گزارش مطالعه دانشجویی🤓🎓
-
سلام
آنقدر گزارش ها جالبن منم اومدم
امروز آزمایشگاه خون
اول تعیین مقاومت غشا گلبول قرمز به فشار اسمزی
و بعد هم تعیین گروه خونی
هر کدوم که حالت لخته ( لخته نیست اتصال آنتی ژن و آنی بادیه)پیدا کنه یعنی دارای اون گروه خونی هست
ببینیدمنظور ازD گروه خونی Rh هست ( یادتونه که ژنشDبود)
هفته دیگه انشاالله نوار قلب و اسپیرومتری را براتون میذارم
-
@kosar-mottaghi سلااام
عالی بود اولین گزارش
اون فرموله واسه سرم.. v تقسیم به ۴t هست که t رو باید برحسب ساعت درنظر بگیریم
اگر میکروست بود همین فرمول رو در ۱۵ ضرب میکنی
البته تو کارت خیلی راحته چون حجم سرمی که وصل میکنی یا ۵۰۰ هست یا ۱۰۰۰ و حجم خیلی تنوع نداره
و اینکه آره حساب میکنن چون خیلی مهمه که تو چند ساعت این سرم و دارو میره
اگه تو زمان کمتری بره ممکنه بیمار عوارض نشون بده و بهش شوک وارد بشه و حالت سر درد و بیحالی و گرگرفتگی و ... بهش دست بده
منتظر بقیه گزارشات هستمااااا -
سلام سلااام
خب ما تو کارآموزی بهداشتمون ۳ روز باید میرفتیم آزمایشگاه مرکزی
اونجا چون ما پرستاری میخوندیم فقط میتونستیم تو بخش خونگیری کار کنیم ولی بچه های علوم آز میتونستن برن لیبل و بخش های مختلف آزمایشگاه
روز اولی که رفتیم کلی گشتیم که ببینیم استاد کیه و کجاست ولی خب اصلا استادی در کار نبود
بهمون گفتن برید کنار کسایی که دارن نمونه میگیرن وایستید بهشون کمک کنید اگر هم تونستید خودتون خون بگیرید
وارد سالن شدیم ۱۰ تا صندلی گذاشته بودن برای نمونه گیری و غلغلههه خیلییی شلوغ بود
به خاطر اینکه آزمایش های ناشتایی و قند و چربی و... رو تا ساعت ۱۱ میگیرن، از ساعت ۷ تا ۱۰ خیلی شلوغه آزمایشگاه و بعدش دیگه خلوت میشه و تقریبا هیچکاری نیست
رفتم دیدم ده تا از پرسنل نشستن و دارن خون میگیرن حالا من مونده بودم که میون این همه خوشگل کیو انتخاب کنم
یه خانمی دیدم جوون بود با خودم گفتم این حتما خوبه قیافه اش هم میخوره مهربون باشه.. جوونم که هست حتما درک میکنه و کار میده دستم انجام بدم
خلاصه که رفتم جلو و از پشت پرده پلاستیکی (که برای کرونا زده بودن) خودمو معرفی کردم، یه سری تکون داد به نشانه اینکه بیا اینو پرده وایستا
حالا من هی میام جلو که منو ببینه یادش نره اینجا وایستادم اونم هی پشت سر هم خونا رو میگیره و هیچی نمیگه انقدرم عصبی بود یهو برگشت گفت هیچی گرفتی تا حالا؟(خون منظورش بود) گفتم آره چند نمونه تو بیمارستان گرفتم ... ذوق کردم گفتم حتما دیگه میخواد کار بده دستم.. ولی نه بازم خبری نشد ساعت ۸ و نیم بود یهو پاشد رفت/:
دیدم عه همشون پاشدن دارن میرن از یکی پرسنل پرسیدم ببخشید دارید کجا میرید؟ گفت شیفت عوض شده و همکارای دیگه باید بیان... هر یک ساعت یکبار شیفت هاشون در گردش بود
خلاصه یه نفر دیگه اومد و شروع کرد به خونگیری.. یکم باهام حرف زد و درباره نحوه خونگیری بهم توضیح داد و یکم لوله ها رو گفت منم گیرش آورده بودم و تا میتونستم سوال پرسیدم ازش ولی بازم خیلی اجازه نداد من کار کنم و فقط دو سه تا خون گرفتم
روز دوم وقتی رفتم دیدم همه صندلیا دانشجو کنارش ولیستاده و من و دوستم هیچکس نبود کنارش وایستیم
ماهم رفتیم بخش نمونه گیری اطفاال که بچه های زیر ۶ سال اونجا بودن... یه آقایی اونجا نشسته بود و خون میگرفت و خیلی هم شوخ طبع بود و خوب با بچه ها ارتباط برقرار میکرد .. خیلی حرفه ای بود و سریع کار میکرد.. کلا رگ دو گروه از افراد رو که بتونی بگیری دیگه رگ بگیر ماهری هستی یکی اطفال که رگ های ریز و ضعیفی دارن و یکی هم سالمندا (چون رگ هاشون به شدت شکننده است و تا نیدل وارد رگشون میشه رگ تغییر جهت میده و گم میشه)
وقتی برگشتم دیدم عهه یکی از دانشجوهای علوم آز که میشناسمش نشسته رو صندلی
