Skip to content
  • دسته‌بندی‌ها
  • 0 نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع
پوسته‌ها
  • Light
  • Cerulean
  • Cosmo
  • Flatly
  • Journal
  • Litera
  • Lumen
  • Lux
  • Materia
  • Minty
  • Morph
  • Pulse
  • Sandstone
  • Simplex
  • Sketchy
  • Spacelab
  • United
  • Yeti
  • Zephyr
  • Dark
  • Cyborg
  • Darkly
  • Quartz
  • Slate
  • Solar
  • Superhero
  • Vapor

  • Default (بدون پوسته)
  • بدون پوسته
بستن
Brand Logo

آلاخونه

  • سوال یا موضوع جدیدی بنویس

  • سوال مشاوره ای
  • سوال زیست
  • سوال ریاضی
  • سوال فیزیک
  • سوال شیمی
  • سایر
  1. خانه
  2. بحث آزاد
  3. کافه کتاب❤️ (وقتی با خوندن هرکتاب یاد آلا میوفتی‌)
کنکور1405
M
سلام به همه. من بعد از یه مدت دوباره میخوام کنکور 405 رو شرکت کنم. ولی خب کسی رو پیدا نکردم که برای سال405 باشه. و دوستی پیدا نکردم تو این زمینه. هرکی هست بیاد اینجا حرف بزنیم
بحث آزاد
👣ردپا👣
اهوراا
Topic thumbnail image
بحث آزاد
تروخدا بیاین
د
دیروز اشتبا کردم سلامت نخوندم الان چیکار کنم جزوه ای میدونین یکم جمعو جور باشه کتاب اصلن خونده نمیشه خیلی زیاده
بحث آزاد
دستاورد هایِ کوچکِ من🎈
AinoorA
سلام بچه ها امیدوارم حالتون خوب باشه و خیلی سرحال و شاد باشین خب از عنوان تاپیک یچیزایی مشخصه که قراره در مورد چی اینجا حرف بزنیم ولی بزارین توضیحات بیشتر بدم خیلی از ما یوقتایی هست که ممکنه احساس کنیم هیچ کاری نکردیم یا هیچ کاری ازمون برنمیاد و روزمون رو تلف کردیم و.. و ذهنمون ما رو با این افکار جور واجور و عجیب غریب مورد آزار قرار بده و احساس ناتوانی رو بهمون بده در حالی که در واقعیت اینطوری نیست و ما توانا تر از اون چیزی هستیم که توی ذهنمون هست اینجا قراره از موفقیت های کوچولومون حرف بزنیم و رونمایی کنیم تا به ذهنمون ثابت کنیم بفرما آقا دیدییی ما اینیم هر شب از کار های مثبت کوچولوتون بیاین و بگین و این حس مثبت و قشنگ مفید بودن رو به خودتون بدین مثلا کنکوری ها میتونن تموم شدن یه بخش از برنامه اشون رو بگن ، از انجام دادن کار هایی مثل مرتب کردن اتاق ، از گذروندن امتحانای سخت و آب دادن به گل ها و کلی کار کوچیک و مثبت دیگه منتظرتون هستم آلایی ها موفق باشین🥹️ دعوت میکنم از : @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانش-آموزان-آلاء @فارغ-التحصیلان-آلاء @دانشجویان-درس-خون @دانشجویان-پزشکی @دانشجویان-پیراپزشکی
بحث آزاد
تنهایی حوصله ندارم بیاین با هم نهایی بخونیم
د
سلام بچها هر ساعتی هر درسیو خوندین بیاین بگین این ساعت اینقدر فلان درس رو خوندم انگیزه میگیریم
بحث آزاد
بخدا سوالات اونقد سخت نیستن ولی وقتی میشینم سر جلسه اعداد کوه میشن واسم
د
بچها وقتی میشینم به ارومی حل میکنم سوالاتو میدونم حل میکنم مشکلی ندارم سر جلسه انگار اصن من نخوندم ی جوری میشم میترسم از سوالا مخصوصا سوالاتی ک عدد دارن عددا جلو چشام بزرگ میشن بخدا خنده داره ولی جدی میگم
بحث آزاد
من ِ فارغ 401 هم باید زمین ترمیم کنم؟؟
د
...............
بحث آزاد
شاید شد...چه میدانی؟!
Hg L 0H
مدت هاست که از نشست غبار سرد و تیره به قلبم میگذرد مدت هاست منِ تاریکِ گم شده، در خودم به دنبال روزنه هایی از نور میگردد نفس هایم سخت به جانم می نشینند اشک هایی که سرازیر نمی شوند وجود مرا به ستوه آورده اند دوست دارم بایستم سرم را بالا بگیرم و تا زمانی که صدایم خفه شود فریاد بزنم بماند در پس پرده ی خاکستری غم بماند که چه می شود... شاید شد....چه میدانی؟!
بحث آزاد
بحث آزاد
JaanaJ
دوستان من تازه وارو سایت شدم میخوام بدونم چطوری باید اسمم رو تغیر بدم درست کردم ولی باز دوباره اینو زده چیکار باید کنم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.........
بحث آزاد
تمام رو به اتمام
Hg L 0H
حس خفقان، حتی نفس کشیدن هم سخت شده گلویم فشرده تر از قبل راه هوا را بسته پروازی را آغاز کردم که در سرم مقصدش بهشتی برین بود اما اکنون و در این زمان نمیدانم کجا هستم پروازم به سمت جهنم است یا بهشت؟ میشود یا نمیشود تمام وجودم را پر کرده تمام احساسات کودکی از کوچک و بزرگ به مغزم هجوم آورده و دارد تمامِ من را آرام آرام از من میگیرد نکند اینجا جای من است؟ در سرِ کودکیِ من چنین رویایی شکل گرفته بود؟ قلبم سیاه و چشمانم تار شده اند هوای پریدن دارم اما نگار لحظه به لحظه در همان جایی قرار دارم که ایستاده بودم انگار نمیشود قدم از قدم برداشت میخواهم رها باشم از افکاری که مرا خفت میکنند و تا مرز خفه شدن من را به دنبال خود میکشانند میل به رهایی آزادی ام را هم از من گرفته... شوق پریدن آرام آرام گویی دارد تبدیل به میل سقوط میشود مبادا چنین روزی برسد... مبادا....
بحث آزاد
خــــــــــودنویس
Dr-aculaD
Topic thumbnail image
بحث آزاد
به که باید دل بست؟
blossom.B
به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ سینه ها جای محبت , همه از کینه پر است. هیچکس نیست که فریادِ پر از مهر تو را گرم پاسخ گوید. نیست یک تن که در این راه غم آلوده ی عمر , قدمی راه محبت پوید. خط پیشانی هر جمع , خط تنهاییست. همه گلچینِ گلِ امروزند... در نگاه من و تو حسرت بی فرداییست. به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ نقش هر خنده که بر روی لبی می شکفد, نقشه‌ای شیطانیست. در نگاهی که تو را وسوسه ی عشق دهد حیله‌ای پنهانیست. خنده ها می شکفد بر لبها, تا که اشکی شکفد بر سرمژگان کسی. همه بر درد کسان می نگرند, لیک دستی نبرند از پی درمان کسی. زير لب زمزمه شادی مردم برخاست, هر کجا مرد توانائي بر خاک نشست . پرچم فتح برافرازد در خاطرِ خلق, هر زمان بر رخ تو هاله زَنَد گردِ شکست. به که بايد دل بست؟ به که شايد دل بست؟ از وفا نام مبر , آن که وفا خوست کجاست؟ ریشه ی عشق فسرد... واژه ی دوست گریخت... سخن از دوست مگو...عشق کجا؟دوست کجا؟ دست گرمی که زمهر , بفشارد دستت در همه شهر مجوی. گل اگر در دل باغ , بر تو لبخند زند بنگرش , لیک مبوی ! لب گرمی که زعشق , ننشیند به لبت به همه عمر مخواه ! سخنی کز سر راز , زده در جانت چنگ به لبت نیز مگوی ! چاه هم با من و تو بيگانه است نیِ صدبند برون آيد از آن... راز تو را فاش کند, درد دل گر بسر چاه کنی خنده ها بر غمِ تو دختر مهتاب زند گر شبي از سر غم آه کني. درد اگر سینه شکافد , نفسی بانگ مزن ! درد خود را به دل چاه مگو! استخوان تو اگر آب کند آتش غم, آب شو...آه مگو ! ديده بر دوز بدين بام بلند مهر و مه را بنگر ! سکه زرد و سپيدی که به سقف فلک است سکه نيرنگ است سکه ای بهر فريب من و تست سکه صد رنگ است . ما همه کودکِ خُرديم و همين زال فلک , با چنين سکه زرد , و همين سکه سيمينِ سپيد , ميفريبد ما را . آسمان با من و ما بيگانه زن و فرزند و در و بام و هوا , بيگانه خويش , در راه نفاق... دوست , در کار فريب... آشنا , بيگانه ... شاخه ی عشق شکست... آهوی مهر گریخت... تار پیوند گسست... به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟... -مهدی سهیلی
