Skip to content
  • دسته‌بندی‌ها
  • 0 نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع
پوسته‌ها
  • Light
  • Cerulean
  • Cosmo
  • Flatly
  • Journal
  • Litera
  • Lumen
  • Lux
  • Materia
  • Minty
  • Morph
  • Pulse
  • Sandstone
  • Simplex
  • Sketchy
  • Spacelab
  • United
  • Yeti
  • Zephyr
  • Dark
  • Cyborg
  • Darkly
  • Quartz
  • Slate
  • Solar
  • Superhero
  • Vapor

  • Default (بدون پوسته)
  • بدون پوسته
بستن
Brand Logo

آلاخونه

  • سوال یا موضوع جدیدی بنویس

  • سوال مشاوره ای
  • سوال زیست
  • سوال ریاضی
  • سوال فیزیک
  • سوال شیمی
  • سایر
  1. خانه
  2. بحث آزاد
  3. غیر درسی
  4. هرچی تو دلته بریز بیرون 4
هرچی تودلته بریز بیرون۶
JuDiJ
به نام خداوند بخشنده مهربان سلام ...اینجا از هرچی اذیتتون میکنه بگید وبزارین تخلیه شین...از موانع درس خوندنتون بگید تاباهم براش راه حل پیداکنیم....برعکس از خوشحالی هاتون هم بگید...از چیز هایی بگید که باعث شده باعلاقه وقتتون رو صرف مطالعه کنید...موفق باشید وامیدوارم تاروز کنکور کلی اتفاقای خوب براتون بیفته که شمارو به سمت پیروزی ببره... رعایت قوانین تاپیک برای همه الزامی می باشد بحث سیاسی، اعتقادی و تنش زا ممنوع پرسیدن سوال درسی و مشاوره ای ممنوع پرهیز از توهین و بی احترامی و استفاده از الفاظ نامناسب پرهیز از قرار دادن متن ، آهنگ و... با محتوای نامناسب مواظب شوخی هاتون باشید هر شوخی مناسب محیط انجمن نیست همه ی گویش ها و زبان ها برای همه ما آلایی ها با ارزش هستند پس برای احترام به هم فقط فارسی صحبت کنید سبز باشید و سربلند
غیر درسی
♥شعردانه♥
banooB
درود آلایی های خوب راستش من این تاپیک رو مکمل تاپیک قرابت میدونم برای همین امیدوارم اینجا هم حضور پر رنگی داشته باشین و حس خوبی رو از طریق شعر به هم انتقال بدیم .پیشاپیش از همراهی تون سپاسگزارم با احترام بانو پ ن : %(#ff0000)[اینجا فقط شعر بنویسید نه متن ادبی] @دانش-آموزان-آلاء @خیرین-کوچک-دریا-دل
غیر درسی
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم
mriawM
سلام دوستااااااااان این تاپیک واسه اینه که تا میتونیم شاد باشیم،هرکی از درس خسته شد یا چیز دیگه،واسه زنگ تفریح بیاد اینجا شاد بشه انرژی بگیره،جوک یا سوتی های خنده دار یا هرچیز خنده دار دیگه رو اینجا بنویسیم :smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes:
غیر درسی
| گالری روح نواز🫀✨ |
AinoorA
سلااامممم هممون گاهی عکس هایی رو میبینیم که شادی برای قلبمون به همراه دارن✨ گاهی بعضی عکسا یادآور یه خاطره خوبن بعضی عکسا خنده روی لبمون میارن و بعضی اشک تو چشامون... بعضی عکسا یادآور آدم هایی هستن که دوستشون داریم 😍 بنظر عکسا روح دارن و حسشون به ما منتقل میشه... بعضیاشون خیلی کیوت و با نمکن 🐥🐰 بعضیاشون غمگینن 🙁 بعضیا بی حس و بی حالن 😶 بعضیا خیلیی شادن 😄 اینجا گالریِ عکسایی ک دوسشون داریم یا یه چیزی رو برامون زنده میکنن دوست داشتین یه متن خوشگلم زیرش بنویسین..😉🤗 دعوت میکنم از : @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @بچه-های-تجربی-کنکور-1402 @بچه-های-تجربی-کنکور-1401 @ریاضیا @تجربیا @انسانیا @بچه-های-تجربی-کنکور-1403 (شما یه سر کوچولو بزنین کافیه خوشحال میشیم😉♥) و هر کس دیگه ای که دوست داره شرکت کنه منتظر عکس های زیباتون هستم😍🤗♥
غیر درسی
چالش 20 حقیقت
مهربونم
خب با یه چالش خوب اومدم سراغتون :grinning: نفر اول ٬ %(#ff0000)[بیست حقیقت] از خودشو میگه و بعد ٬ نام کاربری کسی که میخوادو زیر پستش تگ میکنه . من ( یا اگه خواست خودش ) به اون کاربر آدرس اینجا رو پ.خ میدیم و باخبرشون میکنیم که شما ازشون چی خواستین ؛ این به این معنیه که به گفتن بیست حقیقتِ خودش دعوت شده(البته امیدوارم تگا برای همه کار کنن :grinning: ) پس اونم میاد و بیستای خودشو میگه و نام نفر بعدی رو زیر پستش میاره تا دوباره.... حـــــالا موضوع اصلی اینجـاست ؛ خیلیا شاید بگن.. بیست حقیقت از چی ؟ این بیست حقیقت میتونه راجب %(#0099ff)[خودتون] ٬ %(#e100ff)[اعتقاداتتون] به %(#00ccff)[موضوعات مختلف] ٬ %(#9900ff)[علاقتون به جایی]٬ کسی ٬ انجام کاری ٬ چیزی یا شایدم %(#00ff09)[استعدادا و طـــرز فکرو]...... باشه ! در کل چیزایی که فکر میکنید جالبه بقیه راجبتون بدونن....درسته اولش شاید آسون نباشه ٬ اما خوب میشه یه نگاهی به نکته ها وچیزایی که از خودمون میدونیم بندازیم. **اگه بیشتر از یه بار دعوت شدین میتونین بیستای دیگه بنویسین ( که یکم سخته ) یا فقطـــ بیاین و اسم کاربری رو که میخواین بنویسین یا اصلا کلا کاری نکنین پس همتون بیست حقیقتِ خودتونو آماده کنین که شاید شما هم به رو کردنش دعوت بشین ! خب به عنوان نفر اول دعوت میکنم از آدمین هامون خب هر کدوم خواستید تشوریف بیارید @alireza_ysf75 @فااطمه @بهاره @M.an اخراج نشوم صلوات :joy:
غیر درسی
موسیقی کده🎵
MmdasnM
از نظر من موسیقیای خوب و آروم میتونن خیلی رو تمرکز تاثیر بزارن موسیقی های خوبتون رو اینجا به اشتراک بزارید تا بقیه هم ازش لذت ببرن
غیر درسی
خط خط یه گردو 😍❤
اکالیپتوسا
Topic thumbnail image
غیر درسی
قشنگ‌ترین تعریف
S.daniyal hosseinyS
بیاید بگید ببینم قشنگ‌ترین تعریفی که تاحالا یه شخصی ازتون کرده چی بوده؟ 👀 (امیدوارم تاپیکش پر از جملات جذابِ ذوق‌دار بشه) @دانش-آموزان-آلاء @فارغ-التحصیلان-آلاء
غیر درسی
نوشته های با ارزش
AmirbernosiA
درود به دوستان ؛) دیدم جای این تاپیک خالی بین بقیه تاپیکا :) بریم سر اصل مطلب! تو این تاپیک جملات ارزش مند بزرگان دنیا و حتی جملاتی که خودتون بهش میرسید رو میگین! همین :) صرفا هم فقط جمله قرار میدیم! اسپمو نقل قول خواهشا نباشه! کمی نظم داشته باشه ؛)
غیر درسی
و اما آخرین خوان از عمومی ها،عربی!
FarhaddF
سلام خسته نباشید عربی هم جهت هم خوانی تاپیکش رو زدم امید که از این آزمون با نتیجه ای خوب گذر کنیم
غیر درسی
پیرِ طوس
mr.vinyzoM
Topic thumbnail image
غیر درسی
هم خوانی هویت
FarhaddF
درود بر شما این تاپیک رو به جهت مطالعه هویت زدم
غیر درسی
ساز کده 🎵🎸
Hamed.sH
تو این تایپک هر کی هر سازی رو که بلده اگه دوست داشت اجرا کنه و به اشتراک بزاره تا بتونیم ازش لذت ببریم 🎵🎼🎹🎻🪕🪗🥁🎷🎤🎺 من خودم به شخصا سه تار کار می کنم 😊🪕 @دانش-آموزان-آلاء
غیر درسی
انجمن انیمه ای :>
Michael VeyM
هاعیییییی به هممه برین تو chat gpt و یه عکس از خودتون رو آپلود کنین و زیرش بنویسین: restyle image in studio ghibli style keep all details بعدشم نتیجه رو بفرستین اینجا تا ببینیم هر کدوممون چه شکلییم👀😂 @فارغ-التحصیلان-آلاء @دانش-آموزان-آلاء @تجربیا @ریاضیا @انسانیا
غیر درسی
سمیئویک اسید
mr.vinyzoM
:face_with_tears_of_joy: سلام سلام سلام سلام :face_with_hand_over_mouth: :hand_with_fingers_splayed_light_skin_tone: Your browser does not support the audio element. از اونجا که الانا تو مجازی:atom_symbol: و واقعیت کار های سم زیاد میبینیم :mobile_phone: :eye: و دیدم جاشون تو الاخونه خالیه این تاپیکو ترتیب دادم شما میتونین کلیپ های سمتون یا خاطرات اسیدیتون رو اینجا بفرستین و باهم و کنار هم فیض ببریم :face_with_tears_of_joy: :man_facepalming_light_skin_tone: ایشالا که نترکیم صلوات..:star-struck: ... :double_exclamation_mark: اعاااا راستی داشت یادم میرفت که بگم :smirking_face: هیچ جا بدون قانون نمیشه پس شمایی که اینجایین، بیاین پیشنهاداتونو برای قانون های این تاپیک بدین تا باهم تنظیمش کنیم...:no_entry: سمدونی جالبی میشه.... اهاااا اهالی فن بفرمایید: @Reza-H @_Narges @پرستو-بابایی @ABR_DJ @Ainoor @Zahra-HD @نویسنده-کوچولو @officer-k _k @آدمک @erfanyy @M-Shajarian @Hhh-Hh Hh @f-nalist @Soniaaa @Ay @ariana-a @مآهور @khanoomi و هرکی که چیزی تو چندته داره ....
غیر درسی
پز نیست سبک زندگیمه🫡
AinoorA
سلاام خب پیرو این ژانر جدید شوخی با آقای گلزار منم تصمیم گرفتم این تاپیک رو بزنم 😁😂 میتونین از کارایی که میکنین چه ساده ، بامزه ، ادایی‌، سالم و... باشه عکس بزارین و ما را با خود آشنا کنید😃 منتظرتون هستیم 👀 @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانش-آموزان-آلاء @فارغ-التحصیلان-آلاء @دوازدهم @یازدهم @دهم @تجربیا @ریاضیا @انسانیا @دانشجویان-پیراپزشکی @دانشجویان-پزشکی @دانشجویان-مهندسی (آکیتو)
غیر درسی
آواز🎼🎧
FarhaddF
این تاپیک صرفا برای تجمیع قطعات ضبط شده ای هستش که در موسیقی کده و تودلی پراکنده ان و به توصیه یکی از دوستان تصمیم گرفتم با نهایت احترام به همه شما حضرات، تاپیک رو ایجاد کنم..:rose: اگر دوست عزیزی هم صدای خوبشون رو خواستن به اشتراک بزارن، شایق ایم به شنیدن:smiling_face_with_smiling_eyes: :seedling:
غیر درسی
شارژ فرستادن چیکارش کنم؟
Fateme Sh 0F
سلام بچه ها یکی یه مقدار زیاد شارژ فرستاده رو خط من اون شماره رو فقط داداشم ومامان و بابام دارن که هیچ کدوم نفرستادن زنگ زدم همراه اول میگه ممکنه اونی که فرستاده تماس بگیره باهاتون یه بار میگم بیخیال میخواست اشتباه نکنه دوباره میگم شاید یه ادم فقیری واسه تحصیل بچش میخواسته حالا چیکارش کنم؟ تا حالا هم کسی تماس نگرفته باهام اگه کسی میتونه کمک کنه ممنون میشم
غیر درسی
کیمیاگر
M
Topic thumbnail image
غیر درسی
کاف‍ــه می‍ـــم♡
sandiiiiS
سلام به یاران ج‍ــان😍 به %(#ff00ff)[ک‍ـــافه می‍ـــم] خوش اومدین..❤ توی انجمن جای همچین تاپیکی خالی بود دعوتتون میکنم که اینجا %(#00ffff)[مت‍ــن های ادب‍ــی] بفرستین ما نمیتونستیم توی تاپیک شع‍ــردانه متن ادبی بفرستیم😊 توی تاپیک خ‌ــــودنویس هم نمیتونستیم چون مخصوص دست نوشته های خودمونه😅 و توی تاپیک هرچی تودلته بریز بیرون هم نوشته ها گم میشدن همگی خوش اومدین..💕 %(#0000ff)[اسپم ممنوعه] و اینکه از مدیر عزیز هم درخواست دارم که تاپیک رو قفل نکنن🙏❤ @M-an %(#7f7fff)[_________________________________] خب خب😍 دعوت میکنم از : @خانوم @dlrm @اکالیپتوس @revival @گونش @Saahaar @sheyda-fkh @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
غیر درسی

