گزارش مطالعه دانشجویی![🤓 🤓](https://forum.alaatv.com/assets/plugins/nodebb-plugin-emoji/emoji/emoji-one/1f913.png?v=b024a18ca3e)
-
۱۰ جلسه فارما
انقدر از دانشجوهای پزشکی و پیرا درباره فارماکولوژی شنیدم ، به شدت منتظر اینم نوبت منم بشه بیام از چندشیات فارما خوندن بگم..!
اون روز بالآخره میرسه دیگهـ : )خانومِ_دوست_داشتنی حتما میرسه
-
سلام سلاااام
بچه ها تو این تاپیک میخوایم دانشجوها هم مثل کنکوریا ساعت مطالعه شون رو اعلام کنن
هم انگیزه بشه برای فارغ التحصیلای آلاء تا تو محیط دانشگاه هم دست از تلاشِ آلائی برندارنو هم اینکه کنکوریای با درسایی که دانشجوها میخونن یکم آشنا میشن
پس از امشب استارت این تاپیک رو میزنیم و هرشب میایم و میگیم در طول روز چ درسایی رو خوندیم ،چند ساعت و چیکارا کردیم
دعوت میکنم از @فارغ-التحصیلان-آلاء که باهامون همراه بشن
خیلی ممنون از z Gheibi و @M-ba78 بابت پیشنهاد و همراهیشون
راستی از romisa جانم هم دعوت میکنم بهمون سر بزنه و همراهیمون کنهmaryam111 میدونم خیلی وقته کسی اینجا نیومده و چیزی ننوشته.. ولی میشه نیمه دوم سال 1402 تو یکی از اون دانشگاهایی ک دلم میخواد (شیراز یا تبریز یا اصفهان) در حال درس خوندن باشم و اینجا رو بترکونم با گزارشام؟
-
maryam111 میدونم خیلی وقته کسی اینجا نیومده و چیزی ننوشته.. ولی میشه نیمه دوم سال 1402 تو یکی از اون دانشگاهایی ک دلم میخواد (شیراز یا تبریز یا اصفهان) در حال درس خوندن باشم و اینجا رو بترکونم با گزارشام؟
Michael Vey حتما میشه چرا نشه
ما هم خیلی خوشحال میشیم
منم الان کلی گزارش دارم و کلی حرف دارم برای گفتن ولی اصلا وقت نمیکنم بیام بنویسمشون و داره دلم میسوزه🥲
به محض تموم شدن این ترم حتما میام از داستاناش میگم واستون -
maryam111 میدونم خیلی وقته کسی اینجا نیومده و چیزی ننوشته.. ولی میشه نیمه دوم سال 1402 تو یکی از اون دانشگاهایی ک دلم میخواد (شیراز یا تبریز یا اصفهان) در حال درس خوندن باشم و اینجا رو بترکونم با گزارشام؟
Michael Vey اون ایموجی بوس چیه تو پیامم... اونو من نزاشتم....
-
Michael Vey حتما میشه چرا نشه
ما هم خیلی خوشحال میشیم
منم الان کلی گزارش دارم و کلی حرف دارم برای گفتن ولی اصلا وقت نمیکنم بیام بنویسمشون و داره دلم میسوزه🥲
به محض تموم شدن این ترم حتما میام از داستاناش میگم واستونmaryam111 من قشنگ میتونم گزارشامو پیش بینی کنم: هچی امروز انیمه فلانو شروع کردم خععلی باحال بود شماهم ببینین.. ی چن تا مانگاهم کشیدم عکسشو میزارم اینجا. سر کلاس فلانم یکی فلان کارو کرد ما پاااره شدیم. اوه راستی وسط این کارام بعنوان تفریح ی ربع درسم خوندم *خندهه
*وی خودش میداند دانشگاه در این حدم مسخره بازی نیست و تقریبا مثل چی باید درس بخواند ولی میخواهد دلش را خوش کند که بعد کنکور فقط تفریحه...