با کلی ذوق رفتم پیشش و کلی بهم نکته یاد داد از لیبل ها و مقدار خونی که باید تو لوله بریزیم و ... چندتا نمونه هم داد من گرفتم و بسی ذوقیدم و حس استقلال بهم دست داده بود
وقتی میخواست بره گفت ببین من دارم میرم تو بعد من بشین اینجا که کسی جاتو نگیره و شروع کن به خون گرفتن کسی هم کار به کارت نداشته باشه ... منم خوشحااال گفتم آخ جون پس امروز دیگه کلی نمونه میگیرم و با مردم ارتباط برقرار میکنم ... آقا چشمتون روز بد نبینه نشستم رو صندلی لوله آزمایش های طرف رو ازش گرفتم گارو رو بستم رفتم که بگیرمممم یهو یکی از پرسنل اومد گفت شما پرستاری؟ گفتم بله گفت شما نمیتونی تنهایی بشینی خون بگیری فقط علوم آزمایشگاهیا میتونن گفتم ینی بلند شم؟ شما بگیرید؟ گفت بله بلند شو
با حالت مظلومانه ای گفتم آخه دیگه گارو بستم لوله ها رو هم گذاشتم.. میشه سرنگ رو باز کنم بدم دستتون؟🥺 خندید گفت باشه باز کن سرنگو بده البته بد اخلاق نبود و چند تا نمونه داد من گرفتم ولی خودش با یه سرعتی کار میکرد اصن عجیییب..
روز سوم وقتی رفتم کنار یکی پرسنل وایستادم بهم گفت ببین لیبل کمک میخوان برو اونجا منم که اصلا خوشم نمیومد از این کار برم اونجا وایستم لیبل بزنم رو لوله ها فقط؟
باالجبار رفتم اونجا و با خودم گفتم مریم میدونی چیه؟! هروقت این اتفاق افتاد یه کاری کن که کار نکردنت رو ترجیح بدن با ریلکسی تمااام و با آرامش لیبل میزدم و خودشون هی میدیدن داره آروم کار پیش میره و وقت تلف میشه ازم میگرفتن خودشون لیبل میزدن آخه بلدم نبودم میگفتن یه سری لیبل ها رو باید بالای لوله بزنی یه سریا پایین ... و یه سری اصطلاحات علوم آزمایشگاهی میگفتن که من بلد نبودم چیه
خلاصه که خیلی ریز و نرم از اون کنار اومدم بیرون و رفتم به نمونه گیری پیوستم
اون روز دیگه قشنگ راه افتاده بودیم و پرسنلم راحت تر کار دستمون میدادن و هر کدوم ۵۰ تا نمونه گرفتیم و ذوق کنان و بای بای گویان آزمایشگاه مرکزی را ترک کردیم -
به نام خدا
سلاام شبتون به خیر️
امروز3ساعت روانشناسی خوندم برا امتحان هفته دیگه، انقدر حجمش بالاس که خدا کنه تمومش کنم چون استاد گفتن سوالات مفهومیه🥲🥲
پ.ن:وقتی گزارشاتونو میبینم دلم پر میزنه برا اینکه حضوری سر کلاسا باشم ولی مثل اینکه ما ترم دیگه هم مجازی هستیم🥲 -
امتحانات یکی پس از دیگری
۱۰ جلسه فارما
۲۳ جلسه ژنتیک و ایمونو
کسی بگه از اول ترم درس میخوندی که الان انقدر اذیت نمیشدی با هندزفریم خفش میکنم(:
۲ ماه ترم رو هر روز پشت سر هم کارآموزی بودم و از میانترم به بعد هیچی نخوندم تقریبا
فقط دیدم چند روزه نیومدم
گفتم بیام از این زاویه یه سلامی عرض کنم و برم
خدافظ(_: -
-
سلااااام
من دوباره اومدممم
ترم ۴ شروع شد
کارآموزی بزرگسالان ۲ هم شروع شد/:
قراره هر روز خاطره اون روز کارآموزی رو براتون بگم تا شما هم با فضای کارهای بیمارستانی و از جمله پرستاری آشنا بشید
اگر دوست داشتید حتما بهم بگید
خب روز اول کارآموزی باید میرفتیم بخش داخلی ۱، بعد از پرس و جو کردن و کلی راه رفتن تو بخش ها ( درجریانید که من همیشه روز اولی که میرم بیمارستان صدوقی گم میشم) بالاخره بخش رو پیدا کردیم
رفتیم داخل و دیدیم عههه آب سرد کننن ( از شما چه پنهون این بیمارستان آب سرد کناش خرابه/: و ما تا یه آب سردکن درست میبینیم فریاد شوق سرداده و فرصت را غنیمت میشمریم، ماسک ها را پایین زده و آب میقولیم)
بعد استاد اومد و داشت با سرپرستار بخش هماهنگ میکرد که به ناگاه جمله ای شنیدیم که نباید
+در جریان هستید که این بخش کلا بخش کویید شده؟؟
ما:
استاد:
آب قولده شده:
خب پس مریضای گوارش کجان؟ رفتن بخش قلب/:
آخه اصلا مشخص نبود بخش کوییده.. نه رو در نوشته بودن نه در رو بسته بود نه پرستارا پوشش آنچنانی داشتن..