هرچی تو دلته بریز بیرون 4

زمان بندی شده سنجاق شده قفل شده است منتقل شده غیر درسی
846.7k دیدگاه‌ها 1.6k کاربران 1.1m بازدیدها 1.2k Watching
  • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
  • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
  • بیشترین رای ها
پاسخ
  • پاسخ به عنوان موضوع
وارد شوید تا پست بفرستید
این موضوع پاک شده است. تنها کاربرانِ با حق مدیریت موضوع می‌توانند آن را ببینند.
  • SuccinateS Succinate

    @masoumeh-shokrollahi
    اره حتما حتما
    تشریحی خوبم ها تست مشکل دارم

    M آفلاین
    M آفلاین
    Masoumeh.sh
    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
    #843366

    @sania-andiravan انشالله راه میفتی

    1 پاسخ آخرین پاسخ
    2
    • M Masoumeh.sh

      @sania-andiravan فاطمه ام نمیدونم کیه فقط اسمشو دیدم😂😂

      SuccinateS آفلاین
      SuccinateS آفلاین
      Succinate
      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Succinate انجام شده
      #843367

      @masoumeh-shokrollahi
      فقط دیدی😂
      منم خوابام منطق ندارن بیشتریت
      طبیعیه

      M 1 پاسخ آخرین پاسخ
      0
      • مهشید حسن زاده 0م مهشید حسن زاده 0

        مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

        داشتم فکر میکردم دنیاچه سریع تغییرمیکنه!
        حتی بااینکه هنوزمازمیلیون ها سال پیش یدورگردش زمین بدور خودش24ساعت طول میکشه!
        حتی بااینکه هنوزم هرسال365روزو6ساعته!
        اما
        دنیایجوری تغییر میکنه پلک میزنی میبینی عقبی!

        اولین باری که اومدیم اینجا
        قدم اندازه الف بی کلاه بود:smiling_face_with_smiling_eyes:
        دستامو گرفته بودم به کمرم وبادندونای یکی درمیون:grinning_face_with_sweat: کوچه رو ورانداز میکردم
        یه کوچه نوساز سنگی شبیه چهار انگلیسی
        که تهش پراززمین خالی بودکه سبز بودن وگلای وحشی ازشون سرک میکشیدن
        وپشتش یه باغ بزرگ مرکبات::lemon: :tangerine:

        مهشید حسن زاده 0م آفلاین
        مهشید حسن زاده 0م آفلاین
        مهشید حسن زاده 0
        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
        #843368

        مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

        مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

        داشتم فکر میکردم دنیاچه سریع تغییرمیکنه!
        حتی بااینکه هنوزمازمیلیون ها سال پیش یدورگردش زمین بدور خودش24ساعت طول میکشه!
        حتی بااینکه هنوزم هرسال365روزو6ساعته!
        اما
        دنیایجوری تغییر میکنه پلک میزنی میبینی عقبی!

        اولین باری که اومدیم اینجا
        قدم اندازه الف بی کلاه بود:smiling_face_with_smiling_eyes:
        دستامو گرفته بودم به کمرم وبادندونای یکی درمیون:grinning_face_with_sweat: کوچه رو ورانداز میکردم
        یه کوچه نوساز سنگی شبیه چهار انگلیسی
        که تهش پراززمین خالی بودکه سبز بودن وگلای وحشی ازشون سرک میکشیدن
        وپشتش یه باغ بزرگ مرکبات::lemon: :tangerine:

        ته این کوچه درسط بین اون زمینای خالی،وسط اونهمه گل؛
        یه آپارتمان نقلی سفیدونارنجی شبیه یه قارچ کوچولوی بامزه :mushroom: وجود داشت:derelict_house:

        بجنگ ولی سیاه وسفیدش نکن😉

        مهشید حسن زاده 0م 1 پاسخ آخرین پاسخ
        0
        • SuccinateS آفلاین
          SuccinateS آفلاین
          Succinate
          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
          #843369

          فعلا برم تاپیک رو بزنم😶😊

          1 پاسخ آخرین پاسخ
          2
          • _ آفلاین
            _ آفلاین
            __chakisaldva__
            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
            #843370

            "کوروش خواب بسه ، بلند شو که گند زدن به کشورت
            تی ری پی "

            صفربیشتر ازهیچیه.
            صفربیشتر ازهیچیه..
            صفربیشتر ازهیچیه...