بحث آزاد
ای که با من ، آشنایی داشتی
blossom.B
اِی که با من، آشنایی داشتی ای که در من، آفتابی کاشتی ای که در تعبیرِ بی مقدارِ خویش عشق را، چون نردبام انگاشتی ای که چون نوری به تصویرت رسید پرده ها از پرده ات برداشتی پشتِ پرده چون نبودی جز دروغ بوده ها را با دروغ انباشتی اینک از جورِ تو و جولانِ درد می گریزم از هوای آشتی کاش حیوان، در دلت جایی نداشت کاش از انسان سایه ای می داشتی -فریدون فرخزاد
بحث آزاد
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است...
blossom.B
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است اي بس غم و شادي که پس پرده نهان است گر مرد رهي غم مخور از دوري و ديري داني که رسيدن هنر گام زمان است تو رهرو ديرينه سرمنزل عشقي بنگر که زخون تو به هر گام نشان است آبي که برآسود زمينش بخورد زود دريا شود آن رود که پيوسته روان است باشد که يکي هم به نشاني بنشيند بس تير که در چله اين کهنه کمان است از روي تو دل کندنم آموخت زمانه اين ديده از آن روست که خونابه فشان است دردا و دريغا که در اين بازي خونين بازيچه ايام دل آدميان است دل برگذر قافله لاله و گل داشت اين دشت که پامال سواران خزان است روزي که بجنبد نفس باد بهاري بيني که گل و سبزه کران تا به کران است اي کوه تو فرياد من امروز شنيدي دردي ست درين سينه که همزاد جهان است از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند يارب چه قدر فاصله دست و زبان است خون مي چکد از ديده در اين کنج صبوري اين صبر که من مي کنم افشردن جان است از راه مرو سايه که آن گوهر مقصود گنجي ست که اندر قدم راهروان است -هوشنگ ابتهاج (سایه)
بحث آزاد
پروانه‌ی رنگین
blossom.B
*از پیله بیرون آمدن گاهی رهایی نیست در باغ هم پروانه‌ی رنگین گرفتار است این کشور آن کشور ندارد حس دلتنگی دیوار با هر طرح و نقشی باز دیوار است... -محمد‌علی جوشانی*
بحث آزاد
حواست بوده است حتما...
blossom.B
الا ای حضرت عشقم! حواست هست؟ حواست بوده است آیا؟ که این عبد گنه کارت که خود ، هیراد می‌نامد، چه غم ها سینه‌اش دارد... حواست بوده است آیا؟ که این مخلوق مهجورت از آن عهد طفولیت و تا امروزِ امروزش ذلیل و خاضع و خاشع گدایی می‌کند لطفت... حواست بوده است آیا نشسته کنج دیواری تک و تنها؛ که گشته زندگی‌اش پوچ و بی معنا! دریغ از ذره ای تغییر میان امروز و دیروز و فردا... حواست هست، می‌دانم... حواست بوده است حتما! ولیکن یک نفر اینجا، خلاف دیده‌ای بینا، ندارد دیده‌ای بینا -رضا محمدزاده
بحث آزاد
امیدوارم نشناسند مرا... پیش از این، ستاره بودم!
blossom.B
یک سالِ پیش، ستاره‌ای مُرد. هیچ کس نفهمید؛ همانطور که وقتی متولد شد، کسی نفهمیده بود. همه سرگرم خنده بودند؛ زمانی که مُرد. اما یادم نیست زمانی که متولد شد، دیگران در چه حالی بودند. در آن میان فقط من بودم که دیدم که آن همه نور، چطور درخشید و بزرگ شد.... خیلی زیبا بود؛ انگار هر شب درخشان تر می‌شد... پر قدرت می‌سوخت. برای زنده بودن، باید می‌سوخت... من بودم که پا به پای سوختن هایش، اشک ریختم... اشک هایم برای خاموش کردن بی قراری هایش کافی نبود... نتوانستم خاموش کنم درد را که در لا به لای شعله هایش، ستاره‌ام را می‌سوزاند. ستاره مُرد! این آخرین خاطره‌ایست که از او در ذهن دارم... نتوانستم تقدیرش را عوض کنم.‌‌.. سیاهچاله شد... اکنون حتی نمی‌توانم شعله‌ی شمعی در کنارش بگذارم تا او را در میان تاریکی ها ببینم. سیاهچاله ها نور را می‌گیرند... چه کسی گمان می‌کرد آن همه نور ، اکنون‌ این همه تاریک باشد؟ آن زمان که نورانی بود، کسی ندیدش... نمی‌دانم این کوردلان اکنون سیاهچاله بودنش را چگونه می‌بینند که می‌خندند... آری؛ ستاره مُرد.. همه خندیدند. امشب، به یاد آن ستاره، خواهم گریست.
بحث آزاد
خاطرات خواهر برادری
Gharibe GomnamG
خب سلام اینم از تاپیکی که قولشو داده بودم خاطرات خنده دار یا تلخ خودتونو که با خواهر برادراتون دارین بیاین بگین ترجیحا خنده دار باشه خب دعوت میکنم از @roghayeh-eftekhari @F-seif-0 @Ftm-montazeri @Ariana-Ariana @Infinitie-A @ramses-kabir @Zahra-hamrang @Fargol-Sh @مجتبی-ازاد @Yasin-sheibak @Elham650 @Mehrsa-14 @گروه-بچه-هایی-که-خواهر-یا-برادر-دارن فعلا شماهارو یادم بود که خواهر برادر دارین @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
بحث آزاد
کتابخانه رنگی
_MILAD__
سلام به همه دوستان عزیز در جهت گسترش فرهنگ کتابخوانی تصمیم گرفتیم تایپکی راه اندازی کنیم که شما یکم کتاب غیر درسی بخونید خب همین اول بگم همتون لایک میکنین اول بعد پست میذارین اشتباه نزنین یدفه و منفی بدید اصلا هم دستوری نبود خلاصه نمیدونم چه چیزایی میتونید بذارید : -بریده ای از کتاب ها -معرفی کتاب -گذاشتن لینک دانلود کتاب اگه صوتی و ایناست و از سایتی برداشتید نگاه کنید حتما %(#ff0000)[منبع ] بذارید با تشکر @دانش-آموزان-آلاء
بحث آزاد
کمکککک
S AlihoseiniS
سلام من امسال بعد از ده سال تغییر رشته دادم از هنر به تجربی و هیچی نمیدونم الان نمیدونم از کجا شروع کنم؟چجوری پیش برم؟چجوری برنامه ریزی کنم؟نیاز دارم یکی یا چند نفر پایه باشن با هم پیش بریم و بخونیم که اگه سوالی چیزی بود بشه پرسید🥲🥲 میشه کمکم کنین؟!
بحث آزاد

