کافــه میـــم♡
-
اين شورِ جووني هم تموم ميشه و ميفهميم كه هر شب تاريكي كه تو زندگيمون اومد، گذشت.
اين حجم از علاقه اي كه توي سينه مون داره بي قراري ميكنه، يه روز آروم ميشه، ميفهميم كه اين همه دست و پا زدن و اين همه قصه سازي فقط عذاب دادن خودمون بود.
اين همه ترس از دست دادن هم تموم ميشه و ميفهميم داروين تو انتخاب طبيعي راست ميگفت؛ هر كسي مناسبمون باشه ميمونه و هر كسي نباشه هر چقدر هم خوب حذف ميشه.
همه چي ميگذره و تموم ميشه، بعد ميفهميم چيزي كه ما رو نگه داشته بود، همون يك جمله ي " يك درصد ممكنه بشه" بود. چون هم اونقدر اون يك بزرگ بود كه بهش درصد بدن و هم اون "بشه" اونقدر شيرين بود كه آدم براش ادامه بده.
چيزي كه ما رو وصل كرده بود به اين زندگي، نه عشق و علاقه بود، نه ترس بود ، نه پول بود.
اميد بود كه ما رو نگه داشته بود عزيزِدلم.
اميد بود...
#مهتاب_خلیفپور
-

-

بیایی آرام توی فکرم
ریز ریز
از توی سرم
بیاورمت پایِ قندانِ
روی میز
پشت به پنجره ی اتاق
بریزیمت توی استکان چایم
مثل دانه های هل
مثل تکه های دارچین
مثل لیمو های امانی
که بمانی
بریزم و سربکشم تمام تو را
که مثل مزه ی خوبِ چایِ عصر یک مرداد
بمانی برای روزهای سرد بهمن ماه...
| حمید جدیدی |
-
اگر مستضعفی دیدی
ولی از نان امروزت
به او چیزی نبخشیدی.
به انسان بودنت شک کن…!
---------------
---------------
اگر چادر به سر داری
ولی از زیر آن چادر
به یک دیوانه خندیدی
به انسان بودنت شک کن…!
---------------
---------------
اگر قاری قرآنی
ولی در درکِ آیاتش
دچارِ شک و تردیدی
به انسان بودنت شک کن…!
---------------
---------------
اگر گفتی خدا ترسی
ولی از ترس اموالت
تمام شب نخوابیدی
به انسان بودنت شک کن…!
---------------
---------------
اگر هر ساله در حجّی
ولی از حال همنوعت
سوالی هم نپرسیدی
به انسان بودنت شک کن…!
---------------
---------------
اگر مرگِ کسی دیدی
ولی قدرِ سَری سوزن
ز جای خود نجنبیدی
به انسان بودنت شک کن…!
فروغ فرخزاد -
زیبایی یک زن در چشمان او تجلی پیدا می کند
زیرا چشم دروازه ای به سوی قلب اوست
جایی که عشق در آن سکنی گزیده است...
آدری هپبورن
-
بَعدترها
روزی اگر
روی نیمکت یک پارک
با غریبه ای هم کلام شدی
حرف %(#ff0000)[عشــق] که
درمیان آمد ...
لبخند بزن
مکثی کوتاه کن و
آهی بکش !
و مرا چنین بیاد آور
قبل ترها
آن سالهای دور
یادش بخیر
شاعری بود
لبریز حس هزاران زن
%(#ff0000)[عاشق] و
بی قرار و
دلتنگ ...
هی ؛ بفهمی اندکی زیبا
شیفته و
واله و
شیدا ...
حیف
اما !دلبری نمیدانست ..! -
کدامِ شما بعضی وقتها دیوانه نشده ؟
کدامِ شما دور و بر یک خانه
به هوای دیدن یک آدم خاص با ماشین دور نزده ؟
کدامِ شما دائم به یک کافه خاص سر نزده ؟
یا با سماجت به یک عکس کهنه زل نزده ؟
کدامتان برای انتخاب هر کلمه ی یک نامه جان نکنده
و یک ایمیل دو خطی را چهار ساعت طول نداده ؟
تلفن را نگاه نکرده و دعا دعا نکرده که طرفش زنگ بزند؟
کدامِ تان شب را بی تاب بیدار نمانده؟
منظورم این است که
محض رضای خدا
یک عشق و عاشقی به من نشان دهید
که دیوانه وار نباشد...| جس والتر |
|
شعردانه















