آخرین پاسخ
                10
                • Z آفلاین
                  Z آفلاین
                  zahra_yp
                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                  #532

                  PhotoGrid_1555061802616.jpg

                  😇 حس خوب لمس یه فرشته .. (مدل عکاسی ام آقا امیر عباسمونهه :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: )

                  گاهی باید بیخیال همه خیال ها شد.. و فقط راه رفت در خلا تمام نگرانی ها 🙂
                  #خودم_نوشت:smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes:
                  #یهویی_نوشت

                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                  8
                  • MaryaM._.shM آفلاین
                    MaryaM._.shM آفلاین
                    MaryaM._.sh
                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط MaryaM._.sh انجام شده
                    #533

                    PhotoGrid_1562231911377.jpg
                    ب نام خدای مهربونی ها
                    ‍‍+امروز ی آقایی مهمون خونه ما شد
                    ک شاید هیچ وقت ندیده باشمش
                    یا اگه هم دیدم اصلا یادم نمیاد
                    تا منو دید پرسید
                    -تو مریم هستی دیگه
                    همون ک میخواد پزشک شه
                    +من:بله مریمم
                    -میشناسی منو؟
                    +ن متاسفانه
                    -من خواهر زاده پدربزرگتم
                    +بله عذرخواهی میکنم نشناختم شما رو
                    -فردا کنکور داری؟
                    +بله
                    -ایشاا... دیگه پزشکی قبول میشی
                    +ی لبخند تلخ مث همیشه
                    و جمله همیشگی دوسالم
                    توکل ب خدا:-)
                    بای خوش آمد گویی برمیگردم ب اتاقم
                    بغض لعنتی گلوم رو فشار میده
                    بازم زندگی برام سخت تر میشه:-(
                    خدایا چی شد؟
                    سخت تر از تنهایی
                    سخت تراز شکست
                    سخت تراز از دس دادن عزیز
                    اینه خودت رو گم کنی:-)
                    کلاس سوم ابتدایی بودم ک رفتم کنفرانس علمی
                    همیشه ازاون دخترای کوچولو و ریزه میزه بودم و مغرور بدون هیچ لغزش
                    یادم سالن پراز دانش اموز و داور بود
                    با اون قد کوچیک رفتم رو صحنه
                    ب نام خدا
                    من مریم شهیدپور هستم
                    موضوع کنفرانس علمی:تغییرات شیمایی و فیزیکی
                    و شروع کردم ...
                    حتی بدون لغرش
                    یادمه کلی تشویق شدم وبعدش نفر اول شدم:-)
                    وقتی اسمم رو واسه گرفتن اون تندیسی ک هنوز دارمش خوندم وقتی خواستم برم اینقدر قدم هام محکم بود وب خودم افتخار میکردم ک اون حالم رو امروز خریدارم
                    شاید همون حال اون روز باعث شد من ی آدم کمال گرا بشم
                    بابابزرگم همیشه بهم میگه:
                    مریم تو دختری اما حکم پسر خاندان منو داری
                    آرزو م اینه ی روز بشنوم نوه ی قباد احسانی بهترین پزشک ایرانه:-(
                    و اشک هایی ک سرازیر میشن
                    خدایا من گم شدم
                    فردا کنکور ومن حتی صفر هم نیستم
                    من-∞ هستم
                    من ی ادم کمال گرا هستم
                    یا هیچ یا همه
                    امروز رسیدم ب بن بست زندگیم
                    ب ته ته زندگیم
                    دیگه خسته شدم بس نشستم و تباه شدن زندگیمو تماشا کردم
                    الان وقتشه
                    من باید بشم اونی ک لایقشم
                    من باید رتبه تک رقمی بشم
                    درسه من صفر هم نیستم
                    اما من همه چیز رو تغییر میدم
                    مطمئنم...
                    *چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد

                    من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
                    انجمن آلا منو ب خاطر بسپار
                    من دوباره میام
                    اما اینبار دیگه همه چیز فرق کرده
                    برمیگردم و موفقیت هامو جار میزنم
                    اینقدر بلند ک صدام ب گوش تمام دنیا برسه
                    اما با عمل:-)
                    #دلنوشته های ی کنکوری بااراده ومحکم
                    مریم شهیدپور
                    خدانگهدار
                    1398/4/13
                    14:30

                    VezraV 1 پاسخ آخرین پاسخ
                    14
                    • revivalR آفلاین
                      revivalR آفلاین
                      revival
                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                      #534

                      یا رب،مباد چاک دلی چون چاک دلم باز...
                      یا رب،بده دستی،تیغ زنم،خون کنم آغاز..:)

                      یا رب،نظری....خسته شدم...باخت ز آغاز؟😕
                      یا رب،این بنده،به بند کش،باز ز آغاز

                      یا رب،این زاغ و زغن،هر طرفم زخم زنند باز😕😭
                      یارب،خاکسترشان ساز،ز دَه رنگ ب پرواز

                      یارب،امسال به هر هرزه بتاختم ز آغاز 😞
                      یارب، این زنجیر ز جبینم باز نما باز

                      یارب،این زهرهلاهل،این همه غماز
                      از زلف و زبانم،بازنشان باز....