            1 پاسخ آخرین پاسخ
            0
            • SuccinateS Succinate

              @masoumeh-shokrollahi
              فقط دیدی😂
              منم خوابام منطق ندارن بیشتریت
              طبیعیه

              M آفلاین
              M آفلاین
              Masoumeh.sh
              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
              #843371

              @sania-andiravan از من ک هیچ بویی از منطق نبردن😑😂

              1 پاسخ آخرین پاسخ
              0
              • مهشید حسن زاده 0م مهشید حسن زاده 0

                مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                داشتم فکر میکردم دنیاچه سریع تغییرمیکنه!
                حتی بااینکه هنوزمازمیلیون ها سال پیش یدورگردش زمین بدور خودش24ساعت طول میکشه!
                حتی بااینکه هنوزم هرسال365روزو6ساعته!
                اما
                دنیایجوری تغییر میکنه پلک میزنی میبینی عقبی!

                اولین باری که اومدیم اینجا
                قدم اندازه الف بی کلاه بود:smiling_face_with_smiling_eyes:
                دستامو گرفته بودم به کمرم وبادندونای یکی درمیون:grinning_face_with_sweat: کوچه رو ورانداز میکردم
                یه کوچه نوساز سنگی شبیه چهار انگلیسی
                که تهش پراززمین خالی بودکه سبز بودن وگلای وحشی ازشون سرک میکشیدن
                وپشتش یه باغ بزرگ مرکبات::lemon: :tangerine:

                ته این کوچه درسط بین اون زمینای خالی،وسط اونهمه گل؛
                یه آپارتمان نقلی سفیدونارنجی شبیه یه قارچ کوچولوی بامزه :mushroom: وجود داشت:derelict_house:

                مهشید حسن زاده 0م آفلاین
                مهشید حسن زاده 0م آفلاین
                مهشید حسن زاده 0
                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                #843372

                مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                داشتم فکر میکردم دنیاچه سریع تغییرمیکنه!
                حتی بااینکه هنوزمازمیلیون ها سال پیش یدورگردش زمین بدور خودش24ساعت طول میکشه!
                حتی بااینکه هنوزم هرسال365روزو6ساعته!
                اما
                دنیایجوری تغییر میکنه پلک میزنی میبینی عقبی!

                اولین باری که اومدیم اینجا
                قدم اندازه الف بی کلاه بود:smiling_face_with_smiling_eyes:
                دستامو گرفته بودم به کمرم وبادندونای یکی درمیون:grinning_face_with_sweat: کوچه رو ورانداز میکردم
                یه کوچه نوساز سنگی شبیه چهار انگلیسی
                که تهش پراززمین خالی بودکه سبز بودن وگلای وحشی ازشون سرک میکشیدن
                وپشتش یه باغ بزرگ مرکبات::lemon: :tangerine:

                ته این کوچه درسط بین اون زمینای خالی،وسط اونهمه گل؛
                یه آپارتمان نقلی سفیدونارنجی شبیه یه قارچ کوچولوی بامزه :mushroom: وجود داشت:derelict_house:

                خوب یادمه وقتی برگشتم وبه بابام گفتم خونه قشنگیه:face_with_monocle:
                دوووسش دارم:smiling_face_with_heart-eyes: :beaming_face_with_smiling_eyes:

                بجنگ ولی سیاه وسفیدش نکن😉

                مهشید حسن زاده 0م 1 پاسخ آخرین پاسخ
                1
                • مهشید حسن زاده 0م مهشید حسن زاده 0

                  مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                  مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                  مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                  داشتم فکر میکردم دنیاچه سریع تغییرمیکنه!
                  حتی بااینکه هنوزمازمیلیون ها سال پیش یدورگردش زمین بدور خودش24ساعت طول میکشه!
                  حتی بااینکه هنوزم هرسال365روزو6ساعته!
                  اما
                  دنیایجوری تغییر میکنه پلک میزنی میبینی عقبی!

                  اولین باری که اومدیم اینجا
                  قدم اندازه الف بی کلاه بود:smiling_face_with_smiling_eyes:
                  دستامو گرفته بودم به کمرم وبادندونای یکی درمیون:grinning_face_with_sweat: کوچه رو ورانداز میکردم
                  یه کوچه نوساز سنگی شبیه چهار انگلیسی
                  که تهش پراززمین خالی بودکه سبز بودن وگلای وحشی ازشون سرک میکشیدن
                  وپشتش یه باغ بزرگ مرکبات::lemon: :tangerine:

                  ته این کوچه درسط بین اون زمینای خالی،وسط اونهمه گل؛
                  یه آپارتمان نقلی سفیدونارنجی شبیه یه قارچ کوچولوی بامزه :mushroom: وجود داشت:derelict_house:

                  خوب یادمه وقتی برگشتم وبه بابام گفتم خونه قشنگیه:face_with_monocle:
                  دوووسش دارم:smiling_face_with_heart-eyes: :beaming_face_with_smiling_eyes:

                  مهشید حسن زاده 0م آفلاین
                  مهشید حسن زاده 0م آفلاین
                  مهشید حسن زاده 0
                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                  #843373

                  مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                  مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                  مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                  مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                  داشتم فکر میکردم دنیاچه سریع تغییرمیکنه!
                  حتی بااینکه هنوزمازمیلیون ها سال پیش یدورگردش زمین بدور خودش24ساعت طول میکشه!
                  حتی بااینکه هنوزم هرسال365روزو6ساعته!
                  اما
                  دنیایجوری تغییر میکنه پلک میزنی میبینی عقبی!

                  اولین باری که اومدیم اینجا
                  قدم اندازه الف بی کلاه بود:smiling_face_with_smiling_eyes:
                  دستامو گرفته بودم به کمرم وبادندونای یکی درمیون:grinning_face_with_sweat: کوچه رو ورانداز میکردم
                  یه کوچه نوساز سنگی شبیه چهار انگلیسی
                  که تهش پراززمین خالی بودکه سبز بودن وگلای وحشی ازشون سرک میکشیدن
                  وپشتش یه باغ بزرگ مرکبات::lemon: :tangerine:

                  ته این کوچه درسط بین اون زمینای خالی،وسط اونهمه گل؛
                  یه آپارتمان نقلی سفیدونارنجی شبیه یه قارچ کوچولوی بامزه :mushroom: وجود داشت:derelict_house:

                  خوب یادمه وقتی برگشتم وبه بابام گفتم خونه قشنگیه:face_with_monocle:
                  دوووسش دارم:smiling_face_with_heart-eyes: :beaming_face_with_smiling_eyes:

                  واین شد یه شروع عالی برای ساختن تمام خاطرات یه دختر کنجکاووشیطون:beaming_face_with_smiling_eyes:
                  بله بله ازبالا اشاره میکنن خیلی شیطون:face_without_mouth: :face_with_hand_over_mouth:

                  بجنگ ولی سیاه وسفیدش نکن😉

                  مهشید حسن زاده 0م 1 پاسخ آخرین پاسخ
                  2
                  • مهشید حسن زاده 0م مهشید حسن زاده 0

                    مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                    مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                    مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                    مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                    داشتم فکر میکردم دنیاچه سریع تغییرمیکنه!
                    حتی بااینکه هنوزمازمیلیون ها سال پیش یدورگردش زمین بدور خودش24ساعت طول میکشه!
                    حتی بااینکه هنوزم هرسال365روزو6ساعته!
                    اما
                    دنیایجوری تغییر میکنه پلک میزنی میبینی عقبی!

                    اولین باری که اومدیم اینجا
                    قدم اندازه الف بی کلاه بود:smiling_face_with_smiling_eyes:
                    دستامو گرفته بودم به کمرم وبادندونای یکی درمیون:grinning_face_with_sweat: کوچه رو ورانداز میکردم
                    یه کوچه نوساز سنگی شبیه چهار انگلیسی
                    که تهش پراززمین خالی بودکه سبز بودن وگلای وحشی ازشون سرک میکشیدن
                    وپشتش یه باغ بزرگ مرکبات::lemon: :tangerine:

                    ته این کوچه درسط بین اون زمینای خالی،وسط اونهمه گل؛
                    یه آپارتمان نقلی سفیدونارنجی شبیه یه قارچ کوچولوی بامزه :mushroom: وجود داشت:derelict_house:

                    خوب یادمه وقتی برگشتم وبه بابام گفتم خونه قشنگیه:face_with_monocle:
                    دوووسش دارم:smiling_face_with_heart-eyes: :beaming_face_with_smiling_eyes:

                    واین شد یه شروع عالی برای ساختن تمام خاطرات یه دختر کنجکاووشیطون:beaming_face_with_smiling_eyes:
                    بله بله ازبالا اشاره میکنن خیلی شیطون:face_without_mouth: :face_with_hand_over_mouth:

                    مهشید حسن زاده 0م آفلاین
                    مهشید حسن زاده 0م آفلاین
                    مهشید حسن زاده 0
                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                    #843374

                    مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                    مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                    مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                    مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                    مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                    داشتم فکر میکردم دنیاچه سریع تغییرمیکنه!
                    حتی بااینکه هنوزمازمیلیون ها سال پیش یدورگردش زمین بدور خودش24ساعت طول میکشه!
                    حتی بااینکه هنوزم هرسال365روزو6ساعته!
                    اما
                    دنیایجوری تغییر میکنه پلک میزنی میبینی عقبی!