کافه کتاب❤️ (وقتی با خوندن هرکتاب یاد آلا میوفتی‌)

زمان بندی شده سنجاق شده قفل شده است منتقل شده بحث آزاد
کتاببخونیم
72 دیدگاه‌ها 15 کاربران 2.9k بازدیدها 18 Watching
  • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
  • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
  • بیشترین رای ها
پاسخ
  • پاسخ به عنوان موضوع
وارد شوید تا پست بفرستید
این موضوع پاک شده است. تنها کاربرانِ با حق مدیریت موضوع می‌توانند آن را ببینند.
  • خانومخ آفلاین
    خانومخ آفلاین
    خانوم
    فارغ التحصیلان آلاء
    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
    #21

    متن جایگزین

    سلام شبتون بخیر پاییز چطوره❤️

    این بار کتاب برتر نيويورک تایمز و برگزيده سوئد رو براتون اوردم
    اصولا فردریک بکمن از اون دسته نویسنده هایی که زبان گفتارش انقد روون و ساد‌س که میتونه مارو یاد بابابزرگهایی بندازه که برای نوه هاشون خاطره میگن

    کتابی که خسته کننده نیس و روون و سرشار از فراز و نشیبه

    از اون کتابا که هم کوتاهن و هم بلند

    چندقاچ کتاب 🍉

    اولین دفعه که برای شام بیرون رفتند و اوه اعتراف کرد که درباره سربازی بهش دروغ گفته، سونیا گفت: «می گن بهترین مردها از نقص هایشان زاده می شوند و اگر اشتباهی نمی کردند، بهترین نمی شدند.»

    دنیایی شده که آدم را دور می اندازند قبل از اینکه تاریخ مصرفش تمام شود

    معلوم است که سفر با اتوبوس ایده زنش بود. اوه اصلا نمی فهمید این کار چه فایده ای دارد. اگر مجبور بودند به جایی سفر کنند، می توانستند حداقل با ساب بروند، ولی سونیا اصرارش بر این بود که سفر با اتوبوس «رومانتیک» است و اوه در این میان به این موضوع پی برده بود که این «رومانتیک» ظاهرا خیلی مهم است.

    لابه لای صفحات(:

    developer

    دانش-آموزان-آلاء

    ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

    1 پاسخ آخرین پاسخ
    10
    • خانومخ آفلاین
      خانومخ آفلاین
      خانوم
      فارغ التحصیلان آلاء
      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
      #22

      متن جایگزین

      شبتون بخیر ❤️

      کتابی که ذهن شما رو به چالش میکشه ❤️
      زیبا مقتدر با کلمات محکم و دایره لغات خوب
      داستانی با ریتم تند و پرسشگر❤️

      یک قاچ🍉کتاب

      • آن روزی که حوا سیب را از درخت چید، چیزی به اسم گناه متولد نشد، بلکه فضیلتی پرشکوه به اسم نافرمانی زاده شد.

      کشیش تو را متعلق به خدا، دوستم تو را متعلق به مادر و دیگران تو را دارایی کشور می‌پندارند

      برای ذهن های تحلیل گر(:

      @reza-a

      ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

      1 پاسخ آخرین پاسخ
      9
      • خانومخ آفلاین
        خانومخ آفلاین
        خانوم
        فارغ التحصیلان آلاء
        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
        #23

        متن جایگزین

        شبتون بخیر ❤️❤️❤️

        ملت عشق رو کمتر کسی نخونده
        و آوازه الیف شافاک رو با ملت عشق میشنویم❤️

        رمانی فلسفی، عاشقانه و عرفانی در مورد مولانا و شمس است که مفهومی بسیار عمیق و ماندگار دارد. خواندن این رمان بی‌تردید به همه‌ی ما کمک می‌کند که به خودمان، به دیگران و جهانی که از هر سو ما را محاصره کرده، عمیق‌تر نگاه کنیم و زیباتر و بهتر از قبل زندگی کنیم.

        یک قاچ🍉کتاب

        اغلب مفسران مثنوی بر این نکته تاکید می‌کنند که این اثرِ جاودان با حرف «ب» شروع شده است. نخستین کلمه‌اش «بشنو!» است. یعنی می‌گویی تصادفی است شاعری که تخلصش «خاموش» بوده ارزشمندترین اثرش را با «بشنو» شروع می‌کند؟ راستی، خاموشی را می‌شود شنید؟

        لابه لای زیبایی متن ها❤️
        فاطمه ـ بوشهر

        ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

        1 پاسخ آخرین پاسخ
        9
        • ooooooooO آفلاین
          ooooooooO آفلاین
          oooooooo
          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
          #24

          176b91b1-dee0-4dda-b4bf-15d10fc258e5-image.png
          سلام امیدوارم حالتون خوب باشه😀
          درباره کتاب بادبادک باز

          این رمان وجه های گوناگون زندگی را نشان می دهد، از فرهنگ یک ملت می گوید، از تناقض های افکاری بین افراد می گوید، از رسومات می گوید و…

          ولی مغز اصلی و نخ ارتباطی داستان، ماجرای بین دو دوست یعنی امیر و حسن است.

          امیر و حسن هر دو با هم بزرگ شده اند و از یک پستان شیر خورده اند.