-
maryam111 من قشنگ میتونم گزارشامو پیش بینی کنم: هچی امروز انیمه فلانو شروع کردم خععلی باحال بود شماهم ببینین.. ی چن تا مانگاهم کشیدم عکسشو میزارم اینجا. سر کلاس فلانم یکی فلان کارو کرد ما پاااره شدیم. اوه راستی وسط این کارام بعنوان تفریح ی ربع درسم خوندم *خندهه
*وی خودش میداند دانشگاه در این حدم مسخره بازی نیست و تقریبا مثل چی باید درس بخواند ولی میخواهد دلش را خوش کند که بعد کنکور فقط تفریحه...
Michael Vey در گزارش مطالعه دانشجویی
گفته است:
maryam111 من قشنگ میتونم گزارشامو پیش بینی کنم: هچی امروز انیمه فلانو شروع کردم خععلی باحال بود شماهم ببینین.. ی چن تا مانگاهم کشیدم عکسشو میزارم اینجا. سر کلاس فلانم یکی فلان کارو کرد ما پاااره شدیم. اوه راستی وسط این کارام بعنوان تفریح ی ربع درسم خوندم *خندهه
*وی خودش میداند دانشگاه در این حدم مسخره بازی نیست و تقریبا مثل چی باید درس بخواند ولی میخواهد دلش را خوش کند که بعد کنکور فقط تفریحه...
یه جورایی فقط تفریحه
-
Michael Vey در گزارش مطالعه دانشجویی
گفته است:
maryam111 من قشنگ میتونم گزارشامو پیش بینی کنم: هچی امروز انیمه فلانو شروع کردم خععلی باحال بود شماهم ببینین.. ی چن تا مانگاهم کشیدم عکسشو میزارم اینجا. سر کلاس فلانم یکی فلان کارو کرد ما پاااره شدیم. اوه راستی وسط این کارام بعنوان تفریح ی ربع درسم خوندم *خندهه
*وی خودش میداند دانشگاه در این حدم مسخره بازی نیست و تقریبا مثل چی باید درس بخواند ولی میخواهد دلش را خوش کند که بعد کنکور فقط تفریحه...
یه جورایی فقط تفریحه
monirs راسسسس میگیییی:*** اخششششش
-
سلام.... اجازه هست بیام؟؟؟
یادم رفت چطوری تاپیکو شروع میکردم
بعد از صد سال برگشتم بالاخره گزارش بدم... البته برای اولین بار
ماشاءالله انقدر کارهامون فشرده بود که وقت نمیکردم بیام انجمن(دوست نداشتم وقتی تمرکز ندارم بیام بخش درسی)
میخوام به عنوان اولین گزارش از اولین تجربهام در بیمارستان بگم...خوب از کجا شروع کنم...
روز اولی که رفتم بخش اصلا باورم نمیشد قراره برم بالای سر بیمار واقعی و باهاش حرف بزنم... مثلا بگم جراحی داشتین؟ بابا (اینجوری آقایان بزرگ تر رو صدا میکنیم معمولا) میخوام فشارتو بگیرم...
بعد از جلسه یک که فقط آموزش بود از روز دوم علاوه بر آموزش تخت های بخش رو بین ما تقسیم کردن که بریم علائم حیاتی شون رو چک کنیم.
پشت در تمرین میکردیم که چی بگیم و با یه نفس عمیق میرفتیم توی اتاق
آخه بیماره دیگه مولاژ نیست که
البته اعتماد به نفس داشته باشی و با بیمار حرف بزنی ، درمورد کاری که میکنی توضیج بدی، حالش رو بپرسی و... اعتماد و همکاری بیمار بیشتر میشه.اوایل پرستارا ازمون میپرسیدم میتونید کارهای ساده مثل عوض کردن سرم هارو انجام بدید و ما میگفتیم نههه بابا ما ترم دو ایم....
بعد که به استاد میگفتن حتی پانسمان عوض کنن یا نمونه بگیرن میگفت آره میتونن
و قیافه ما وقتی بالای سر یه بیمار گفت که شما دفعه بعد پانسمان بیمار رو میتونین عوض کنینبیمار: OK
ما:?WHO ME
البته من که اعتماد به سقف دارم خیالیم نبودفکر نکنین استاد میذاشت بدون اینکه مطمئن باشه ما میتونیم ، دست به چیزی بزنیم بیشتر وقت ها هم فقط کمک استاد بودیم و کار اصلی رو خودش میکرد ولی اگه میدید بلدی میداد دستت.
