-
نوشتهشده در ۷ مهر ۱۳۹۸، ۱۸:۴۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اکالیپتوس در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@Saahaar جوون
پروفت چه قشنگه
خانوم نقاش یکی ام برا ما بکش
-
نوشتهشده در ۷ مهر ۱۳۹۸، ۱۸:۴۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۷ مهر ۱۳۹۸، ۱۸:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من برم شب بخیر
-
اکالیپتوس در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@Saahaar جوون
پروفت چه قشنگه
خانوم نقاش یکی ام برا ما بکش
نوشتهشده در ۷ مهر ۱۳۹۸، ۱۸:۴۳ آخرین ویرایش توسط انجام شدهگونش در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
اکالیپتوس در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@Saahaar جوون
پروفت چه قشنگه
خانوم نقاش یکی ام برا ما بکش
چشم چشم حتما
-
-
گونش در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
اکالیپتوس در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@Saahaar جوون
پروفت چه قشنگه
خانوم نقاش یکی ام برا ما بکش
چشم چشم حتما
نوشتهشده در ۷ مهر ۱۳۹۸، ۱۸:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاکالیپتوس در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
گونش در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
اکالیپتوس در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@Saahaar جوون
پروفت چه قشنگه
خانوم نقاش یکی ام برا ما بکش
چشم چشم حتما
بی بلا
منتظرم -
نوشتهشده در ۷ مهر ۱۳۹۸، ۱۹:۰۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چ حس خوبی هس وقتی میام اینجا
و رقابت و پروف بچه های انجمن رو میبینم
تلاش هاشون
بهم انگیزه میده ک ب بیماریم غلبه کنم
ودرس هام خوب پیش ببرم:-) -
نوشتهشده در ۷ مهر ۱۳۹۸، ۱۹:۱۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خیالی، وعدهای، وهمی، امیدی، مژدهای، یادی
-
نوشتهشده در ۷ مهر ۱۳۹۸، ۱۹:۱۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۷ مهر ۱۳۹۸، ۱۹:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
امروز ساعت هشت ونیم از خونه رفتم بیرون
کلاس
مطب دکتر
و مطب دکتر
حدود. ساعت یک بود
خستگی ازی طرف
بیخوابی شبش از ی طرف
درد لعنتی ازی طرف
و ذهن مشغول و کنکور همیشگی ازی طرف
دسم رو گذاشتم زیرسرم رو صندلی مطب
تا ب خودم اومدم دیدم خوابم برده ومطب تقریبا خالی
چشمام رو باز کردم
چقدر دلم میخواس بازم بخوابم
زنگ زدم ب مامانم(چقدر صداش برام آرامش هس کاش میتونسم کنارش باشم)
دلم گرفته بود وسعی کردم خدافظی کنم چون میدونسم یکم ادامه بدم اشکام میریزه
همینجوری ک داشتم از پنجره مطب بیرون رو نگاه میکردم
حسرت خوردم
ب حال تک تک آدما
ساعت تقریبا نزدیک یازده و من میترسم بخوابم...
حسرت ی خواب خوش...
سخته ازبچگی درگیرش باشی و نتونی دردت رو ب کسی بگی
حتی مادرت
امروز ک داشتم ب خانوم دکتر توضیح میدادم
ی نگاه بهم کرد وگفت چرا تاحالا حرفی نزدی
ومث همیشه نمیدونم:-)
تهش ک خدافظی کردم گفت
امیدوارم ماه بعد ک اومدی حالت خوب شده باشه
و ی لبخند تلخ وی تشکر...
میدونی من همه چی داشتم و هیچی نداشتم -
سلام به همگی
-
نوشتهشده در ۷ مهر ۱۳۹۸، ۱۹:۱۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تا این دان شه دلم میخواد حرف بزنم چقدر دلم تنگ شده بود هیشکیم نیس الان نبودم همه کارم داشتنا
-
نوشتهشده در ۷ مهر ۱۳۹۸، ۱۹:۱۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
عاشق آخر شبای انجمن هسم
کسی نیس
یا اگه هم هس مهم نیس
میتونی بگی
اینقدر ک حداقل یکم سنگینی رو دلت سبک شه -
نوشتهشده در ۷ مهر ۱۳۹۸، ۱۹:۲۰ آخرین ویرایش توسط اکالیپتوس انجام شده
@Reiyhaneh-کیانی عه تو همون ریحانه ای
سلام
-
نوشتهشده در ۷ مهر ۱۳۹۸، ۱۹:۲۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Reiyhaneh-کیانی بازم اکانت زدی که
خوبم ممنون
-
اکالیپتوس در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@Reiyhaneh-کیانی بازم اکانت زدی که
خوبم ممنون
آره با او اکانت نمی شد بیام
یه اکانت دیگه زدم اومدم -
نوشتهشده در ۷ مهر ۱۳۹۸، ۱۹:۲۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چرا هرچی بهت میگم تو دلت قرص نمیشه
تهش اینه اینکه تو رفتی
من رسیدم به تهش ته ته تلخی
پس سلامتی خود تلخی سلامتی بغض بعد بد مستی
اگه
اگه تنت یخ زده بگو
اگه دلت واسش مث من لک زده بگو
بگو
با سوز بخون ننه سرما
با سوز بخون بخون که هنوز تنهام
بخون حکممه بی امون فردا
بخون که خفه شدم لای همه حرفا
#حمیدصفت