                      یا رب،ب زیبایی نامت ک شعر شد آغاز
                      ده بار نام ببردم الها،همه از سوی نیاز

                      میسپارم به شما،این تنِ زار،کوک کنم باز ....:)

                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                      12
                      • آسِمان آبیآ آفلاین
                        آسِمان آبیآ آفلاین
                        آسِمان آبی
                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                        #535

                        ۲۰۱۹۰۷۰۴_۱۹۵۹۰۴.jpg
                        یه کبریت...
                        یه بنزین....
                        یه رویا....
                        یه..
                        .
                        .
                        .

                        MahhhM 1 پاسخ آخرین پاسخ
                        20
                        • MaryaM._.shM آفلاین
                          MaryaM._.shM آفلاین
                          MaryaM._.sh
                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                          #536
                          این پست پاک شده!
                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                          0
                          • MaryaM._.shM آفلاین
                            MaryaM._.shM آفلاین
                            MaryaM._.sh
                            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط MaryaM._.sh انجام شده
                            #537

                            IMG_20190704_224050.jpg
                            دیشب ی بغض لعنتی گلوم رو گرفته بود
                            دو شب استرس و پشیمونی داغونم کرده بود
                            ماتو شهرستان پنج تا شهید گمنام داریم
                            این چند سالی ک خاک شدن اینجا من هیچ وقت نرفتم
                            حتی زمانی ک زندگی میکردم
                            وااسه کنکور اومدم شهر خودمون
                            دلم بد گرفته بود
                            همش تو ماشین ب فردای سیاهم فک میکردم
                            رسیدیم خونه
                            مامانم گفت میخوام برم قبر شهدا
                            +مریم میای؟
                            -ن مامان
                            +مامان فقط پیشنهاد میکنم بیا
                            مطمعن باش آروم میشی
                            اما اگه دلت میخواد
                            -باشه
                            بیخیال همیشه پاشدم و ی مانتو پوشیدم ورفتم
                            منی ک ظاهرم مهم بود حالا دیگه هیچی اهمیت نداشت
                            رسیدم
                            پنج تا شهید گمنام
                            و این شهید ک حتی نمیدونم اسمش چیه
                            کشیده شدم سمتش
                            اول ی زیارت کردم و دوباره رفتم کنارش
                            بی اختیار شروع کردم ب اشک ریختن
                            اما دل لعنتی من مگه آروم میشه
                            ازشانس خوب من ب جشن واسه روز دختر بود و دقیقا کنار قبرشهدا جشن
                            صدای اهنگ بلند شد
                            الان وقتش بود
                            شروع کردم با صدای بلند گریه کردن
                            باتمام وجودم گریه کردم
                            فقط ی جمله
                            کمکم کن قوی باشم
                            عجیب اروم شدم
                            دیشب ب زور خوابم برد
                            وهمش نگاش میکردم
                            شاید خودمو کنار این شهید ی جورایی پیدا کردم
                            بااینکه اصلا آدم مذهبی و باحجابی نیسم
                            قشنگ حس کردم خدا و شهیدا واسه همه ادمان
                            حتی ما آدم بدا:-)

                            1 پاسخ آخرین پاسخ
                            11
                            • MaryaM._.shM آفلاین
                              MaryaM._.shM آفلاین
                              MaryaM._.sh
                              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط MaryaM._.sh انجام شده
                              #538