این کار استاد رو دوست داشتم چون باعث میشد اعتماد به نفس بدست بیاری... مثلا وقتی به دوستم گفت که خودت برو لازم نیست من بالای سرت باشم برای فلان کار... هرچند کار آسون مثل دارو زدن به سرم باشه ولی وقتی میگه خودت میتونی حس خوبی بهت میده
ما کلی روی دست همدیگه آنژیوکت زدن تمرین کردیم ولی روی بیمار نه و باید نگاه میکردیم تا یاد بگیریم... البته یه بار استاد بهم اجازه داد
بیمار هم فداکارانه میگفت بزن یاد بگیری
منم گفتم بلدم نگران نباشید(وی داشت از استرس و هیجان میمرد و باورش نمشد استاد جلوی بیمار بگه بیا تو IV بگیر)
دیگه...
کلی آزمایش گرفتیم و فرستادیم
چند تا پانسمان رو با کمک استاد عوض کردیم
سرم ها و آنژیوکتها رو چک کردیم
عللائم رو چارت کردیم...
کلا هرکاری که استاد و پرستارا و سال بالایی ها و اینترن ها میخواستن انجام بدن ما دنبالشون میرفتیم یاد بگیریمحرفای پرستارا با همراه بیمار رو یواشکی گوش میدادیم ببینیم چجوری باید جواب بدیم که تو شرایط ناراحتی آروم بشن و ...
کلا از هرچیزی میخواستیم مطلب بکشیم بیرون...
اتفاق که زیاده
از سوتیهایی که بالای سر بیمار دادیم تا وقتایی که ابهتمون جلوی همراه بیمار میریخت وقتی میگفتیم سال اولیم( نکنین اینکارو از دانشجو ها نپرسین سال چندمن گناه داریم کلی تمرین کردیم که حرفه ای به نظر بیایم...
)
یا اینکه همه ازمون آدرس بخشهارو میپرسیدن و ما...
حس میکنم همینقدر بسه فعلا(بنده هیچ گونه سابقه گزارش نویسی نداشته و واقعا نمیدونم چطوری همینقدر رو نوشتم!)
اینم از اولین تجربیات من از کارآموزی که هنوز یه جلسه اش مونده و ببینیم چی پیش میاد.
راستی
maryam111 در گزارش مطالعه دانشجویی
گفته است:
فکر کنم ترومایی بود چون دوتا دستش تو آتل بود و آنژیوکت وصل شده بود به پاش
خلاصه که دارو رو گرفت
رفتم بالا سر یه مریض دیگه و همین دارو رو زدم بهش
آقا داشتم دارو رو پوش میکردم که یهو دارو پاشید بیرون و ریخت تو صورتم و چشمام
هیچی دیگه استاد همون دانشجو ترم ۷ اونطرف بود صداش کردم بیا که کفلینی شدم دیگه اومد کار رو تحویل گرفت من رفتم دست و صورتم رو شستممریم این برای یکی از بچه های ما هم پیش اومد. البته تو تمرین بود و اون بنده خدا آب مقطری شد.
الان که گزارش هاتو میخونم بهتر میتونم تصور کنم.
مثل اون بیماری که همکاری نمیکردبذارین بقیه رو بعدا تعریف کنم...
فعلا خداحافظ -
سلام.... اجازه هست بیام؟؟؟
یادم رفت چطوری تاپیکو شروع میکردم
بعد از صد سال برگشتم بالاخره گزارش بدم... البته برای اولین بار
ماشاءالله انقدر کارهامون فشرده بود که وقت نمیکردم بیام انجمن(دوست نداشتم وقتی تمرکز ندارم بیام بخش درسی)
میخوام به عنوان اولین گزارش از اولین تجربهام در بیمارستان بگم...خوب از کجا شروع کنم...
روز اولی که رفتم بخش اصلا باورم نمیشد قراره برم بالای سر بیمار واقعی و باهاش حرف بزنم... مثلا بگم جراحی داشتین؟ بابا (اینجوری آقایان بزرگ تر رو صدا میکنیم معمولا) میخوام فشارتو بگیرم...