                    اولین باری که اومدیم اینجا
                    قدم اندازه الف بی کلاه بود:smiling_face_with_smiling_eyes:
                    دستامو گرفته بودم به کمرم وبادندونای یکی درمیون:grinning_face_with_sweat: کوچه رو ورانداز میکردم
                    یه کوچه نوساز سنگی شبیه چهار انگلیسی
                    که تهش پراززمین خالی بودکه سبز بودن وگلای وحشی ازشون سرک میکشیدن
                    وپشتش یه باغ بزرگ مرکبات::lemon: :tangerine:

                    ته این کوچه درسط بین اون زمینای خالی،وسط اونهمه گل؛
                    یه آپارتمان نقلی سفیدونارنجی شبیه یه قارچ کوچولوی بامزه :mushroom: وجود داشت:derelict_house:

                    خوب یادمه وقتی برگشتم وبه بابام گفتم خونه قشنگیه:face_with_monocle:
                    دوووسش دارم:smiling_face_with_heart-eyes: :beaming_face_with_smiling_eyes:

                    واین شد یه شروع عالی برای ساختن تمام خاطرات یه دختر کنجکاووشیطون:beaming_face_with_smiling_eyes:
                    بله بله ازبالا اشاره میکنن خیلی شیطون:face_without_mouth: :face_with_hand_over_mouth:

                    کوچمون اون موقع ها پربود ازبچه های بقول خودم الفی:face_with_hand_over_mouth:
                    بعدازظهراتوهرفصلی هم که بود همه حمع میشدیم توکوچه وبازی میکردیم
                    هرروز یه بازی
                    البته نمیدونم چرا ولی رییس مابودیم
                    بچه های آپارتمان ما:face_with_hand_over_mouth: (آخرین مقام ریاستی بودکه داشتیم توزندگیامون ظاهرا:face_with_tears_of_joy: )

                    بجنگ ولی سیاه وسفیدش نکن😉

                    مهشید حسن زاده 0م 1 پاسخ آخرین پاسخ
                    2
                    • مهشید حسن زاده 0م مهشید حسن زاده 0

                      مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                      مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                      مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                      مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                      مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                      داشتم فکر میکردم دنیاچه سریع تغییرمیکنه!
                      حتی بااینکه هنوزمازمیلیون ها سال پیش یدورگردش زمین بدور خودش24ساعت طول میکشه!
                      حتی بااینکه هنوزم هرسال365روزو6ساعته!
                      اما
                      دنیایجوری تغییر میکنه پلک میزنی میبینی عقبی!

                      اولین باری که اومدیم اینجا
                      قدم اندازه الف بی کلاه بود:smiling_face_with_smiling_eyes:
                      دستامو گرفته بودم به کمرم وبادندونای یکی درمیون:grinning_face_with_sweat: کوچه رو ورانداز میکردم
                      یه کوچه نوساز سنگی شبیه چهار انگلیسی
                      که تهش پراززمین خالی بودکه سبز بودن وگلای وحشی ازشون سرک میکشیدن
                      وپشتش یه باغ بزرگ مرکبات::lemon: :tangerine:

                      ته این کوچه درسط بین اون زمینای خالی،وسط اونهمه گل؛
                      یه آپارتمان نقلی سفیدونارنجی شبیه یه قارچ کوچولوی بامزه :mushroom: وجود داشت:derelict_house:

                      خوب یادمه وقتی برگشتم وبه بابام گفتم خونه قشنگیه:face_with_monocle:
                      دوووسش دارم:smiling_face_with_heart-eyes: :beaming_face_with_smiling_eyes:

                      واین شد یه شروع عالی برای ساختن تمام خاطرات یه دختر کنجکاووشیطون:beaming_face_with_smiling_eyes:
                      بله بله ازبالا اشاره میکنن خیلی شیطون:face_without_mouth: :face_with_hand_over_mouth:

                      کوچمون اون موقع ها پربود ازبچه های بقول خودم الفی:face_with_hand_over_mouth:
                      بعدازظهراتوهرفصلی هم که بود همه حمع میشدیم توکوچه وبازی میکردیم
                      هرروز یه بازی
                      البته نمیدونم چرا ولی رییس مابودیم
                      بچه های آپارتمان ما:face_with_hand_over_mouth: (آخرین مقام ریاستی بودکه داشتیم توزندگیامون ظاهرا:face_with_tears_of_joy: )

                      مهشید حسن زاده 0م آفلاین
                      مهشید حسن زاده 0م آفلاین
                      مهشید حسن زاده 0
                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                      #843375

                      مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                      مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                      مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                      مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                      مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                      مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                      داشتم فکر میکردم دنیاچه سریع تغییرمیکنه!
                      حتی بااینکه هنوزمازمیلیون ها سال پیش یدورگردش زمین بدور خودش24ساعت طول میکشه!
                      حتی بااینکه هنوزم هرسال365روزو6ساعته!
                      اما
                      دنیایجوری تغییر میکنه پلک میزنی میبینی عقبی!

                      اولین باری که اومدیم اینجا
                      قدم اندازه الف بی کلاه بود:smiling_face_with_smiling_eyes:
                      دستامو گرفته بودم به کمرم وبادندونای یکی درمیون:grinning_face_with_sweat: کوچه رو ورانداز میکردم
                      یه کوچه نوساز سنگی شبیه چهار انگلیسی
                      که تهش پراززمین خالی بودکه سبز بودن وگلای وحشی ازشون سرک میکشیدن
                      وپشتش یه باغ بزرگ مرکبات::lemon: :tangerine:

                      ته این کوچه درسط بین اون زمینای خالی،وسط اونهمه گل؛
                      یه آپارتمان نقلی سفیدونارنجی شبیه یه قارچ کوچولوی بامزه :mushroom: وجود داشت:derelict_house:

                      خوب یادمه وقتی برگشتم وبه بابام گفتم خونه قشنگیه:face_with_monocle:
                      دوووسش دارم:smiling_face_with_heart-eyes: :beaming_face_with_smiling_eyes:

                      واین شد یه شروع عالی برای ساختن تمام خاطرات یه دختر کنجکاووشیطون:beaming_face_with_smiling_eyes:
                      بله بله ازبالا اشاره میکنن خیلی شیطون:face_without_mouth: :face_with_hand_over_mouth:

                      کوچمون اون موقع ها پربود ازبچه های بقول خودم الفی:face_with_hand_over_mouth:
                      بعدازظهراتوهرفصلی هم که بود همه حمع میشدیم توکوچه وبازی میکردیم
                      هرروز یه بازی
                      البته نمیدونم چرا ولی رییس مابودیم
                      بچه های آپارتمان ما:face_with_hand_over_mouth: (آخرین مقام ریاستی بودکه داشتیم توزندگیامون ظاهرا:face_with_tears_of_joy: )

                      خلاصه که سرمون سخخخخخخت گرم بود
                      بقول بزرگترامون گرم بازی
                      ولی الان میفهمم سرمون اون موقع سخخخخخت گرم زندگی بود...
                      الانکه همه چیز عوض شده!

                      بجنگ ولی سیاه وسفیدش نکن😉

                      مهشید حسن زاده 0م 1 پاسخ آخرین پاسخ
                      2
                      • مهشید حسن زاده 0م مهشید حسن زاده 0

                        مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                        مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                        مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                        مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                        مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                        مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                        داشتم فکر میکردم دنیاچه سریع تغییرمیکنه!
                        حتی بااینکه هنوزمازمیلیون ها سال پیش یدورگردش زمین بدور خودش24ساعت طول میکشه!
                        حتی بااینکه هنوزم هرسال365روزو6ساعته!
                        اما
                        دنیایجوری تغییر میکنه پلک میزنی میبینی عقبی!

                        اولین باری که اومدیم اینجا
                        قدم اندازه الف بی کلاه بود:smiling_face_with_smiling_eyes:
                        دستامو گرفته بودم به کمرم وبادندونای یکی درمیون:grinning_face_with_sweat: کوچه رو ورانداز میکردم
                        یه کوچه نوساز سنگی شبیه چهار انگلیسی
                        که تهش پراززمین خالی بودکه سبز بودن وگلای وحشی ازشون سرک میکشیدن
                        وپشتش یه باغ بزرگ مرکبات::lemon: :tangerine:

                        ته این کوچه درسط بین اون زمینای خالی،وسط اونهمه گل؛
                        یه آپارتمان نقلی سفیدونارنجی شبیه یه قارچ کوچولوی بامزه :mushroom: وجود داشت:derelict_house:

                        خوب یادمه وقتی برگشتم وبه بابام گفتم خونه قشنگیه:face_with_monocle:
                        دوووسش دارم:smiling_face_with_heart-eyes: :beaming_face_with_smiling_eyes:

                        واین شد یه شروع عالی برای ساختن تمام خاطرات یه دختر کنجکاووشیطون:beaming_face_with_smiling_eyes:
                        بله بله ازبالا اشاره میکنن خیلی شیطون:face_without_mouth: :face_with_hand_over_mouth:

                        کوچمون اون موقع ها پربود ازبچه های بقول خودم الفی:face_with_hand_over_mouth:
                        بعدازظهراتوهرفصلی هم که بود همه حمع میشدیم توکوچه وبازی میکردیم
                        هرروز یه بازی
                        البته نمیدونم چرا ولی رییس مابودیم
                        بچه های آپارتمان ما:face_with_hand_over_mouth: (آخرین مقام ریاستی بودکه داشتیم توزندگیامون ظاهرا:face_with_tears_of_joy: )

                        خلاصه که سرمون سخخخخخخت گرم بود
                        بقول بزرگترامون گرم بازی
                        ولی الان میفهمم سرمون اون موقع سخخخخخت گرم زندگی بود...
                        الانکه همه چیز عوض شده!