          امیر پسر یک ارباب است ولی حسن پسر خدمتکاری است که در خانه پدر امیر کار می کرد.

          حسن نمونه یک انسان پاک و بی غش بود که با تمام وجود خود را فدای امیر کرد. در جای جای زندگی حسن درد خفته به طوری که با خواندن داستان محال است بغض تمام وجودتان را نگیرد. یک انسان پاک که هر جا خود را فدا می کرد تا به امیر کمک کند، یک انسان وفا دار.😦
          یک قاچ کتاب🍉 🍉 🍉
          بابا گفت: “فقط یک گناه وجود دارد والسلام. آن هم دزدی ست. هر گناه دیگری هم نوعی دزدی است.” اگر مردی را بکشی، یک زندگی را می دزدی. حق زنش را از داشتن شوهر می دزدی، حق بچه هایش را از داشتن پدر می دزدی. وقتی دروغ می گویی، حق کسی را از دانستن حقیقت می دزدی. وقتی تقلب می کنی، حق را از انصاف می دزدی. می فهمی؟
          گفت: خیلی میترسم. گفتم: چرا؟ گفت: چون از ته دل خوشحالم دکتر رسول. اینجور خوشحالی ترسناک است. پرسیدم آخر چرا و او جواب داد: وقتی آدم اینجور خوشحال باشد،سرنوشت آماده است چیزی را از آدم بگیرد.
          @fatemeh_banoo اعتراف میکنم این تنها تایپکی بود ک واقعا خوشحالم میکنه و دوسش دارم مررسی ازت🌸 🌸 🌸

          سلام ب همه

          1 پاسخ آخرین پاسخ
          9
          • خانومخ آفلاین
            خانومخ آفلاین
            خانوم
            فارغ التحصیلان آلاء
            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
            #25

            متن جایگزین

            ظهر پاایییزی تون بخیر🤭❤️

            اصولا جوجو مویز طرفدار خانوم هاس!
            فیمینیست نیست اما همیشه کمال زن بودن رو نشون میده❤️
            کتاب یک به علاوه یک کمال زن بودن رو بهمون نشون میده❤️

            یک قاچ کتاب🍉

            جس گاهی با خودش خیالپردازی می کرد که اگر مجبور نبود همیشه سر کار باشد، چگونه مادری می شد. برای بچه ها کیک درست می کرد و می گذاشت کاسه را بلیسند. بیشتر لبخند می زد. روی کاناپه می نشست و با آن ها حرف می زد. وقتی بچه ها سر میز آشپزخانه نشسته بودند و تکالیف مدرسه انجام می دادند، کنارشان می ایستاد، به اشکالاتشان جواب می داد و کمکشان می کرد تا بالاترین نمره ی ممکن را بگیرند

            جس یاد حرف نیکی افتاد که چند هفته پیش گفته بود. «آدم فقط یک بار زندگی می کند.» یادش آمد که به نیکی جواب داده بود این حرف فقط توجیهی است که ابلهان به زبان می آورند تا هر کاری که دوست دارند بکنند، بدون اینکه به عواقبش فکر کنند.

            از دستش ندید❤️

            ازت ممنونم بابت پست قشنگت❤️
            انرژی خوبی بود برای شروع روزم😍
            هدیه من به تو ❤️
            لابه لای صفحات و آدم ها...
            oooooooo

            دانش-آموزان-آلاء

            ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

            1 پاسخ آخرین پاسخ
            11
            • خانومخ آفلاین
              خانومخ آفلاین
              خانوم
              فارغ التحصیلان آلاء
              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
              #26

              متن جایگزین

              اومدیم با ی کتاب دیگه به زیبایی و قلم فردریک بکمن❤️
              نمیدونم آقای ٱوه را یادتون هست یا نه؟؟

              ولی خانم بریت ی داستان خیلی خیلی قشنگه از پیرزنی که درسته پیره درسته همه اونو سرسخت و محکم میبنن اما...!

              این کتاب بهمون یاد میده هر جوری که خواستیم ادما رو نبینیم(:
              دیگه از قلم آقای بکمن هم که تعریف نکنم😍

              یک قاچ کتاب🍉
              بورگ مکانی است که خیابانی از یک طرفش می آید و از طرف دیگرش می رود. خیلی وقت است که آنجا کار پیدا نمی شود. تنها چیزی که هنوز در آن تعطیل نشده پیتزافروشی و فوتبال است. بریت ماری پیتزا دوست ندارد و هیچ چیز هم از فوتبال سرش نمی شود

              دیوید و پرنیلا که بچه بودند، کنت همیشه بهشان می گفت که آدم نمی تواند این بازی را با بریت ماری انجام دهد، چون «این بازی را بلد نیست.» اما این حرف درست نبود. بریت ماری بازی سنگ کاغذ قیچی را خیلی هم خوب بلد است، فقط از نظرش گرفتن سنگ با کاغذ بهداشتی نیست. قیچی که دیگر حرفش را نزن! خدا می داند آن دست ها قبلا با چه چیزهایی تماس داشته اند.

              لابه لای صفحات و آدم ها❤️
              marylb

              دانش-آموزان-آلاء

              ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

              1 پاسخ آخرین پاسخ
              10
              • خانومخ آفلاین
                خانومخ آفلاین
                خانوم
                فارغ التحصیلان آلاء
                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                #27

                متن جایگزین

                سلام حالتون چطوره؟؟
                روزهای مهرماه مون چطور پیش میرن❤️

                به نظرتون
                این شانس است یا سرنوشت که انسان ها را گرد هم می آورد؟

                هوم خب راستش این کتاب خیلی خوب بهش توضیح میده
                ی داستان مهیج آرام دریایی و خیلی چیزای دیگه❤️
                که ی فیلم هم از روش به همون اندازه جذاب ساخته شده

                به نظرم ارزش خوندن داره تا باقلم یک نویسنده جامائیکایی آشنا بشید😁

                یک قاچ کتاب🍉

                اخراج چارلی باعث تعجب پدر و مادرم و تمام دوستانشان و کل اجتماع خاله زنک گرهای منطقه فلاشینگ نیویورک شد. حالا چارلی از بهترین دانشگاه اخراج شده بود و تمام تابستان سگرمه های مادرم درهم بود؛ اخراجی که نه کاملا باورش کرد و نه حتی توانست درکش کند!

                • چرا این قدر نمره هات بد هستن؟ اخراجت کردن؟! چرا این کار رو کردن؟ چرا نگهت نداشتن تا بیشتر درس بخونی؟!

                پدرم می گوید: «اخراجش نکردن. لازم بوده از اونجا بیاد بیرون. اینکه اسمش اخراج نیست.» چارلی با غرولند می گوید: «موقتیه... فقط دو ترمه.»
                تحت تأثیر این سیل وحشتنا تعجب و خجالت و نومیدی پدر و مادرم، حتی من هم تقریبا برای چارلی ناراحت هستم؛ البته تقریبا.