بعد از جلسه یک که فقط آموزش بود از روز دوم علاوه بر آموزش تخت های بخش رو بین ما تقسیم کردن که بریم علائم حیاتی شون رو چک کنیم.
پشت در تمرین میکردیم که چی بگیم و با یه نفس عمیق میرفتیم توی اتاق
آخه بیماره دیگه مولاژ نیست که
البته اعتماد به نفس داشته باشی و با بیمار حرف بزنی ، درمورد کاری که میکنی توضیج بدی، حالش رو بپرسی و... اعتماد و همکاری بیمار بیشتر میشه.اوایل پرستارا ازمون میپرسیدم میتونید کارهای ساده مثل عوض کردن سرم هارو انجام بدید و ما میگفتیم نههه بابا ما ترم دو ایم....
بعد که به استاد میگفتن حتی پانسمان عوض کنن یا نمونه بگیرن میگفت آره میتونن
و قیافه ما وقتی بالای سر یه بیمار گفت که شما دفعه بعد پانسمان بیمار رو میتونین عوض کنینبیمار: OK
ما:?WHO ME
البته من که اعتماد به سقف دارم خیالیم نبودفکر نکنین استاد میذاشت بدون اینکه مطمئن باشه ما میتونیم ، دست به چیزی بزنیم بیشتر وقت ها هم فقط کمک استاد بودیم و کار اصلی رو خودش میکرد ولی اگه میدید بلدی میداد دستت.
این کار استاد رو دوست داشتم چون باعث میشد اعتماد به نفس بدست بیاری... مثلا وقتی به دوستم گفت که خودت برو لازم نیست من بالای سرت باشم برای فلان کار... هرچند کار آسون مثل دارو زدن به سرم باشه ولی وقتی میگه خودت میتونی حس خوبی بهت میده
ما کلی روی دست همدیگه آنژیوکت زدن تمرین کردیم ولی روی بیمار نه و باید نگاه میکردیم تا یاد بگیریم... البته یه بار استاد بهم اجازه داد
بیمار هم فداکارانه میگفت بزن یاد بگیری
منم گفتم بلدم نگران نباشید(وی داشت از استرس و هیجان میمرد و باورش نمشد استاد جلوی بیمار بگه بیا تو IV بگیر)
دیگه...
کلی آزمایش گرفتیم و فرستادیم
چند تا پانسمان رو با کمک استاد عوض کردیم
سرم ها و آنژیوکتها رو چک کردیم
عللائم رو چارت کردیم...
کلا هرکاری که استاد و پرستارا و سال بالایی ها و اینترن ها میخواستن انجام بدن ما دنبالشون میرفتیم یاد بگیریمحرفای پرستارا با همراه بیمار رو یواشکی گوش میدادیم ببینیم چجوری باید جواب بدیم که تو شرایط ناراحتی آروم بشن و ...
کلا از هرچیزی میخواستیم مطلب بکشیم بیرون...
اتفاق که زیاده
از سوتیهایی که بالای سر بیمار دادیم تا وقتایی که ابهتمون جلوی همراه بیمار میریخت وقتی میگفتیم سال اولیم( نکنین اینکارو از دانشجو ها نپرسین سال چندمن گناه داریم کلی تمرین کردیم که حرفه ای به نظر بیایم...
)
یا اینکه همه ازمون آدرس بخشهارو میپرسیدن و ما...
حس میکنم همینقدر بسه فعلا(بنده هیچ گونه سابقه گزارش نویسی نداشته و واقعا نمیدونم چطوری همینقدر رو نوشتم!)
اینم از اولین تجربیات من از کارآموزی که هنوز یه جلسه اش مونده و ببینیم چی پیش میاد.
راستی
maryam111 در گزارش مطالعه دانشجویی
گفته است:
فکر کنم ترومایی بود چون دوتا دستش تو آتل بود و آنژیوکت وصل شده بود به پاش
خلاصه که دارو رو گرفت
رفتم بالا سر یه مریض دیگه و همین دارو رو زدم بهش
آقا داشتم دارو رو پوش میکردم که یهو دارو پاشید بیرون و ریخت تو صورتم و چشمام
هیچی دیگه استاد همون دانشجو ترم ۷ اونطرف بود صداش کردم بیا که کفلینی شدم دیگه اومد کار رو تحویل گرفت من رفتم دست و صورتم رو شستممریم این برای یکی از بچه های ما هم پیش اومد. البته تو تمرین بود و اون بنده خدا آب مقطری شد.