                              IMG_۲۰۱۹۰۷۰۵_۱۵۰۲۰۷.jpg
                              امروز زودتر از همه پاشدم و رفتم
                              بابام کلی بهم امید داد ومن ک میدونستم صفرم
                              حتی ب ذهنم خطور نمیکرد ی سوال جواب بدم
                              رفتم باکلی نگرانی
                              31سوال جواب دادم ک مطمعنم درسه
                              وازهمه پرسیدم😂
                              دینی ها رو سال سوم دبیرستان ک خونده بودم یادم بود
                              واما سوالای شیمی
                              چقدر آسون بود!!
                              5تا سوال شیمی حل کردم
                              هوراااا😅
                              منی ک میگفتم منفی بی نهایتم
                              راسش هنوز تو شوکم😂
                              تا اخرش نشستم واومدم بیرون
                              دیدم مامانم اومد و بغلم کرد
                              این دوتا گل خوشگلا هم هدیه بابایم هس
                              وخواهر وبرادرم ک اومده بودن وبین بقیه دنبالم بودن
                              چقدر حس خوب داشتم
                              بابام گفت مریم چطور بود
                              گفتم نمیدونم
                              گفت نتیجه تلاشت هس
                              نگران نباش بابا
                              اومدیم خونه و کلی حرف زدیم
                              بهم گفت مریم منم میدونم هیچ کس با سال اول یا سال دوم پزشکی قبول نمیشه(میدونم ک فقط میخواد من عقب نکشم)
                              مامانم گفت حداقل تا مرداد استراحت کن
                              بابام:ن خانم خودش بهتر میدونه خودش میخواد درس بخونه:-)
                              میدونم ک.قبول نمیشم
                              مجاز هم نمیشم😅
                              اما اصلا ناراحت نیستم
                              اصلا...
                              اینم بماند ک کلی حسرت خوردم ب هوشم
                              انیشتین خانواده هستم دیگه😂
                              حالا دلیل خوابام میفهمم
                              من فقط اعتماد ب خودم ندارم
                              من فقط حس کردم کنکور ی غول بزرگه
                              امروز ازاینکه فکرای اشتباه درمورد خانوادم کردم پشیمونم
                              وازاینکه اینکه کنارم هستن حال دلم خیلی خوبه
                              پزشکی همیشه باعث خوشبختی نمیشه
                              امروز با تمام وجودم فهمیدم خوشبختم:-)💗
                              +خدایاشکر بخاطر هرچی ک دادی و ندادی
                              شکر داره میره دلم غیرارادی سمت تو:-)
                              و شهیدی ک امروز آرامش قلبم رو مدیونشم:-)
                              پ.ن:قرار بود نیام
                              اما حال خوبم نذاشت
                              واسه این همه حمایت و خوبی خانوادم
                              دیگه دلم نمیاد درس نخونم
                              رقیب اصلی کنکوریای 99😉
                              امیدوارم ک نتیجه تلاش تون رو گرفته باشید
                              و ب امید موفقیت واسه همه کنکوری ها💗
                              خدانگهدار

                              VezraV 1 پاسخ آخرین پاسخ
                              10
                              • Dr-aculaD آفلاین
                                Dr-aculaD آفلاین
                                Dr-acula
                                اخراج شده
                                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                #539

                                امیدوارم روزی فرابرسه که هدف این تایپیک و قوانینش رو همه متوجه بشن
                                #Restart

                                1 پاسخ آخرین پاسخ
                                12
                                • amir bahramiA آفلاین
                                  amir bahramiA آفلاین
                                  amir bahrami
                                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                  #540

                                  اولین خواب بعد از کنکور چسبید خیلییییییییییییییی خود کنکورم چسبید انگار مثل اینکه همه سوالارو از قبل دیده باشی خیلی جالب بود :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:
                                  بعده کلی صحبت راضی شدن که اون رشته که دوست دارم بخونم سخت بود متقاعد کردنشون ولی خودشون میدونستن تماما سعیم رو کردم و برام مهمه.... ولی توی دانشگاه ازاد 😬 برای پذیرش بدون کنکورش ثبت نام کردم...اولین جایی که باید برم فکر کنم تایپیک بعده کنکوره ببینم چیکار میکنم. :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: شعار عوض شد... ارشد امیر کبیر دارم میام :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: :smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes: یه مدت باید نیست بشم برم یه استراحتی بکنم از کتابا دور باشم بدجور به اینا معتاد شدم بیکار که میشم میگم فقط کتاب بخونم 😐 از عوارض کنکور 😐 شدیدا به کتاب معتاد شدم اوایل کتاب رو میخوندم الان قبل خوندن اول یه دور کتابو باز میکنم بوش میکنم بوی سلولز :smiling_face_with_open_mouth_closed_eyes:
                                  حسی که الان دارم مثل حس اون ادمیه که رفته باشه یه سیاره دیگه نمیدونم خودمم چرا اینو حسو دارم شاید به خاطر کنکور باشه که تموم شد و وضعیت فرق کرده و من هنوز بهش عادت نکردم

                                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                                  7
                                  • خانومخ آفلاین
                                    خانومخ آفلاین
                                    خانوم
                                    فارغ التحصیلان آلاء
                                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                    #541

                                    وقتی میرفتی بهم گفتی نمیشه چه قدر جنگیدم که بشه ونشد
                                    نشد نه که من تلاش نکنم نه که عقب بکشم
                                    نشد چون... نمیدونم¡

                                    ولی میدونم ی روزی اتفاق میوفته...
                                    تو که منو میشناسی میدونی زبونم همون چیزی رو
                                    میگه که دلم میگه
                                    میدونی اشکم دم مشکمه
                                    میدونی بلد نیستم ادای ادمای خوشحال و ناراحتو دربیارم

