-
@نازی-79 ما زیاران چشم یاری داشتیم. خود غلط بود انچه میپنداشتیم
-
محبت آتشی در جانم افروخت
که تا دامان محشر بایدم سوخت
عجب پیراهنی بهرم بریدی
که خیاط اجل میبایدش دوخت -
hamed1379999 دیوانه و ودیوانه و دیوانه و مستم
غیر از تو و غیر از تو کسی را نپرستم -
@Fre-que-nce ما سیه گلیمان را جز بلا نمیشاید
بر دل بهائی نه هر بلا که بتوانی -
hamed1379999 یا رب کجاست محرم رازی که یک زمان
دل شرح آن دهد که چه گفت و چهها شنید -
@نازی-79 یا رب مددی کن که به سامان برسیم
چون مزرعه تشنه به باران برسیم