الان که گزارش هاتو میخونم بهتر میتونم تصور کنم.
مثل اون بیماری که همکاری نمیکردبذارین بقیه رو بعدا تعریف کنم...
فعلا خداحافظ@Kosar-Mortazavi ولی خدایی بیماراهم چه فداکاریی میکننا
کمتر کسی حاضر میشه خودشو دست دانشجوها بسپره
-
سلام.... اجازه هست بیام؟؟؟
یادم رفت چطوری تاپیکو شروع میکردم
بعد از صد سال برگشتم بالاخره گزارش بدم... البته برای اولین بار
ماشاءالله انقدر کارهامون فشرده بود که وقت نمیکردم بیام انجمن(دوست نداشتم وقتی تمرکز ندارم بیام بخش درسی)
میخوام به عنوان اولین گزارش از اولین تجربهام در بیمارستان بگم...خوب از کجا شروع کنم...
روز اولی که رفتم بخش اصلا باورم نمیشد قراره برم بالای سر بیمار واقعی و باهاش حرف بزنم... مثلا بگم جراحی داشتین؟ بابا (اینجوری آقایان بزرگ تر رو صدا میکنیم معمولا) میخوام فشارتو بگیرم...
بعد از جلسه یک که فقط آموزش بود از روز دوم علاوه بر آموزش تخت های بخش رو بین ما تقسیم کردن که بریم علائم حیاتی شون رو چک کنیم.
پشت در تمرین میکردیم که چی بگیم و با یه نفس عمیق میرفتیم توی اتاق
آخه بیماره دیگه مولاژ نیست که
البته اعتماد به نفس داشته باشی و با بیمار حرف بزنی ، درمورد کاری که میکنی توضیج بدی، حالش رو بپرسی و... اعتماد و همکاری بیمار بیشتر میشه.اوایل پرستارا ازمون میپرسیدم میتونید کارهای ساده مثل عوض کردن سرم هارو انجام بدید و ما میگفتیم نههه بابا ما ترم دو ایم....
بعد که به استاد میگفتن حتی پانسمان عوض کنن یا نمونه بگیرن میگفت آره میتونن
و قیافه ما وقتی بالای سر یه بیمار گفت که شما دفعه بعد پانسمان بیمار رو میتونین عوض کنینبیمار: OK
ما:?WHO ME
البته من که اعتماد به سقف دارم خیالیم نبودفکر نکنین استاد میذاشت بدون اینکه مطمئن باشه ما میتونیم ، دست به چیزی بزنیم بیشتر وقت ها هم فقط کمک استاد بودیم و کار اصلی رو خودش میکرد ولی اگه میدید بلدی میداد دستت.
این کار استاد رو دوست داشتم چون باعث میشد اعتماد به نفس بدست بیاری... مثلا وقتی به دوستم گفت که خودت برو لازم نیست من بالای سرت باشم برای فلان کار... هرچند کار آسون مثل دارو زدن به سرم باشه ولی وقتی میگه خودت میتونی حس خوبی بهت میده
ما کلی روی دست همدیگه آنژیوکت زدن تمرین کردیم ولی روی بیمار نه و باید نگاه میکردیم تا یاد بگیریم... البته یه بار استاد بهم اجازه داد
بیمار هم فداکارانه میگفت بزن یاد بگیری
منم گفتم بلدم نگران نباشید(وی داشت از استرس و هیجان میمرد و باورش نمشد استاد جلوی بیمار بگه بیا تو IV بگیر)
دیگه...
کلی آزمایش گرفتیم و فرستادیم
چند تا پانسمان رو با کمک استاد عوض کردیم
سرم ها و آنژیوکتها رو چک کردیم
عللائم رو چارت کردیم...