خلاصه که ما هم متعجب و پشیمان از کردهی خود پشت سر استاد به راه افتادیم و رسیدیم به بخش قلب..️
اول سرپرستار بخش قلب برامون توضیح داد که این بخش بیماراش خیلی در رفت و آمدن، ۹۰ درصد میان پذیرش میشن، ازشون آی وی میگیریم و آزمایش بعد میفرستیم برن آنژیوگرافی بعدش هم ترخیص میشن
یه تعداد کمی هم درحد ۵_۶ نفر مریض گوارشی داریم
به خاطر همین هم بخش کوچیکی بود و خیلی تخت های زیادی نداشت مثل بخش جراحی که ۴۰ تا تخت بود
بعدم استاد راجب کیس های روتین بخش گوارش توضیح داد و رفتیم سر کارا
بیماری که وارد بخش میشه و قراره پذیرش بشه یه سری اقدامات روتین واسش انجام میدیم:
اول فرم assessment اش رو پر میکنیم.. ینی فرمی که مشخصات بیمار، سوابق دارویی، وضعیت سیستم های بدن، و خیلی چیزای دیگه رو داره که از بیمار یا همراهش میپرسیم و تو اون فرم مینویسیم
در مرحله بعد آی وی میگیریم برای بزرگسالان با آنژیوکت صورتی
بعد یه سری آزمایش خون کلی شامل CBC، ESRو ... رو میگیریم و میفرستیم آزمایشگاه
چون این بخش بخش قلبه اگر مریض تو هفته اخیر نوار قلب نگرفته بود یه نوار قلب هم ازش میگیریم
برای دو سه تا بیمار این کارا رو انجام دادیم ضمن اینکه استاد هم بالا سرمون بود و درباره کارایی که انجام میدادیم توضیح میداد
رفتیم بالا سر یه آقای تقریبا ۷۰ ساله
قرار بود فرم ارزیابی رو پر کنیم
پرسیدیم اسمت چیه
کامل و دقیق اسمش رو گفت فلانی هستم کوچک و خاک پای یک یک شما عزیزان 🥲 ینی ما هممون همونجا غش
بعد گفتیم با پای خودت اومدی بیمارستان؟
گفت بله دیگه با چی میخواستم بیام پس؟ من با این پاها هنوز کوه هم میرم بیمارستان که چیزی نیست
ازش پرسیدیم همراه داری؟
گفت همراه بله دارم.. فقط خدا🥺🥲
اصلا خیلی با نمک بود
خلاصه که این کارا رو در طول روز انجام دادیم
بعدم باقی وقتمون رو که مثلا تایم رست بود طبق معمول به بخش گردی اختصاص دادیم
راحت همه جای بیمارستان سر میزدیم و چون روپوش سفید داشتیم کسی هم کار به کارمون نداشت
حتی رفتیم آی سیو معمولا بخش های ویژه یا درشون رمز داره یا آیفون داره که هرکس رو شناختن در رو باز کنن
ما دو تا آقا رو دیدیم که زنگ زدن در باز شد ما هم دوان دوان به سمت در رفته و وارد آی سیو شدیم و به مریضا سر زدیم
خلاصه که بله
بخش گردی هم جذابیت خودش رو داره
سرتون رو درد نیارم این از روز اول
۷ اسفند ۱۴۰۰ -
-
۱۰ جلسه فارما
انقدر از دانشجوهای پزشکی و پیرا درباره فارماکولوژی شنیدم ، به شدت منتظر اینم نوبت منم بشه بیام از چندشیات فارما خوندن بگم..!