                                    تو میدونی اما باورم نداری
                                    من میگم ی بار دیگ میشه
                                    من خستم درست.. نای باز کردن کتابارو ندارم حله
                                    اما من نمیتونم عقب بکشم
                                    بهم نگاه کن؟!
                                    به قیمت ریزش موهام تموم شد؟
                                    به قیمت سردردای هرشب
                                    به قیمت بی حوصلگی ها
                                    تو درکم کن تو بهم بگو میشه
                                    بری دانشگاه ابیاری گیاهان دریایی بخونی و بعد بگی راحت شدم
                                    تهش چی؟!
                                    10سال دیگ چی
                                    خسته نمیشی
                                    میشی به خدا
                                    باید تلاش کنی
                                    نمیگم تلاش نکردی.. نه.. بهره برداری نکردی
                                    واسش جون بکن لعنتی..گور بابای همه ی دوباره حبس شدنا
                                    همه ی نگاها همه پچ پچ ها همه ی خستگیا
                                    همه سرزنشا
                                    خسته ایم میدونم
                                    ولی ی بار دیگ بلند شو
                                    بهت ایمان دارم فقط ی بار دیگ پاشو...💕💔

                                    نامه ای به خودم(:

                                    ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

                                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                                    13
                                    • chakameC آفلاین
                                      chakameC آفلاین
                                      chakame
                                      دانش آموزان آلاء
                                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                      #542

                                      می دونی، خسته شدم از فقط و فقط فکر کردن.
                                      از فقط تخیل کردن و یه آینده ی شیک و درخشان توی ذهنم ساختن!
                                      خسته شدم از بی کاری... خسته شدم از بی هدفی...
                                      می دونم باید چی کار کنم، ولی انجامش نمیدم!
                                      تا حالا آدم حرف بودم. نه پیش بقیه!
                                      پیش خودم...
                                      برای خودم ساعت ها سخنرانی می کردم که می تونی، باید فلان کار رو بکنی و...
                                      ولی نتیجه اش کو؟؟
                                      کجاست خوشحالی هام؟
                                      کجا قایم شدن اون همه اتفاقت خوبی که ساخته بودم؟!
                                      نیستن...!
                                      همشون گیر کردن بین بُعد اینده و حال!
                                      می دونم باید یه جوری نجاتشون بدم...
                                      ولی این بار نه با حرف!
                                      نه با فکر!
                                      نه با تخیل!
                                      این بار با عمل...
                                      همیشه از باختن ترسیدم... از نتیجه نگرفتن...
                                      پس همیشه پا پس کشیدم...
                                      ولی این بار نه!
                                      این بار می دونم از خودم چی می خوام.
                                      برای نجات آینده و خوشحالی ها و... ام، الان فهمیدم چه کاری باید بکنم.
                                      امیدوارم این دفعه هم مثل همیشه حرف نباشه... که اگر باشه من خدای سخنرانی برای خودمم! :))
                                      ولی نیست.
                                      حسش می کنم.
                                      با تمام سختی هاش کنار میام و خودم رو هر طور شده به اون آینده ی دوست داشتنی می رسونم :))

                                      همه چیز سی و دومِ یک ماهی، ساعت بیست و پنج و هفتاد دقیقه، حل میشه! :))
                                      #چکامه

                                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                                      10
                                      • M آفلاین
                                        M آفلاین
                                        masoud
                                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                        #543

                                        116489224_EL8Kj1aKjRc7Sj2uKAmrPNvaiqH2TWtOqYeiAClpk2E.jpg

                                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                                        10
                                        • M آفلاین
                                          M آفلاین
                                          masoud
                                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                          #544

                                          hyrthgertghert.png

                                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                                          10
                                          پاسخ
                                          • پاسخ به عنوان موضوع
                                          وارد شوید تا پست بفرستید
                                          • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
                                          • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
                                          • بیشترین رای ها


                                          • 1
                                          • 2
                                          • 25
                                          • 26
                                          • 27
                                          • 28
                                          • 29
                                          • 83
                                          • 84
                                          • درون آمدن

                                          • حساب کاربری ندارید؟ نام‌نویسی

                                          • برای جستجو وارد شوید و یا ثبت نام کنید
                                          • اولین پست
                                            آخرین پست
                                          0
                                          • دسته‌بندی‌ها
                                          • نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
                                          • جدیدترین پست ها
                                          • برچسب‌ها
                                          • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
                                          • دوره‌های آلاء
                                          • گروه‌ها
                                          • راهنمای آلاخونه
                                            • معرفی آلاخونه
                                            • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
                                            • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
                                            • استفاده از ابزارهای ادیتور
                                            • معرفی گروه‌ها
                                            • لینک‌های دسترسی سریع