                        مهشید حسن زاده 0م آفلاین
                        مهشید حسن زاده 0م آفلاین
                        مهشید حسن زاده 0
                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                        #843376

                        مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                        مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                        مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                        مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                        مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                        مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                        مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                        داشتم فکر میکردم دنیاچه سریع تغییرمیکنه!
                        حتی بااینکه هنوزمازمیلیون ها سال پیش یدورگردش زمین بدور خودش24ساعت طول میکشه!
                        حتی بااینکه هنوزم هرسال365روزو6ساعته!
                        اما
                        دنیایجوری تغییر میکنه پلک میزنی میبینی عقبی!

                        اولین باری که اومدیم اینجا
                        قدم اندازه الف بی کلاه بود:smiling_face_with_smiling_eyes:
                        دستامو گرفته بودم به کمرم وبادندونای یکی درمیون:grinning_face_with_sweat: کوچه رو ورانداز میکردم
                        یه کوچه نوساز سنگی شبیه چهار انگلیسی
                        که تهش پراززمین خالی بودکه سبز بودن وگلای وحشی ازشون سرک میکشیدن
                        وپشتش یه باغ بزرگ مرکبات::lemon: :tangerine:

                        ته این کوچه درسط بین اون زمینای خالی،وسط اونهمه گل؛
                        یه آپارتمان نقلی سفیدونارنجی شبیه یه قارچ کوچولوی بامزه :mushroom: وجود داشت:derelict_house:

                        خوب یادمه وقتی برگشتم وبه بابام گفتم خونه قشنگیه:face_with_monocle:
                        دوووسش دارم:smiling_face_with_heart-eyes: :beaming_face_with_smiling_eyes:

                        واین شد یه شروع عالی برای ساختن تمام خاطرات یه دختر کنجکاووشیطون:beaming_face_with_smiling_eyes:
                        بله بله ازبالا اشاره میکنن خیلی شیطون:face_without_mouth: :face_with_hand_over_mouth:

                        کوچمون اون موقع ها پربود ازبچه های بقول خودم الفی:face_with_hand_over_mouth:
                        بعدازظهراتوهرفصلی هم که بود همه حمع میشدیم توکوچه وبازی میکردیم
                        هرروز یه بازی
                        البته نمیدونم چرا ولی رییس مابودیم
                        بچه های آپارتمان ما:face_with_hand_over_mouth: (آخرین مقام ریاستی بودکه داشتیم توزندگیامون ظاهرا:face_with_tears_of_joy: )

                        خلاصه که سرمون سخخخخخخت گرم بود
                        بقول بزرگترامون گرم بازی
                        ولی الان میفهمم سرمون اون موقع سخخخخخت گرم زندگی بود...
                        الانکه همه چیز عوض شده!

                        الانکه جای اون زمینای سبز خالی دوتا مجتمع بزرگ5طبقه ساختن
                        البته شاید بنظرخیلیاتون یه ساختمون 5طبقه چیز خاصی نباشه اما
                        واسه شهرکوچیک من،هست...

                        بجنگ ولی سیاه وسفیدش نکن😉

                        مهشید حسن زاده 0م 1 پاسخ آخرین پاسخ
                        2
                        • مهشید حسن زاده 0م مهشید حسن زاده 0

                          مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                          مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                          مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                          مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                          مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                          مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                          مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                          داشتم فکر میکردم دنیاچه سریع تغییرمیکنه!
                          حتی بااینکه هنوزمازمیلیون ها سال پیش یدورگردش زمین بدور خودش24ساعت طول میکشه!
                          حتی بااینکه هنوزم هرسال365روزو6ساعته!
                          اما
                          دنیایجوری تغییر میکنه پلک میزنی میبینی عقبی!

                          اولین باری که اومدیم اینجا
                          قدم اندازه الف بی کلاه بود:smiling_face_with_smiling_eyes:
                          دستامو گرفته بودم به کمرم وبادندونای یکی درمیون:grinning_face_with_sweat: کوچه رو ورانداز میکردم
                          یه کوچه نوساز سنگی شبیه چهار انگلیسی
                          که تهش پراززمین خالی بودکه سبز بودن وگلای وحشی ازشون سرک میکشیدن
                          وپشتش یه باغ بزرگ مرکبات::lemon: :tangerine:

                          ته این کوچه درسط بین اون زمینای خالی،وسط اونهمه گل؛
                          یه آپارتمان نقلی سفیدونارنجی شبیه یه قارچ کوچولوی بامزه :mushroom: وجود داشت:derelict_house:

                          خوب یادمه وقتی برگشتم وبه بابام گفتم خونه قشنگیه:face_with_monocle:
                          دوووسش دارم:smiling_face_with_heart-eyes: :beaming_face_with_smiling_eyes:

                          واین شد یه شروع عالی برای ساختن تمام خاطرات یه دختر کنجکاووشیطون:beaming_face_with_smiling_eyes:
                          بله بله ازبالا اشاره میکنن خیلی شیطون:face_without_mouth: :face_with_hand_over_mouth:

                          کوچمون اون موقع ها پربود ازبچه های بقول خودم الفی:face_with_hand_over_mouth:
                          بعدازظهراتوهرفصلی هم که بود همه حمع میشدیم توکوچه وبازی میکردیم
                          هرروز یه بازی
                          البته نمیدونم چرا ولی رییس مابودیم
                          بچه های آپارتمان ما:face_with_hand_over_mouth: (آخرین مقام ریاستی بودکه داشتیم توزندگیامون ظاهرا:face_with_tears_of_joy: )

                          خلاصه که سرمون سخخخخخخت گرم بود
                          بقول بزرگترامون گرم بازی
                          ولی الان میفهمم سرمون اون موقع سخخخخخت گرم زندگی بود...
                          الانکه همه چیز عوض شده!

                          الانکه جای اون زمینای سبز خالی دوتا مجتمع بزرگ5طبقه ساختن
                          البته شاید بنظرخیلیاتون یه ساختمون 5طبقه چیز خاصی نباشه اما
                          واسه شهرکوچیک من،هست...

                          مهشید حسن زاده 0م آفلاین
                          مهشید حسن زاده 0م آفلاین
                          مهشید حسن زاده 0
                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                          #843377

                          مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                          مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                          مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                          مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                          مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                          مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                          مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                          مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                          داشتم فکر میکردم دنیاچه سریع تغییرمیکنه!
                          حتی بااینکه هنوزمازمیلیون ها سال پیش یدورگردش زمین بدور خودش24ساعت طول میکشه!
                          حتی بااینکه هنوزم هرسال365روزو6ساعته!
                          اما
                          دنیایجوری تغییر میکنه پلک میزنی میبینی عقبی!

                          اولین باری که اومدیم اینجا
                          قدم اندازه الف بی کلاه بود:smiling_face_with_smiling_eyes:
                          دستامو گرفته بودم به کمرم وبادندونای یکی درمیون:grinning_face_with_sweat: کوچه رو ورانداز میکردم
                          یه کوچه نوساز سنگی شبیه چهار انگلیسی
                          که تهش پراززمین خالی بودکه سبز بودن وگلای وحشی ازشون سرک میکشیدن
                          وپشتش یه باغ بزرگ مرکبات::lemon: :tangerine:

                          ته این کوچه درسط بین اون زمینای خالی،وسط اونهمه گل؛
                          یه آپارتمان نقلی سفیدونارنجی شبیه یه قارچ کوچولوی بامزه :mushroom: وجود داشت:derelict_house:

                          خوب یادمه وقتی برگشتم وبه بابام گفتم خونه قشنگیه:face_with_monocle:
                          دوووسش دارم:smiling_face_with_heart-eyes: :beaming_face_with_smiling_eyes:

                          واین شد یه شروع عالی برای ساختن تمام خاطرات یه دختر کنجکاووشیطون:beaming_face_with_smiling_eyes:
                          بله بله ازبالا اشاره میکنن خیلی شیطون:face_without_mouth: :face_with_hand_over_mouth:

                          کوچمون اون موقع ها پربود ازبچه های بقول خودم الفی:face_with_hand_over_mouth:
                          بعدازظهراتوهرفصلی هم که بود همه حمع میشدیم توکوچه وبازی میکردیم
                          هرروز یه بازی
                          البته نمیدونم چرا ولی رییس مابودیم
                          بچه های آپارتمان ما:face_with_hand_over_mouth: (آخرین مقام ریاستی بودکه داشتیم توزندگیامون ظاهرا:face_with_tears_of_joy: )

                          خلاصه که سرمون سخخخخخخت گرم بود
                          بقول بزرگترامون گرم بازی
                          ولی الان میفهمم سرمون اون موقع سخخخخخت گرم زندگی بود...
                          الانکه همه چیز عوض شده!