کلا هرکاری که استاد و پرستارا و سال بالایی ها و اینترن ها میخواستن انجام بدن ما دنبالشون میرفتیم یاد بگیریمحرفای پرستارا با همراه بیمار رو یواشکی گوش میدادیم ببینیم چجوری باید جواب بدیم که تو شرایط ناراحتی آروم بشن و ...
کلا از هرچیزی میخواستیم مطلب بکشیم بیرون...
اتفاق که زیاده
از سوتیهایی که بالای سر بیمار دادیم تا وقتایی که ابهتمون جلوی همراه بیمار میریخت وقتی میگفتیم سال اولیم( نکنین اینکارو از دانشجو ها نپرسین سال چندمن گناه داریم کلی تمرین کردیم که حرفه ای به نظر بیایم...
)
یا اینکه همه ازمون آدرس بخشهارو میپرسیدن و ما...
حس میکنم همینقدر بسه فعلا(بنده هیچ گونه سابقه گزارش نویسی نداشته و واقعا نمیدونم چطوری همینقدر رو نوشتم!)
اینم از اولین تجربیات من از کارآموزی که هنوز یه جلسه اش مونده و ببینیم چی پیش میاد.
راستی
maryam111 در گزارش مطالعه دانشجویی
گفته است:
فکر کنم ترومایی بود چون دوتا دستش تو آتل بود و آنژیوکت وصل شده بود به پاش
خلاصه که دارو رو گرفت
رفتم بالا سر یه مریض دیگه و همین دارو رو زدم بهش
آقا داشتم دارو رو پوش میکردم که یهو دارو پاشید بیرون و ریخت تو صورتم و چشمام
هیچی دیگه استاد همون دانشجو ترم ۷ اونطرف بود صداش کردم بیا که کفلینی شدم دیگه اومد کار رو تحویل گرفت من رفتم دست و صورتم رو شستممریم این برای یکی از بچه های ما هم پیش اومد. البته تو تمرین بود و اون بنده خدا آب مقطری شد.
الان که گزارش هاتو میخونم بهتر میتونم تصور کنم.
مثل اون بیماری که همکاری نمیکردبذارین بقیه رو بعدا تعریف کنم...
فعلا خداحافظ@Kosar-Mortazavi سلام کوثر جان
عالی بووود
همیشه بالاسر بیمار که میرید باید با اعتماد به نفس عمل کنید
و اینکه نترسید از کاری که بلد نیستید
اون کار اگه اونقدر خطرناک باشه که مشکلی برای بیمار ایجاد کنه اصلا پرستارا و استادتون نمیدن دست دانشجو انجام بده
البته حتی همین کوچیکترین کارها مثل سرم وصل کردن و پانسمان رو هم باید حواستون باشه دقیق و بینقص انجام بدید چون میتونن خطرساز باشن..
خیلی خوشحال شدم مرسی که اومدی تاپیک رو احیا کردی -
@Kosar-Mortazavi ولی خدایی بیماراهم چه فداکاریی میکننا
کمتر کسی حاضر میشه خودشو دست دانشجوها بسپره
Michael Vey
آره خیلی ها هم اجازه نمیدن.
ولی مریم درست میگه ما حتی کارهایی که به ظاهر ساده هستن رو هم خیلی با دقت انجام میدیم، و هر چیز کوچیکی که سوال داشته باشیم رو میپرسیم. -
@Kosar-Mortazavi سلام کوثر جان
عالی بووود
همیشه بالاسر بیمار که میرید باید با اعتماد به نفس عمل کنید
و اینکه نترسید از کاری که بلد نیستید
اون کار اگه اونقدر خطرناک باشه که مشکلی برای بیمار ایجاد کنه اصلا پرستارا و استادتون نمیدن دست دانشجو انجام بده
البته حتی همین کوچیکترین کارها مثل سرم وصل کردن و پانسمان رو هم باید حواستون باشه دقیق و بینقص انجام بدید چون میتونن خطرساز باشن..
خیلی خوشحال شدم مرسی که اومدی تاپیک رو احیا کردی -
Michael Vey
آره خیلی ها هم اجازه نمیدن.
