-
دگر شو شد که مو جانم بسوزد
گریبان تا بدامانم بسوزد
برای کفر زلفت ای پریرخ
همی ترسم که ایمانم بسوزدنوشتهشده در ۲۱ تیر ۱۳۹۸، ۱۰:۲۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده@saraa-66 دلم تنهاست ماتم دارم امشب
دلي سرشار از غم دارم امشب -
نوشتهشده در ۲۱ تیر ۱۳۹۸، ۱۰:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Saahaar یارب بـه کمنـد عشق پا بستم کن
و ز دامـن غیر خـود تهی دستم کن
یک باره ز اندیشـه ی عقلم برهـان
و ز باده صاف عشق سرمستم کن -
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
اکنون با جوانان ناز کن ، با ما چرا ؟ -
دگر شو شد که مو جانم بسوزد
گریبان تا بدامانم بسوزد
برای کفر زلفت ای پریرخ
همی ترسم که ایمانم بسوزدنوشتهشده در ۲۱ تیر ۱۳۹۸، ۱۳:۱۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده@saraa-66
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
چون بشد دلبر وبا یار وفادار چه کرد -
@نازی-79 دنگ...دنگ...
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ.. -
sandiii تو را من چشم در راهم شباهنگام
در آن دم که میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزآن دل خستگانت راست اندوهی فراهم
تورا من چشم در راهم...
شب بخیر:) -
@نازی-79 در دايره قسمت ما نقطه ی تسليميم
لطف آنچه تو انديشی حكم آنچه تو فرمايی -
@نازی-79 در آغاز محبت گر پشيمانی بگو با من
كه دل ز مهرت بر كنم تا فرصتی دارم -
@نازی-79 ندانم از چه سبب رنگ اشنایی نیست
سهی قدان سیه چشم ماه سیمارا -
@نازی-79 ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود -
mrf در این فکرم که خواهی ماند با من مهربان یا نه؟
به من کم می کنی لطفی که داری این زمان یا نه؟@نازی-79 هر چه گویی آخری دارد به غیر از حرف عشق
کاین همه گفتند و آخر نیست این افسانه را -
@نازی-79 تو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیرم و من غمین
همه غمم بود از همین که خدا نکرده خطا کنی