                          الانکه جای اون زمینای سبز خالی دوتا مجتمع بزرگ5طبقه ساختن
                          البته شاید بنظرخیلیاتون یه ساختمون 5طبقه چیز خاصی نباشه اما
                          واسه شهرکوچیک من،هست...

                          الان میفهمم
                          الانکه هممون بزرگ شدیم،همون بچه های الفی دیروز...
                          الان میفهمم که هممون غریبه شدیم
                          که بجای زدن زنگ در خونه هم برای بازی باچشمای پرذوق
                          باخستگی همو صدامیزنیم تاماشینامونوجابجاکنیم برای پارک...

                          بجنگ ولی سیاه وسفیدش نکن😉

                          مهشید حسن زاده 0م 1 پاسخ آخرین پاسخ
                          2
                          • مهشید حسن زاده 0م مهشید حسن زاده 0

                            مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                            مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                            مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                            مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                            مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                            مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                            مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                            مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                            داشتم فکر میکردم دنیاچه سریع تغییرمیکنه!
                            حتی بااینکه هنوزمازمیلیون ها سال پیش یدورگردش زمین بدور خودش24ساعت طول میکشه!
                            حتی بااینکه هنوزم هرسال365روزو6ساعته!
                            اما
                            دنیایجوری تغییر میکنه پلک میزنی میبینی عقبی!

                            اولین باری که اومدیم اینجا
                            قدم اندازه الف بی کلاه بود:smiling_face_with_smiling_eyes:
                            دستامو گرفته بودم به کمرم وبادندونای یکی درمیون:grinning_face_with_sweat: کوچه رو ورانداز میکردم
                            یه کوچه نوساز سنگی شبیه چهار انگلیسی
                            که تهش پراززمین خالی بودکه سبز بودن وگلای وحشی ازشون سرک میکشیدن
                            وپشتش یه باغ بزرگ مرکبات::lemon: :tangerine:

                            ته این کوچه درسط بین اون زمینای خالی،وسط اونهمه گل؛
                            یه آپارتمان نقلی سفیدونارنجی شبیه یه قارچ کوچولوی بامزه :mushroom: وجود داشت:derelict_house:

                            خوب یادمه وقتی برگشتم وبه بابام گفتم خونه قشنگیه:face_with_monocle:
                            دوووسش دارم:smiling_face_with_heart-eyes: :beaming_face_with_smiling_eyes:

                            واین شد یه شروع عالی برای ساختن تمام خاطرات یه دختر کنجکاووشیطون:beaming_face_with_smiling_eyes:
                            بله بله ازبالا اشاره میکنن خیلی شیطون:face_without_mouth: :face_with_hand_over_mouth:

                            کوچمون اون موقع ها پربود ازبچه های بقول خودم الفی:face_with_hand_over_mouth:
                            بعدازظهراتوهرفصلی هم که بود همه حمع میشدیم توکوچه وبازی میکردیم
                            هرروز یه بازی
                            البته نمیدونم چرا ولی رییس مابودیم
                            بچه های آپارتمان ما:face_with_hand_over_mouth: (آخرین مقام ریاستی بودکه داشتیم توزندگیامون ظاهرا:face_with_tears_of_joy: )

                            خلاصه که سرمون سخخخخخخت گرم بود
                            بقول بزرگترامون گرم بازی
                            ولی الان میفهمم سرمون اون موقع سخخخخخت گرم زندگی بود...
                            الانکه همه چیز عوض شده!

                            الانکه جای اون زمینای سبز خالی دوتا مجتمع بزرگ5طبقه ساختن
                            البته شاید بنظرخیلیاتون یه ساختمون 5طبقه چیز خاصی نباشه اما
                            واسه شهرکوچیک من،هست...

                            الان میفهمم
                            الانکه هممون بزرگ شدیم،همون بچه های الفی دیروز...
                            الان میفهمم که هممون غریبه شدیم
                            که بجای زدن زنگ در خونه هم برای بازی باچشمای پرذوق
                            باخستگی همو صدامیزنیم تاماشینامونوجابجاکنیم برای پارک...

                            مهشید حسن زاده 0م آفلاین
                            مهشید حسن زاده 0م آفلاین
                            مهشید حسن زاده 0
                            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                            #843378

                            مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                            مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                            مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                            مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                            مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                            مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                            مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                            مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                            مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                            داشتم فکر میکردم دنیاچه سریع تغییرمیکنه!
                            حتی بااینکه هنوزمازمیلیون ها سال پیش یدورگردش زمین بدور خودش24ساعت طول میکشه!
                            حتی بااینکه هنوزم هرسال365روزو6ساعته!
                            اما
                            دنیایجوری تغییر میکنه پلک میزنی میبینی عقبی!

                            اولین باری که اومدیم اینجا
                            قدم اندازه الف بی کلاه بود:smiling_face_with_smiling_eyes:
                            دستامو گرفته بودم به کمرم وبادندونای یکی درمیون:grinning_face_with_sweat: کوچه رو ورانداز میکردم
                            یه کوچه نوساز سنگی شبیه چهار انگلیسی
                            که تهش پراززمین خالی بودکه سبز بودن وگلای وحشی ازشون سرک میکشیدن
                            وپشتش یه باغ بزرگ مرکبات::lemon: :tangerine:

                            ته این کوچه درسط بین اون زمینای خالی،وسط اونهمه گل؛
                            یه آپارتمان نقلی سفیدونارنجی شبیه یه قارچ کوچولوی بامزه :mushroom: وجود داشت:derelict_house:

                            خوب یادمه وقتی برگشتم وبه بابام گفتم خونه قشنگیه:face_with_monocle:
                            دوووسش دارم:smiling_face_with_heart-eyes: :beaming_face_with_smiling_eyes:

                            واین شد یه شروع عالی برای ساختن تمام خاطرات یه دختر کنجکاووشیطون:beaming_face_with_smiling_eyes:
                            بله بله ازبالا اشاره میکنن خیلی شیطون:face_without_mouth: :face_with_hand_over_mouth:

                            کوچمون اون موقع ها پربود ازبچه های بقول خودم الفی:face_with_hand_over_mouth:
                            بعدازظهراتوهرفصلی هم که بود همه حمع میشدیم توکوچه وبازی میکردیم
                            هرروز یه بازی
                            البته نمیدونم چرا ولی رییس مابودیم
                            بچه های آپارتمان ما:face_with_hand_over_mouth: (آخرین مقام ریاستی بودکه داشتیم توزندگیامون ظاهرا:face_with_tears_of_joy: )

                            خلاصه که سرمون سخخخخخخت گرم بود
                            بقول بزرگترامون گرم بازی
                            ولی الان میفهمم سرمون اون موقع سخخخخخت گرم زندگی بود...
                            الانکه همه چیز عوض شده!

                            الانکه جای اون زمینای سبز خالی دوتا مجتمع بزرگ5طبقه ساختن
                            البته شاید بنظرخیلیاتون یه ساختمون 5طبقه چیز خاصی نباشه اما
                            واسه شهرکوچیک من،هست...

                            الان میفهمم
                            الانکه هممون بزرگ شدیم،همون بچه های الفی دیروز...
                            الان میفهمم که هممون غریبه شدیم
                            که بجای زدن زنگ در خونه هم برای بازی باچشمای پرذوق
                            باخستگی همو صدامیزنیم تاماشینامونوجابجاکنیم برای پارک...

                            قبلناوقتی بهارومیفهمیدیم که از دل کوچه سنگیمون قاصدک درمیومد
                            اماالان دیگه چه فرقی میکنه؟
                            وقتی امیدی به کوچه آسفالت نیست...

                            بجنگ ولی سیاه وسفیدش نکن😉

                            مهشید حسن زاده 0م 1 پاسخ آخرین پاسخ
                            1
                            • Zahra.tgZ آفلاین
                              Zahra.tgZ آفلاین
                              Zahra.tg
                              فارغ التحصیلان آلاء
                              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                              #843379

                              فکر کنم منم بهتره برم از انجمن امیدوارم برگشتی نباشه حداقل تودلی
                              موفق باشید 🌹

                              مهشید حسن زاده 0م Zahra.tgZ 2 پاسخ آخرین پاسخ
                              5
                              • Zahra.tgZ Zahra.tg

                                فکر کنم منم بهتره برم از انجمن امیدوارم برگشتی نباشه حداقل تودلی
                                موفق باشید 🌹

                                مهشید حسن زاده 0م آفلاین
                                مهشید حسن زاده 0م آفلاین
                                مهشید حسن زاده 0
                                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                #843380

                                @دختر-بهار اونوقت انجمن بی بهارمیشه

                                بجنگ ولی سیاه وسفیدش نکن😉

                                Zahra.tgZ 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                1
                                • مهشید حسن زاده 0م مهشید حسن زاده 0

                                  مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                  مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                  مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                  مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                  مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                  مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                  مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                  مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                  مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                  داشتم فکر میکردم دنیاچه سریع تغییرمیکنه!
                                  حتی بااینکه هنوزمازمیلیون ها سال پیش یدورگردش زمین بدور خودش24ساعت طول میکشه!
                                  حتی بااینکه هنوزم هرسال365روزو6ساعته!
                                  اما
                                  دنیایجوری تغییر میکنه پلک میزنی میبینی عقبی!