اون روز بالآخره میرسه دیگهـ : ) -
خانومِ_دوست_داشتنی حتما میرسه
-
Michael Vey بچه های تجربی کنکور 1402 دوازدهم راه ابریشم پرو تجربیاreplied to maryam111 on آخرین ویرایش توسط انجام شده
maryam111 میدونم خیلی وقته کسی اینجا نیومده و چیزی ننوشته.. ولی میشه نیمه دوم سال 1402 تو یکی از اون دانشگاهایی ک دلم میخواد (شیراز یا تبریز یا اصفهان) در حال درس خوندن باشم و اینجا رو بترکونم با گزارشام؟
-
Michael Vey حتما میشه چرا نشه
ما هم خیلی خوشحال میشیم
منم الان کلی گزارش دارم و کلی حرف دارم برای گفتن ولی اصلا وقت نمیکنم بیام بنویسمشون و داره دلم میسوزه🥲
به محض تموم شدن این ترم حتما میام از داستاناش میگم واستون -
Michael Vey بچه های تجربی کنکور 1402 دوازدهم راه ابریشم پرو تجربیاreplied to Michael Vey on آخرین ویرایش توسط انجام شده
Michael Vey اون ایموجی بوس چیه تو پیامم... اونو من نزاشتم....
-
Michael Vey بچه های تجربی کنکور 1402 دوازدهم راه ابریشم پرو تجربیاreplied to maryam111 on آخرین ویرایش توسط انجام شده
maryam111 من قشنگ میتونم گزارشامو پیش بینی کنم: هچی امروز انیمه فلانو شروع کردم خععلی باحال بود شماهم ببینین.. ی چن تا مانگاهم کشیدم عکسشو میزارم اینجا. سر کلاس فلانم یکی فلان کارو کرد ما پاااره شدیم. اوه راستی وسط این کارام بعنوان تفریح ی ربع درسم خوندم *خندهه
*وی خودش میداند دانشگاه در این حدم مسخره بازی نیست و تقریبا مثل چی باید درس بخواند ولی میخواهد دلش را خوش کند که بعد کنکور فقط تفریحه...
-
Michael Vey در گزارش مطالعه دانشجویی گفته است:
maryam111 من قشنگ میتونم گزارشامو پیش بینی کنم: هچی امروز انیمه فلانو شروع کردم خععلی باحال بود شماهم ببینین.. ی چن تا مانگاهم کشیدم عکسشو میزارم اینجا. سر کلاس فلانم یکی فلان کارو کرد ما پاااره شدیم. اوه راستی وسط این کارام بعنوان تفریح ی ربع درسم خوندم *خندهه
*وی خودش میداند دانشگاه در این حدم مسخره بازی نیست و تقریبا مثل چی باید درس بخواند ولی میخواهد دلش را خوش کند که بعد کنکور فقط تفریحه...
یه جورایی فقط تفریحه
-
Michael Vey بچه های تجربی کنکور 1402 دوازدهم راه ابریشم پرو تجربیاreplied to monirs on آخرین ویرایش توسط انجام شده
monirs راسسسس میگیییی:*** اخششششش
-
سلام.... اجازه هست بیام؟؟؟
یادم رفت چطوری تاپیکو شروع میکردم
بعد از صد سال برگشتم بالاخره گزارش بدم... البته برای اولین بار
ماشاءالله انقدر کارهامون فشرده بود که وقت نمیکردم بیام انجمن(دوست نداشتم وقتی تمرکز ندارم بیام بخش درسی)
میخوام به عنوان اولین گزارش از اولین تجربهام در بیمارستان بگم...خوب از کجا شروع کنم...
روز اولی که رفتم بخش اصلا باورم نمیشد قراره برم بالای سر بیمار واقعی و باهاش حرف بزنم... مثلا بگم جراحی داشتین؟ بابا (اینجوری آقایان بزرگ تر رو صدا میکنیم معمولا) میخوام فشارتو بگیرم...
بعد از جلسه یک که فقط آموزش بود از روز دوم علاوه بر آموزش تخت های بخش رو بین ما تقسیم کردن که بریم علائم حیاتی شون رو چک کنیم.