                لابه لای صفحات و آدم ها❤️
                marzyeh78

                دانش-آموزان-آلاء

                ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

                1 پاسخ آخرین پاسخ
                11
                • خانومخ آفلاین
                  خانومخ آفلاین
                  خانوم
                  فارغ التحصیلان آلاء
                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                  #28

                  متن جایگزین

                  با آگاتا کریستی عصر حاضر خانم روث ور آشنا بشید❤️😁😁😁

                  زنی درکابین 10 رو یادتونه؟
                  این بار بازی دروغ میترکونه😍

                  خوندن ی کتاب هیجانی رو از دست ندید❤️

                  یک قاچ کتاب🍉

                  قانون اول: دروغ بگو؛ قانون دوم: حرفت را دوتا نکن؛ و قانون سوم: گیر نیفت.
                  اگر شما هم می توانید این سه قانون را به درستی رعایت کنید، در بازی دروغ موفق خواهید شد در غیر این صورت…

                  هیجان و... ❤️😁
                  mriaw

                  دانش-آموزان-آلاء

                  ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                  9
                  • خانومخ آفلاین
                    خانومخ آفلاین
                    خانوم
                    فارغ التحصیلان آلاء
                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                    #29

                    متن جایگزین

                    صبحتون بخیر ❤️

                    کتاب امروزکتاب دوست داشتنی و جالبیه
                    دلم میخاد بخش اصلی ماجرا رو براتون دست نخورده نگه دارم
                    اما اگر نگم فکر نکنم ترقیببه خوندنش پیدا کنید 🌼

                    از روی این کتاب فیلمی با همین اسم ساخته شده که جذابه🌼
                    کتاب از نگاه ی پسر بچه پنج ساله روایت میشه
                    که کل دنیاش توی ی اتاق همراه مادرشه
                    اما برای مادر که دنیای بیرون رو هم دیده
                    این اتاق فقط ی زندانه که هفت ساله توش گیر کرده🖐️

                    یک قاچ کتاب🍉

                    امروز پنج سالم شد. دیشب که می‌رفتم تو کمد بخوابم چهار سالم بود، ولی وقتی توی تاریکی، تو رختخواب بیدار شدم، پنج سالم شده بود، اجی مجی لاترجی. قبلش سه سالم بود، بعد دو، بعد یک، بعد صفر. «من منفی ساله هم بودم؟»
                    ماما خودش رو کش و قوس می‌ده و می‌گه: «ها؟»
                    «اون بالا تو بهشت. یعنی منفی یه ساله، منفی دو ساله، منفی سه ساله بودم؟»
                    «نه، تا نیای این پایین شماره‌ها شروع نمی‌شن.»
                    «از تو پنجره سقفی می‌دیدم که همیشه ناراحت بودی. تا وقتی که بالاخره اومدم تو دلت.»
                    «راست می‌گی.» ماما روی تخت دراز می‌شه تا لامپ رو روشن کنه. آقا لامپه یهو همه چی رو روشن می‌کنه. درست همین موقع من چشمام رو می‌بندم، بعد لای یکی‌شون رو باز می‌کنم، بعدم هر دو رو.
                    ماما بهم می‌گه: «آنقدر نشستم و گریه کردم که دیگه اشکی برام نمونه بود، همین جور دراز کشیده بودم و ثانیه‌ها رو می‌شمردم.»
                    من ازش می‌پرسم: «چند ثانیه مثلا؟»
                    «میلیون‌ها و میلیون‌ها.»
                    «نه، دقیقا چند ثانیه؟»
                    ماما می‌گه: «شمارش از دستم در رفته.»

                    لابه لای صفحات و آدم ها❤️
                    بهاره

                    دانش-آموزان-آلاء

                    ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                    7
                    • خانومخ آفلاین
                      خانومخ آفلاین
                      خانوم
                      فارغ التحصیلان آلاء
                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                      #30

                      متن جایگزین

                      ظهر پاییزیتون بخیر❤️

                      امروز ی کتاب روانگرا رومیخام بهتون معرفی کنم که احتمالا خیلی ها تون باهاش آشنایی دارید❤️

                      وقتی نیچه گریست

                      در پشت جلد کتاب اومده که :

                      وقتی نیچه گریست آمیزه‌ای است از واقعیت و خیال، جلوه‌ای از عشق، تقدیر و اراده در وین خردگرای سده‌ی نوزدهم و در آستانه‌ی تولد دانش روانکاوی. فردریش نیچه بزرگ‌ترین فیلسوف اروپا، یوزف برویر از پایه‌گذاران روان‌کاوی و دانشجوی پزشکی جوانی به نام زیگموند فروید، همه اجزایی هستند که در ساختار رمان در هم تنیده می‌شوند تا حماسه‌ی فراموش نشدنی رابطه‌ی خیالی میان بیماری خارق‌العاده و درمانگری استثنایی را بیافرینند.

                      یک قاچ 🍉کتاب :

                      ررسی بالینی برویر، دقیق و منظم بود. پس از شنیدن کلماتی که بیمار برای توصیف بیماری‌اش به کار می‌برد، به شکلی اصولی به بررسی هر علامت می‌پرداخت: این که علامت چطور آغاز شده، با گذشت زمان چه تغییری کرده و به اقدامات درمانی چه پاسخ‌هایی داده است. مرحله‌ی سوم کارش، بررسی کارکرد دستگاه‌های مختلف بدن بود که از سر، آغاز و به پا ختم می‌شد. (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۹۵)

                      لابه لای آدم ها و صفحات.. 🍁
                      Zrex

                      دانش-آموزان-آلاء

                      ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                      13
                      • خانومخ آفلاین
                        خانومخ آفلاین
                        خانوم
                        فارغ التحصیلان آلاء
                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                        #31

                        متن جایگزین

                        چی میشه اگر فراموشی بگیریم؟
                        و هرروز این فراموشی بزرگتر بشه!؟
                        این کتاب بهمون میگه

                        قلم فردیک بکمن رو با دو کتاب دیگ بهتون معرفی کردم
                        ولی این بار همه چی آرام تر و دلپذیر تره❤️

                        چند قاچ کتاب🍉

                        نوآ می‌گوید: «معلم مجبورمون کرد یه داستان درباره اینکه وقتی بزرگ شدیم می‌خوایم چیکاره بشیم، بنویسیم.»
                        «خوب تو چی نوشتی؟»
                        «نوشتم که در درجه اول می‌خوام تمرکز کنم که کوچیک بمونم.»
                        «جواب خیلی خوبیه.»
                        «خوبه مگه نه؟ من که ترجیح می‌دم پیر باشم تا آدم‌بزرگ. همه آدم‌بزرگا عصبانین، فقط بچه‌ها و پیرها می‌خندن.»

                        🍉🍉🍉🍉

                        همیشه هم مجبوریم انشا بنویسیم! یه‌بار معلم ازمون خواست درباره این‌که معنی زندگی چیه انشا بنویسیم.»
                        «تو چی نوشتی؟»
                        «همراهی.»
                        بابابزرگ چشم‌هایش را می‌بندد.
                        «بهترین جوابی که تا حالا شنیدم.»
                        «معلممون گفت باید جواب طولانی‌تری بنویسم.»
                        «خوب تو چکار کردی؟»
                        «نوشتم: همراهی و بستنی.»