                                  اولین باری که اومدیم اینجا
                                  قدم اندازه الف بی کلاه بود:smiling_face_with_smiling_eyes:
                                  دستامو گرفته بودم به کمرم وبادندونای یکی درمیون:grinning_face_with_sweat: کوچه رو ورانداز میکردم
                                  یه کوچه نوساز سنگی شبیه چهار انگلیسی
                                  که تهش پراززمین خالی بودکه سبز بودن وگلای وحشی ازشون سرک میکشیدن
                                  وپشتش یه باغ بزرگ مرکبات::lemon: :tangerine:

                                  ته این کوچه درسط بین اون زمینای خالی،وسط اونهمه گل؛
                                  یه آپارتمان نقلی سفیدونارنجی شبیه یه قارچ کوچولوی بامزه :mushroom: وجود داشت:derelict_house:

                                  خوب یادمه وقتی برگشتم وبه بابام گفتم خونه قشنگیه:face_with_monocle:
                                  دوووسش دارم:smiling_face_with_heart-eyes: :beaming_face_with_smiling_eyes:

                                  واین شد یه شروع عالی برای ساختن تمام خاطرات یه دختر کنجکاووشیطون:beaming_face_with_smiling_eyes:
                                  بله بله ازبالا اشاره میکنن خیلی شیطون:face_without_mouth: :face_with_hand_over_mouth:

                                  کوچمون اون موقع ها پربود ازبچه های بقول خودم الفی:face_with_hand_over_mouth:
                                  بعدازظهراتوهرفصلی هم که بود همه حمع میشدیم توکوچه وبازی میکردیم
                                  هرروز یه بازی
                                  البته نمیدونم چرا ولی رییس مابودیم
                                  بچه های آپارتمان ما:face_with_hand_over_mouth: (آخرین مقام ریاستی بودکه داشتیم توزندگیامون ظاهرا:face_with_tears_of_joy: )

                                  خلاصه که سرمون سخخخخخخت گرم بود
                                  بقول بزرگترامون گرم بازی
                                  ولی الان میفهمم سرمون اون موقع سخخخخخت گرم زندگی بود...
                                  الانکه همه چیز عوض شده!

                                  الانکه جای اون زمینای سبز خالی دوتا مجتمع بزرگ5طبقه ساختن
                                  البته شاید بنظرخیلیاتون یه ساختمون 5طبقه چیز خاصی نباشه اما
                                  واسه شهرکوچیک من،هست...

                                  الان میفهمم
                                  الانکه هممون بزرگ شدیم،همون بچه های الفی دیروز...
                                  الان میفهمم که هممون غریبه شدیم
                                  که بجای زدن زنگ در خونه هم برای بازی باچشمای پرذوق
                                  باخستگی همو صدامیزنیم تاماشینامونوجابجاکنیم برای پارک...

                                  قبلناوقتی بهارومیفهمیدیم که از دل کوچه سنگیمون قاصدک درمیومد
                                  اماالان دیگه چه فرقی میکنه؟
                                  وقتی امیدی به کوچه آسفالت نیست...

                                  مهشید حسن زاده 0م آفلاین
                                  مهشید حسن زاده 0م آفلاین
                                  مهشید حسن زاده 0
                                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                  #843381

                                  مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                  مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                  مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                  مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                  مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                  مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                  مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                  مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                  مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                  مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                  داشتم فکر میکردم دنیاچه سریع تغییرمیکنه!
                                  حتی بااینکه هنوزمازمیلیون ها سال پیش یدورگردش زمین بدور خودش24ساعت طول میکشه!
                                  حتی بااینکه هنوزم هرسال365روزو6ساعته!
                                  اما
                                  دنیایجوری تغییر میکنه پلک میزنی میبینی عقبی!

                                  اولین باری که اومدیم اینجا
                                  قدم اندازه الف بی کلاه بود:smiling_face_with_smiling_eyes:
                                  دستامو گرفته بودم به کمرم وبادندونای یکی درمیون:grinning_face_with_sweat: کوچه رو ورانداز میکردم
                                  یه کوچه نوساز سنگی شبیه چهار انگلیسی
                                  که تهش پراززمین خالی بودکه سبز بودن وگلای وحشی ازشون سرک میکشیدن
                                  وپشتش یه باغ بزرگ مرکبات::lemon: :tangerine:

                                  ته این کوچه درسط بین اون زمینای خالی،وسط اونهمه گل؛
                                  یه آپارتمان نقلی سفیدونارنجی شبیه یه قارچ کوچولوی بامزه :mushroom: وجود داشت:derelict_house:

                                  خوب یادمه وقتی برگشتم وبه بابام گفتم خونه قشنگیه:face_with_monocle:
                                  دوووسش دارم:smiling_face_with_heart-eyes: :beaming_face_with_smiling_eyes:

                                  واین شد یه شروع عالی برای ساختن تمام خاطرات یه دختر کنجکاووشیطون:beaming_face_with_smiling_eyes:
                                  بله بله ازبالا اشاره میکنن خیلی شیطون:face_without_mouth: :face_with_hand_over_mouth:

                                  کوچمون اون موقع ها پربود ازبچه های بقول خودم الفی:face_with_hand_over_mouth:
                                  بعدازظهراتوهرفصلی هم که بود همه حمع میشدیم توکوچه وبازی میکردیم
                                  هرروز یه بازی
                                  البته نمیدونم چرا ولی رییس مابودیم
                                  بچه های آپارتمان ما:face_with_hand_over_mouth: (آخرین مقام ریاستی بودکه داشتیم توزندگیامون ظاهرا:face_with_tears_of_joy: )

                                  خلاصه که سرمون سخخخخخخت گرم بود
                                  بقول بزرگترامون گرم بازی
                                  ولی الان میفهمم سرمون اون موقع سخخخخخت گرم زندگی بود...
                                  الانکه همه چیز عوض شده!

                                  الانکه جای اون زمینای سبز خالی دوتا مجتمع بزرگ5طبقه ساختن
                                  البته شاید بنظرخیلیاتون یه ساختمون 5طبقه چیز خاصی نباشه اما
                                  واسه شهرکوچیک من،هست...

                                  الان میفهمم
                                  الانکه هممون بزرگ شدیم،همون بچه های الفی دیروز...
                                  الان میفهمم که هممون غریبه شدیم
                                  که بجای زدن زنگ در خونه هم برای بازی باچشمای پرذوق
                                  باخستگی همو صدامیزنیم تاماشینامونوجابجاکنیم برای پارک...

                                  قبلناوقتی بهارومیفهمیدیم که از دل کوچه سنگیمون قاصدک درمیومد
                                  اماالان دیگه چه فرقی میکنه؟
                                  وقتی امیدی به کوچه آسفالت نیست...

                                  الان میفهمم بزرگترامون اشتباه میکردن
                                  مااون موقع زندگی میکردیم
                                  الان بازی میکنیم...

                                  بجنگ ولی سیاه وسفیدش نکن😉

                                  مهشید حسن زاده 0م 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                  1
                                  • مهشید حسن زاده 0م مهشید حسن زاده 0

                                    @دختر-بهار اونوقت انجمن بی بهارمیشه

                                    Zahra.tgZ آفلاین
                                    Zahra.tgZ آفلاین
                                    Zahra.tg
                                    فارغ التحصیلان آلاء
                                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                    #843382

                                    مهشید حسن زاده 0 بهار انجمن چند روزه نیست
                                    کمتر میاد چند وقته
                                    میادش بازم فکر کنم

                                    مهشید حسن زاده 0م 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                    1
                                    • Zahra.tgZ Zahra.tg

                                      مهشید حسن زاده 0 بهار انجمن چند روزه نیست
                                      کمتر میاد چند وقته
                                      میادش بازم فکر کنم

                                      مهشید حسن زاده 0م آفلاین
                                      مهشید حسن زاده 0م آفلاین
                                      مهشید حسن زاده 0
                                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                      #843383

                                      @دختر-بهار در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                      مهشید حسن زاده 0 بهار انجمن چند روزه نیست
                                      کمتر میاد چند وقته
                                      میادش بازم فکر کنم

                                      منظورم ازبهار توبودی زهرا

                                      بجنگ ولی سیاه وسفیدش نکن😉

                                      Zahra.tgZ 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                      1
                                      • zahra movahedizadehZ zahra movahedizadeh

                                        @dr-aryan
                                        سلام.
                                        آره شده.
                                        اگه موضوعاشون شبیه هم نباشه مشکلی پیش نمیاد.