پشت در تمرین میکردیم که چی بگیم و با یه نفس عمیق میرفتیم توی اتاق
آخه بیماره دیگه مولاژ نیست که
البته اعتماد به نفس داشته باشی و با بیمار حرف بزنی ، درمورد کاری که میکنی توضیج بدی، حالش رو بپرسی و... اعتماد و همکاری بیمار بیشتر میشه.اوایل پرستارا ازمون میپرسیدم میتونید کارهای ساده مثل عوض کردن سرم هارو انجام بدید و ما میگفتیم نههه بابا ما ترم دو ایم....
بعد که به استاد میگفتن حتی پانسمان عوض کنن یا نمونه بگیرن میگفت آره میتونن
و قیافه ما وقتی بالای سر یه بیمار گفت که شما دفعه بعد پانسمان بیمار رو میتونین عوض کنینبیمار: OK
ما: ?WHO ME
البته من که اعتماد به سقف دارم خیالیم نبودفکر نکنین استاد میذاشت بدون اینکه مطمئن باشه ما میتونیم ، دست به چیزی بزنیم بیشتر وقت ها هم فقط کمک استاد بودیم و کار اصلی رو خودش میکرد ولی اگه میدید بلدی میداد دستت.
این کار استاد رو دوست داشتم چون باعث میشد اعتماد به نفس بدست بیاری... مثلا وقتی به دوستم گفت که خودت برو لازم نیست من بالای سرت باشم برای فلان کار... هرچند کار آسون مثل دارو زدن به سرم باشه ولی وقتی میگه خودت میتونی حس خوبی بهت میده
ما کلی روی دست همدیگه آنژیوکت زدن تمرین کردیم ولی روی بیمار نه و باید نگاه میکردیم تا یاد بگیریم... البته یه بار استاد بهم اجازه داد
بیمار هم فداکارانه میگفت بزن یاد بگیری
منم گفتم بلدم نگران نباشید(وی داشت از استرس و هیجان میمرد و باورش نمشد استاد جلوی بیمار بگه بیا تو IV بگیر) دیگه...
کلی آزمایش گرفتیم و فرستادیم
چند تا پانسمان رو با کمک استاد عوض کردیم
سرم ها و آنژیوکتها رو چک کردیم
عللائم رو چارت کردیم...
کلا هرکاری که استاد و پرستارا و سال بالایی ها و اینترن ها میخواستن انجام بدن ما دنبالشون میرفتیم یاد بگیریمحرفای پرستارا با همراه بیمار رو یواشکی گوش میدادیم ببینیم چجوری باید جواب بدیم که تو شرایط ناراحتی آروم بشن و ...
کلا از هرچیزی میخواستیم مطلب بکشیم بیرون...
اتفاق که زیاده
از سوتیهایی که بالای سر بیمار دادیم تا وقتایی که ابهتمون جلوی همراه بیمار میریخت وقتی میگفتیم سال اولیم( نکنین اینکارو از دانشجو ها نپرسین سال چندمن گناه داریم کلی تمرین کردیم که حرفه ای به نظر بیایم...)یا اینکه همه ازمون آدرس بخشهارو میپرسیدن و ما...
حس میکنم همینقدر بسه فعلا(بنده هیچ گونه سابقه گزارش نویسی نداشته و واقعا نمیدونم چطوری همینقدر رو نوشتم!)
اینم از اولین تجربیات من از کارآموزی که هنوز یه جلسه اش مونده و ببینیم چی پیش میاد.
راستی
maryam111 در گزارش مطالعه دانشجویی گفته است:
فکر کنم ترومایی بود چون دوتا دستش تو آتل بود و آنژیوکت وصل شده بود به پاش
خلاصه که دارو رو گرفت
رفتم بالا سر یه مریض دیگه و همین دارو رو زدم بهش
آقا داشتم دارو رو پوش میکردم که یهو دارو پاشید بیرون و ریخت تو صورتم و چشمام
هیچی دیگه استاد همون دانشجو ترم ۷ اونطرف بود صداش کردم بیا که کفلینی شدم دیگه اومد کار رو تحویل گرفت من رفتم دست و صورتم رو شستممریم این برای یکی از بچه های ما هم پیش اومد. البته تو تمرین بود و اون بنده خدا آب مقطری شد.
الان که گزارش هاتو میخونم بهتر میتونم تصور کنم.
مثل اون بیماری که همکاری نمیکردبذارین بقیه رو بعدا تعریف کنم...
فعلا خداحافظ -
Michael Vey بچه های تجربی کنکور 1402 دوازدهم راه ابریشم پرو تجربیاreplied to Opal on آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Kosar-Mortazavi ولی خدایی بیماراهم چه فداکاریی میکننا کمتر کسی حاضر میشه خودشو دست دانشجوها بسپره