                        لابه لای صفحات و آدم ها❤️
                        sonic

                        دانش-آموزان-آلاء

                        ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                        10
                        • خانومخ آفلاین
                          خانومخ آفلاین
                          خانوم
                          فارغ التحصیلان آلاء
                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط خانوم انجام شده
                          #32

                          متن جایگزین

                          رفتیم بیرون سیگار بکشیم هفده سال طول کشید

                          نویسنده های روس همیشه ی فضای مه آلود رو داخل داستانشو دارن
                          ی ابر از فضا سازی تیره❤️
                          زیبایی داستان کوتاه و جالب!
                          مجموعه داستان با چند داستان جالب و عجیب❤️

                          یک قاچ کتاب🍉

                          اشک ریختن من برای عمو میشا تازه شروع شده است، وقتی برایم مثل روز روشن شده که واقعا دیگر هیچ وقت او را نخواهم دید. این واژه درست در لحظه ای به عریان ترین شکل در برابر ما پدیدار می شود که حکایت دارد به پایان نزدیک می شود، ولی ما می خواهیم ادامه اش را بشنویم. هرچند خیلی خوب می دانیم، حکایت های واقعی چه قدر بی رحمانه قطع می شوند.

                          لابه لای صفحات و آدم 🌼

                          Mmdasn

                          دانش-آموزان-آلاء

                          ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                          10
                          • خانومخ آفلاین
                            خانومخ آفلاین
                            خانوم
                            فارغ التحصیلان آلاء
                            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                            #33

                            متن جایگزین

                            خطای ستارگان بخت ما

                            کتابی که فیلم شد و از اون کتابای جذابه❤️
                            قلم نویسنده رو به شدت دوس دارم

                            نسخه صوتیش رو بیشتر ❤️❤️

                            خوندن این داستان که نماد قدرت و عشق و ضعف هست رو از دست ندید❤️❤️

                            یک قاچ🍉 کتاب

                            آخر زمستان هفده سالگی‌ام، مامانم به این نتیجه رسید که افسرده شده‌ام، شاید برای اینکه خیلی کم از خانه بیرون می‌رفتم، بیشتر وقتم را توی تختخواب می‌گذراندم، یک کتاب را هزار بار می‌خواندم، میلی به غذا نداشتم و بقیه وقتم را هم به مرگ فکر می‌کردم..
                            آگوستوس را کشیدم کنار و از خجالت به کفش‌هایم زل زدم بعد همه شروع کردند به دست زدن. همه آدم‌هایی که آنجا بودند همه آن آدم بزرگ‌ها باهم شروع کردند به دست زدن. یکی شان با لهجه اروپایی بلند گفت: «برآوو!» آگوستوس لبخند زد و تعظیم کرد. من هم با لبخند، کمی خم شدم و این باعث شد دوباره دست بزنند..

                            لابه لای صفحات و آدم ها❤️
                            Acola ی خودمون 🙄❤️
                            _____

                            دانش-آموزان-آلاء

                            ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

                            1 پاسخ آخرین پاسخ
                            10
                            • خانومخ آفلاین
                              خانومخ آفلاین
                              خانوم
                              فارغ التحصیلان آلاء
                              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                              #34

                              متن جایگزین

                              باید اعتراف کنم که شیفته رمان پلیسی هستم

                              بی نهایت دوسش دارم این سبک رو چون میتونه از هیاهوی دنیا دورم کنه❤️

                              و این کتاب از اون کتاب های دلهره آوره که نمی‌تونید زمینش بزارید

                              داستان روند عالی داره مدام دنبالش هستید و مدام چیزی ته دلتون شما رو به هیجان میندازه
                              آدرنالین و دلهره❤️😍
                              مطمعنم وقتی کتاب رو ببندید ی لبخند عمیق گنده میزنید 😍

                              یک قاچ کتاب🍉

                              سرم را به شیشه قطار چسباندم. خانه ها را نگاه می کنم؛ مانند دنبال کردن صحنه های فیلم با دقت آن ها را ورانداز می کنم. به چیزهایی دقت دارم که دیگران دقت نمی کنند. فکر نمی کنم صاحبان این خانه ها هم از این زاویه، که من به جزییات خانه ها دقت دارم، تا حالا نگاه کرده باشند. دوبار در روز از این مسیر رد می شوم و هر چیز را چند بار تماشا می کنم.
                              🍉🍉🍉🍉
                              مرگ با قطار مرگ خیلی بدی است. نمی دانم هر دو سه روز یک بار چند نفر بر اثر برخورد با قطار می میرند. نمی دانم چند نفرشان به طور اتفاقی مرده اند و چند نفر قصد خودکشی داشته اند.
                              🍉🍉🍉🍉🍉
                              اما باید کاری بکنم. تمام برنامه هایی که داشتم. کلاس عکاسی، کلاس آشپزی، همه چیز بلاتکلیف شد. خیلی بی مصرفم. به جای اینکه در حالت واقعی زندگی کنم، فقط نقش آدم زنده را بازی می کنم. باید چیزی پیدا کنم که خیلی دوست دارم. این شرایط را نمی توانم ادامه بدهم. فقط همسر بودن را دوست ندارم. نمی دانم دیگران چطور این کار را می کنند. هیچی ندارد جز انتظار. انتظار برای بازگشت مردی از سر کار تا بیاد و تو را دوست داشته باشد.
                              🍉🍉🍉🍉
                              خلأ؛ خوب آن را می فهمم. باور دارم که هیچ چیز برای درمان آن به تو کمک نمی کند. از جلسات مشاوره درمانی دریافتم که خلأ ها و کمبود هایی در زندگی ات وجود دارد که همیشگی است. باید با آن ها کنار بیایی. مثل ریشه درخت که با سنگ بتونی اطرافش کنار می آید. تو هم با این خلأ ها کنار می آیی، شکل می گیری.
                              🍉🍉🍉🍉
                              خواب خوبی ندارم. نه چون نوشیدنی می نوشم، بلکه برای کابوس های شبانه ام. خواب می بینم در جایی گیر افتاده ام. می دانم یکی از راه می رسد. راه فراری هست. آن را پیش از این دیدم، اما راهم را نمی توانم پیدا کنم. وقتی او به من می رسد، نمی توانم فریاد بزنم. سعی می کنم. نفسم بند آمده، اما هیچ صدایی نیست. همچون آدمی که دارد می میرد و برای زندگی دس و پا می زند.