                                        D آفلاین
                                        D آفلاین
                                        Dr.Aryan
                                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                        #843384

                                        zahra movahedizadeh اها ممنون

                                        zahra movahedizadehZ 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                        2
                                        • مهشید حسن زاده 0م مهشید حسن زاده 0

                                          مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                          مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                          مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                          مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                          مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                          مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                          مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                          مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                          مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                          مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                          داشتم فکر میکردم دنیاچه سریع تغییرمیکنه!
                                          حتی بااینکه هنوزمازمیلیون ها سال پیش یدورگردش زمین بدور خودش24ساعت طول میکشه!
                                          حتی بااینکه هنوزم هرسال365روزو6ساعته!
                                          اما
                                          دنیایجوری تغییر میکنه پلک میزنی میبینی عقبی!

                                          اولین باری که اومدیم اینجا
                                          قدم اندازه الف بی کلاه بود:smiling_face_with_smiling_eyes:
                                          دستامو گرفته بودم به کمرم وبادندونای یکی درمیون:grinning_face_with_sweat: کوچه رو ورانداز میکردم
                                          یه کوچه نوساز سنگی شبیه چهار انگلیسی
                                          که تهش پراززمین خالی بودکه سبز بودن وگلای وحشی ازشون سرک میکشیدن
                                          وپشتش یه باغ بزرگ مرکبات::lemon: :tangerine:

                                          ته این کوچه درسط بین اون زمینای خالی،وسط اونهمه گل؛
                                          یه آپارتمان نقلی سفیدونارنجی شبیه یه قارچ کوچولوی بامزه :mushroom: وجود داشت:derelict_house:

                                          خوب یادمه وقتی برگشتم وبه بابام گفتم خونه قشنگیه:face_with_monocle:
                                          دوووسش دارم:smiling_face_with_heart-eyes: :beaming_face_with_smiling_eyes:

                                          واین شد یه شروع عالی برای ساختن تمام خاطرات یه دختر کنجکاووشیطون:beaming_face_with_smiling_eyes:
                                          بله بله ازبالا اشاره میکنن خیلی شیطون:face_without_mouth: :face_with_hand_over_mouth:

                                          کوچمون اون موقع ها پربود ازبچه های بقول خودم الفی:face_with_hand_over_mouth:
                                          بعدازظهراتوهرفصلی هم که بود همه حمع میشدیم توکوچه وبازی میکردیم
                                          هرروز یه بازی
                                          البته نمیدونم چرا ولی رییس مابودیم
                                          بچه های آپارتمان ما:face_with_hand_over_mouth: (آخرین مقام ریاستی بودکه داشتیم توزندگیامون ظاهرا:face_with_tears_of_joy: )

                                          خلاصه که سرمون سخخخخخخت گرم بود
                                          بقول بزرگترامون گرم بازی
                                          ولی الان میفهمم سرمون اون موقع سخخخخخت گرم زندگی بود...
                                          الانکه همه چیز عوض شده!

                                          الانکه جای اون زمینای سبز خالی دوتا مجتمع بزرگ5طبقه ساختن
                                          البته شاید بنظرخیلیاتون یه ساختمون 5طبقه چیز خاصی نباشه اما
                                          واسه شهرکوچیک من،هست...

                                          الان میفهمم
                                          الانکه هممون بزرگ شدیم،همون بچه های الفی دیروز...
                                          الان میفهمم که هممون غریبه شدیم
                                          که بجای زدن زنگ در خونه هم برای بازی باچشمای پرذوق
                                          باخستگی همو صدامیزنیم تاماشینامونوجابجاکنیم برای پارک...

                                          قبلناوقتی بهارومیفهمیدیم که از دل کوچه سنگیمون قاصدک درمیومد
                                          اماالان دیگه چه فرقی میکنه؟
                                          وقتی امیدی به کوچه آسفالت نیست...

                                          الان میفهمم بزرگترامون اشتباه میکردن
                                          مااون موقع زندگی میکردیم
                                          الان بازی میکنیم...

                                          مهشید حسن زاده 0م آفلاین
                                          مهشید حسن زاده 0م آفلاین
                                          مهشید حسن زاده 0
                                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                          #843385

                                          مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                          مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                          مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                          مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                          مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                          مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                          مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                          مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                          مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                          مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                          مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

                                          داشتم فکر میکردم دنیاچه سریع تغییرمیکنه!
                                          حتی بااینکه هنوزمازمیلیون ها سال پیش یدورگردش زمین بدور خودش24ساعت طول میکشه!
                                          حتی بااینکه هنوزم هرسال365روزو6ساعته!
                                          اما
                                          دنیایجوری تغییر میکنه پلک میزنی میبینی عقبی!

                                          اولین باری که اومدیم اینجا
                                          قدم اندازه الف بی کلاه بود:smiling_face_with_smiling_eyes:
                                          دستامو گرفته بودم به کمرم وبادندونای یکی درمیون:grinning_face_with_sweat: کوچه رو ورانداز میکردم
                                          یه کوچه نوساز سنگی شبیه چهار انگلیسی
                                          که تهش پراززمین خالی بودکه سبز بودن وگلای وحشی ازشون سرک میکشیدن
                                          وپشتش یه باغ بزرگ مرکبات::lemon: :tangerine:

                                          ته این کوچه درسط بین اون زمینای خالی،وسط اونهمه گل؛
                                          یه آپارتمان نقلی سفیدونارنجی شبیه یه قارچ کوچولوی بامزه :mushroom: وجود داشت:derelict_house:

                                          خوب یادمه وقتی برگشتم وبه بابام گفتم خونه قشنگیه:face_with_monocle:
                                          دوووسش دارم:smiling_face_with_heart-eyes: :beaming_face_with_smiling_eyes:

                                          واین شد یه شروع عالی برای ساختن تمام خاطرات یه دختر کنجکاووشیطون:beaming_face_with_smiling_eyes:
                                          بله بله ازبالا اشاره میکنن خیلی شیطون:face_without_mouth: :face_with_hand_over_mouth:

                                          کوچمون اون موقع ها پربود ازبچه های بقول خودم الفی:face_with_hand_over_mouth:
                                          بعدازظهراتوهرفصلی هم که بود همه حمع میشدیم توکوچه وبازی میکردیم
                                          هرروز یه بازی
                                          البته نمیدونم چرا ولی رییس مابودیم
                                          بچه های آپارتمان ما:face_with_hand_over_mouth: (آخرین مقام ریاستی بودکه داشتیم توزندگیامون ظاهرا:face_with_tears_of_joy: )

                                          خلاصه که سرمون سخخخخخخت گرم بود
                                          بقول بزرگترامون گرم بازی
                                          ولی الان میفهمم سرمون اون موقع سخخخخخت گرم زندگی بود...
                                          الانکه همه چیز عوض شده!

                                          الانکه جای اون زمینای سبز خالی دوتا مجتمع بزرگ5طبقه ساختن
                                          البته شاید بنظرخیلیاتون یه ساختمون 5طبقه چیز خاصی نباشه اما
                                          واسه شهرکوچیک من،هست...

                                          الان میفهمم
                                          الانکه هممون بزرگ شدیم،همون بچه های الفی دیروز...
                                          الان میفهمم که هممون غریبه شدیم
                                          که بجای زدن زنگ در خونه هم برای بازی باچشمای پرذوق
                                          باخستگی همو صدامیزنیم تاماشینامونوجابجاکنیم برای پارک...

                                          قبلناوقتی بهارومیفهمیدیم که از دل کوچه سنگیمون قاصدک درمیومد
                                          اماالان دیگه چه فرقی میکنه؟
                                          وقتی امیدی به کوچه آسفالت نیست...

                                          الان میفهمم بزرگترامون اشتباه میکردن
                                          مااون موقع زندگی میکردیم
                                          الان بازی میکنیم...

                                          والان بیشترقدرمیدونم همون یه ذره زندگی که ازون موقع برامون مونده...
                                          همون یه پلاک زمین سبز پشت پنجره اتاقم که بجز خودم کسی بهش دید نداره...
                                          همون لبخندی که حتی وسط غریبگیامون باهم گاه گاهی بهم میزنیم،همون بچه های الفی دیروز...

                                          بجنگ ولی سیاه وسفیدش نکن😉

                                          مهشید حسن زاده 0م 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                          1
                                          پاسخ
                                          • پاسخ به عنوان موضوع
                                          وارد شوید تا پست بفرستید
                                          • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
                                          • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
                                          • بیشترین رای ها


                                          • 1
                                          • 2
                                          • 3
                                          • 4
                                          • 5
                                          • 42335
                                          • 42336
                                          • درون آمدن

                                          • برای جستجو وارد شوید و یا ثبت نام کنید
                                          • اولین پست
                                            آخرین پست
                                          0
                                          • دسته‌بندی‌ها
                                          • نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
                                          • جدیدترین پست ها
                                          • برچسب‌ها
                                          • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
                                          • دوره‌های آلاء
                                          • گروه‌ها
                                          • راهنمای آلاخونه
                                            • معرفی آلاخونه
                                            • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
                                            • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
                                            • استفاده از ابزارهای ادیتور
                                            • معرفی گروه‌ها
                                            • لینک‌های دسترسی سریع