ولی مریم درست میگه ما حتی کارهایی که به ظاهر ساده هستن رو هم خیلی با دقت انجام میدیم، و هر چیز کوچیکی که سوال داشته باشیم رو میپرسیم.@Kosar-Mortazavi *خندههههههه
غلط میکنن اجازه ندن من اگ دیدم همکاری نکرد همون اول با یه چی میزنم تو سرش بیهوش شه بعد کارمو با ارامش انجام میدم *خندههه
#منو دکتر نکنین -
@Kosar-Mortazavi *خندههههههه
غلط میکنن اجازه ندن من اگ دیدم همکاری نکرد همون اول با یه چی میزنم تو سرش بیهوش شه بعد کارمو با ارامش انجام میدم *خندههه
#منو دکتر نکنینMichael Vey باید خیلی صبور تر باشی اگه میخوای بیای بیمارستان
-
عه این تاپیک،یادش بخیر
قسمت نشد بیام گزارش بدم -
سلام
تقریباً ترم سوم تموم شد ( هنوز دو تا امتحان سختش مونده اما طبق تقویم تموم شد)
خب میتونم بگم الان دیگه رو همون روالی هستم که دنبالش بودم
این ترم یه درس سخت داشتیم قارچ انگل کرم شناسی🦠
خب دو هفته تمام از صبح تا شب خوندم
پر از اسمای عجیب غریب که تلفظشم سخت بود
پر از اتفاقاتی که میخونی و باورت نمیشه، مثلا مسیر چند نوع کرم ( دیواره روده» کبد» قلب» ریه » حلق»دهان یا روده» ساکن شدن در روده)
اما یه نکته مثبت داشت
چیز هایی مهم را فقط باید میخوندی و یاد میگرفتی
اما مهم چی بود؟ چیزی که تو ایران شایع باشه و یا خیلی کشنده باشهاما اینکه تو ایران شایع باشه واقعا تعداد کمی بود
کرم ها و انواع شون تو شرق آسیا خیلی فراوان هستند
به نظرم به خاطر اینه که همه چیز میخورن انواع حشره و سوسک و ...
بعد تصور اینکه یه کرم ۳۰ متری تو بدنت باشه
خدارو شکر ما مسلمانیم این چیزا رو نمیخوریم و از قدیم این نوع بیماری ها شایع نبوده تو ایراناز طرفی دیگه انگل ها هم ( اسم تخصصی تر این بخش میشه پروتوزئولوژی)
خیلی هاش تو گوشت خوک وجود داشته و واقعا تصور اینکه یه چیزی را میخورن که پر کیست انگله غیر قابل تصورهاما بیشتر از همه سگ سانان
ناقل انگل هستن
در اکثر موارد انگل برا خود حیوان بیماری زا نیست و متاسفانه انسان را آلوده میکنه
وسط اینها به جرقه تو ذهنم خورد
یه موضوعی داریم تو رفتار های جانوران ، تعیین قلمرو
احساس کردم خوب اون جانور میدونسته این یکی که میاد تو محدوده زندگی اش بعدا چقدر مشکلات میتونه ایجاد کنه، پس از اول بیرونش میکنه و خلاص
ما انسانها هم باید مرز بین گونه ای را رعایت کنیم، مرز بین حیوانات و انسان ها، واقعا نباید تو محدوده داخلی خونه راه پیدا کنن
الان یاد یه حدیث افتادم از امام صادق علیه السلام تو کتاب دینی مون بود فکر کنم، که نباید سگ وارد خونه بشه، و توضیح داده بود قسمت های داخلی خونه و حیاط حساب نیستبه نظرم ما انسان ها هم نیاز داریم قلمرو تعیین کنیم و مرز مشخصی را ایجاد کنیم تا از بیماری های انگلی مصون باشیم
اهمیت این مصونیت چیه؟
یه کشف دیگه هم کردم، یادتونه بعد کرونا قارچ سیاه اومد ، استاد مون میگفتن وقتی که مداوم آنتی بیوتیک استفاده کنیم و مقابله کنیم با انواع بیماری غیر قارچی و انگلی، باعث میشه قارچ ها و انگلها زمینه را خالی ببینن و رشد کنند و از طرف دیگه میتونن از دست سیستم ایمنی فرار کنن و برای همه شون دارو وجود نداره، پس مثل همیشه پیشگیری ( حفظ مرز و قلمرو )مهمتر از درمان