                              لابه لای صفحات وآدم ها❤️❤️
                              Brilliant

                              دانش-آموزان-آلاء

                              ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

                              1 پاسخ آخرین پاسخ
                              10
                              • خانومخ آفلاین
                                خانومخ آفلاین
                                خانوم
                                فارغ التحصیلان آلاء
                                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                #35

                                متن جایگزین

                                سلام شبتون بخیر❤️

                                کتاب ناقوس ها به صدا درمی آیند رمانی است درباره امام علی علیه السلام .این رمان از کلیسایی آغاز می شود که مردی تاجیک برای فروش کتابی که پیدا کرده به نزد کشیش کلیسا می رود. این کشیش عاشق کتاب های خطی و قدیمی است.با دیدن این کتاب به ارزش تاریخی آن پی می برد اما پس از خواندن کتاب به ارزش حقیقی کتاب یعنی همان شخصیت امام علی بن ابیطالب علیه السلام پی می برد و با آشنا می گردد.

                                بخش های کتاب به ترتیب با عنوان یکم تا یازدهم از یکدیگر تفکیک شده است.

                                پیشنهاد میشه❤️

                                یک قاچ کتاب 🍉

                                **کشیش روی صندلی لهستانی نشست و گفت:« از سر و وضع این خانه پیداست که تنها زندگی می کنی. هرچند اگر زنی هم داشتی, حاضر نبود با تو در اینجا زندگی کند!»

                                جرج خندید و گفت :« آفرین پدر درست زدی به خال! چون زنم ماه هاست که ترکم کرده رفته خانه اقوامش. می گفت:« کتاب ها هووی او هستند; بنابراین مرا با همسرانم در این حرمسرا تنها گذاشت و رفت.»

                                بعد انگشت دستهایش را در هم گره زد و گفت:« از این حرف ها بگذریم...چند روز پیش که از مسکو زنگ زدی و گفتی یک کتاب قدیمی پیدا کرده ای کنجکاو بودم آن را ببینم. به خصوص که گفتی موضوعش درباره علی است. حالا حرف بزن که از چای و پذیرایی هم خبری نیست.»کشیش چشم از کتاب ها برداشت و گفت:من اگر در بیروت کلیسایی داشتم,چند نفر از مومنان را می فرستادم به منزلت تا برای رضای خدا, دستی به سر و گوش همسرانت بکشند و تعداد زیادی از آنها را دور بریزند.»

                                جورج گفت:« حضرت ایوانف , همان امام علی که تو برای صحبت درباره اش پیش من آمده ای در سخنانی به ما می گوید:چون نشانه های نعمت پروردگار آشکار شد, ناسپاس ها را از خود دور سازید, این کتاب ها نعمت های پروردگارند پدر.»

                                کشیش گفت:« چه جمله زیبایی بود این کلام علی ... و چه قدر هم شبیه یکی از جملات عیسی مسیح است.»

                                جرج گفـ:« کلام همه پیامبران و عدالت خواهان جهان شبیه کلام امام علی است. برای همین است که نام کتابم را گذاشته ام: امام علی صدای عدالت انسان.»

                                کشیش گفت:« برای همین امروز پیش تو هستم,تا درباره علی بیشتر بدانم.»

                                جرج گفت:« برای شناخت علی باید به وجدان خودت مراجعه کنی پدر و تعصب مسیحیت را از خود دور کنی. علی را با هیچ کس قیاس نکنی جز با خودش.»کشیش به چشم های جرج خیره شد و پرسید:« اول به من بگویید چگونه با علی آشنا شده اید و چه شد که درباره او کتاب ها نوشتید؟ در حالیکه شما یک مسیحی هستید؟»

                                ( کتاب ناقوس ها به صدا درمی آیند/ صفحه 73 و 74 )**

                                لابه لای آدم ها و صفحات❤️
                                rose77

                                دانش-آموزان-آلاء

                                ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

                                1 پاسخ آخرین پاسخ
                                9
                                • خانومخ آفلاین
                                  خانومخ آفلاین
                                  خانوم
                                  فارغ التحصیلان آلاء
                                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط خانوم انجام شده
                                  #36

                                  متن جایگزین

                                  بلندی های بادگیر

                                  این رمان درباره عشقی است قدرتمندتر از مرگ، و شور و سودایی خارق‌العاده، بی‌همتا و مرموز که گذشت زمان از جاذبه‌اش نمی‌کاهد. کتاب بلندی های بادگیر اثری است ناآرام به قلم نابغه‌ای آرام که شارلوت برونته درباره‌اش گفته است: «نیرومندتر از مردان، ساده‌تر از کودکان، بی‌همتا در میان همتایان.»

                                  ❤️

                                  یک قاچ کتاب،🍉

                                  اما چیزی که من دلم می‌خواست تاب خوردن از یک درخت سبز بود که برگ‌هایش خش خش کنند، باد غرب بوزد و ابرهای سفیدِ سفید به سرعت از بالای سر ما رد بشوند. تازه، نه فقط چکاوک‌ها، بلکه باسترک ها و توکاهای سیاه و سِهره های سینه سرخ و فاخته‌ها هم از چهار طرف نغمه سرایی کنند. بوته زار از دوردست پیدا باشد، با فرو رفتگی‌های سایه دار و خنک، اما نزدیک ما موج‌های بلند علفزار که در نسیم تاب بخورند، همین طور جنگل و صدای آب، و کل دنیا بیدار و سرشار از شادی.

                                  لابه لای صفحات و آدم ها❤️
                                  @zedtwo

                                  ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

                                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                                  7
                                  • خانومخ آفلاین
                                    خانومخ آفلاین
                                    خانوم
                                    فارغ التحصیلان آلاء
                                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                    #37

                                    متن جایگزین

                                    شاید در برخورد اول داستان‌های «جولای» را زنانه بدانیم ولی با گذشت زمان و خواندن چند داستان دیگر، در می‌یابیم که داستان‌ها، داستان آدم‌های تنهاست. تنهایی‌هایی را تعریف و توصیف می‌کند که جنسیت ندارد؛ به همان اندازه که مردانه است، زنانه است.

                                    ❤️❤️🌼❤️🌼❤️🌼❤️🌼❤️🌼

                                    یک قاچ کتاب 🍉

                                    ن‌ها هم دائم دیدگاه‌هایشان را با هم منطبق می‌کردند. تا رشد ماجرا به چشم‌شان نیاید. آن‌ها همدیگر را به اندازه‌ای که برنامه‌ریزی کرده بودند دوست نداشتند، و بدون هیچ حرفی همدیگر را از این دوست داشتن معاف می‌کردند. اتاق‌های خالی زیادی در خانه‌شان بود که فکر می‌کردند عشق آن‌ها را پر خواهد کرد، اما در واقع مجبور شده بودند با کمک هم این اتاق‌ها را با اثاثیه مدرن دهه پنجاهی پر کنند. هرمان میلر، جورج نلسن، چارلز و ری ایمز. آن‌ها دیگر هیچ‌وقت تنها نبودند و همیشه دور و برشان شلوغ بود.

                                    لابه لای صفحات و آدم ها❤️

                                    mo

                                    ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

                                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                                    6
                                    • خانومخ آفلاین
                                      خانومخ آفلاین
                                      خانوم
                                      فارغ التحصیلان آلاء
                                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط خانوم انجام شده
                                      #38

                                      متن جایگزین

                                      هاروکی موراکامی رو کمتر کسی نمیشناسه❤️
                                      یکی دیگ از کتابای خوبش این کتاب هست❤️

                                      از دو که حرف میزنم از چه حرف میزنم؟

                                      یک قاچ کتاب 🍉

                                      یک بار که در اتاق هتلی در پاریس دراز کشیده بودم و روزنامه هرالد تریبون را می‌خواندم گزارشی ویژه درباره ماراتن نظرم را جلب کرد. با چند دونده معروف ماراتن مصاحبه کرده بودند و از آنان پرسیده بودند که در طول مسابقه، چه مانترا، ورد یا عبارت خاصی به آنها انگیزه می‌دهد تا کار را دنبال کنند. به خود گفتم: چه پرسش جالبی! آن همه افکار متفاوت که در طول مسافت ۴۲ کیلومتر و ۱۹۵ متری ماراتن به ذهن دوندگان خطور می‌کرد حیرت‌زده‌ام کرد. آن حرف‌ها نشان می‌داد که یک مسابقه ماراتن چه مایه خسته کننده و فرساینده است. هر کس که مانترایی نداشت تا زیر لب زمزمه کند بی شک از پا درمی‌آمد.

                                      لابه لای صفحات وآدم ها🌼
                                      moein

                                      دانش-آموزان-آلاء

                                      ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

                                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                                      8
                                      • خانومخ آفلاین
                                        خانومخ آفلاین
                                        خانوم
                                        فارغ التحصیلان آلاء
                                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط خانوم انجام شده
                                        #39

                                        متن جایگزین

                                        اخ اخ که من چ دوست بی معرفتی امَ❤️

                                        هرچند که یاسمین خلیلی فرد از اون نویسنده هاس که نیاز نداره اصلا من بخوام معرفیش کنم ❤️
                                        خوش قلم خلاق مهربون و پر از ایده های خوب❤️
                                        منتقد درجه یک ❤️

                                        با ی داستان عالی و روان❤️

                                        یک قاچ کتاب🍉

                                        «چمدان را از زیر دستگاه رد کرد. مرد باربر کمکش کرد دوباره بگذاردش روی چرخ دستی. توی جیبش دنبال پول ایرانی گشت. یک هزارتومانی ته جیب پالتو پیدا شد. گذاشتش کف دست باربر. مرد ناراضی نگاهش کرد؛ فقط همین؟! شرمنده شد. تا خواست توضیح بدهد پول ایرانی ندارد، مرد سر تکان داد و رفت. قلبش تندتند می زد. پانزده سال پیش، از فرودگاه مهرآباد رفته بود پاریس. فرودگاه جدید برایش آشنا نبود. وقتی می رفت، همه چیز فرق داشت. دکتر فرامرزی گفته بود می آید دنبالش. دور و برش را نگاه کرد. با آن که فرامرزی کاملاتغییر کرده بود و جاافتاده شده بود، راحت او را پشت شیشه ها پیدا کرد. برایش دست تکان داد. دکتر او را دید و لبخند زد. فکر کرد چه قدر پیر شده و لابد فرامرزی هم درباره ی او همان نظر را داشت. چرخ دستی را هُل داد. از کنار آدم هایی که با دسته های گل منتظر مسافران شان بودند رد شد. فرامرزی کمی عقب تر ایستاده بود. کیوان با احتیاط رفت جلو. دکتر متوجهش شد. همدیگر را در آغوش گرفتند. دکتر بعد از سلام و احوال پرسی براندازش کرد و با همان شوخ طبعی همیشگی گفت “بزنم به تخته مثل این که آب وهوای فرنگ بهت ساخته. هیچ عوض نشده ای.” کیوان فکر کرد تعارف می کند. آهسته گفت “نه دکترجان، پیر شدیم رفت.” فرامرزی اشاره کرد به آسانسور “پس من چه بگویم؟” کیوان لبخند زد “شما؟! فقط موهای تان سفید شده.” فرامرزی از صراحت او جا نخورد.»

                                        لابه لای صفحات و آدم ها❤️

                                        ققنوس

                                        دانش-آموزان-آلاء

                                        ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

                                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                                        7
                                        • خانومخ آفلاین
                                          خانومخ آفلاین
                                          خانوم
                                          فارغ التحصیلان آلاء
                                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط خانوم انجام شده
                                          #40

                                          متن جایگزین

                                          سلام صبح پاییزتون بخیر❤️❤️❤️

                                          دلم نمیاد که بهتون روزی ی کتاب رو معرفی نکنم!!

                                          چون اینجوری حال خودم هم بهتر میشه❤️

                                          امروز در مورد ی کتاب خیلی جالب دیگه از فردریک بکمن نويسنده آقای ٱوه و خانم بریت ماری
                                          با شما همراه هستیم 😋❤️

                                          مادر بزرگ سلام رساند و گفت متاسف است

                                          رمان جذاب دیگری است از نویسنده ای خلاق، شوخ طبع و نکته سنج. داستان زندگی و مرگ و داستان یکی از مهم ترین حقوق انسان: حق متفاوت بودن.

                                          یک قاچ کتاب 🍉

                                          مامان بزرگ می گوید السا نباید به حرف این احمق ها توجه کند، چون آدم های بزرگ همیشه با بقیه فرق دارند: ابرقهرمان ها را ببین. اگر نیروهای مافوق طبیعی چیزهای عادی و روزمره ای بودند، همه مردم به آن ها دسترسی داشتند

                                          فقط آدم های پرمدعای دنیای واقعی که هیچ چیز را بهتر نمی دانند ممکن است جمله ای تا این حد احمقانه بگویند که «فقط یک کابوس بوده.» هیچ «فقط» کابوسی وجود ندارد؛ کابوس ها موجودات زنده هستند، ابرهای سیاه و کوچک ناامنی و اندوه که شب ها وقتی همه خواب اند یواشکی بین خانه ها رفت و آمد می کنند، همه در و پنجره ها را امتحان می کنند تا راه ورودی پیدا کنند و اضطراب به بار بیاورند

                                          لابه لای آدم ها و صفحات❤️

                                          آسمان ِ آبی

                                          دانش-آموزان-آلاء

                                          ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

                                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                                          4
                                          پاسخ
                                          • پاسخ به عنوان موضوع
                                          وارد شوید تا پست بفرستید
                                          • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
                                          • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
                                          • بیشترین رای ها


                                          • 1
                                          • 2
                                          • 3
                                          • 4
                                          • درون آمدن

                                          • برای جستجو وارد شوید و یا ثبت نام کنید
                                          • اولین پست
                                            آخرین پست
                                          0
                                          • دسته‌بندی‌ها
                                          • نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
                                          • جدیدترین پست ها
                                          • برچسب‌ها
                                          • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
                                          • دوره‌های آلاء
                                          • گروه‌ها
                                          • راهنمای آلاخونه
                                            • معرفی آلاخونه
                                            • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
                                            • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
                                            • استفاده از ابزارهای ادیتور
                                            • معرفی گروه‌ها
                                            • لینک‌های دسترسی سریع