گزارش مطالعه دانشجویی![🤓 🤓](https://forum.alaatv.com/assets/plugins/nodebb-plugin-emoji/emoji/emoji-one/1f913.png?v=0a5b1053d22)
-
سلااااام
من دوباره اومدممم
ترم ۴ شروع شد
کارآموزی بزرگسالان ۲ هم شروع شد/:
قراره هر روز خاطره اون روز کارآموزی رو براتون بگم تا شما هم با فضای کارهای بیمارستانی و از جمله پرستاری آشنا بشید
اگر دوست داشتید حتما بهم بگید
خب روز اول کارآموزی باید میرفتیم بخش داخلی ۱، بعد از پرس و جو کردن و کلی راه رفتن تو بخش ها ( درجریانید که من همیشه روز اولی که میرم بیمارستان صدوقی گم میشم) بالاخره بخش رو پیدا کردیم
رفتیم داخل و دیدیم عههه آب سرد کننن ( از شما چه پنهون این بیمارستان آب سرد کناش خرابه/: و ما تا یه آب سردکن درست میبینیم فریاد شوق سرداده و فرصت را غنیمت میشمریم، ماسک ها را پایین زده و آب میقولیم)
بعد استاد اومد و داشت با سرپرستار بخش هماهنگ میکرد که به ناگاه جمله ای شنیدیم که نباید
+در جریان هستید که این بخش کلا بخش کویید شده؟؟
ما:
استاد:
آب قولده شده:
خب پس مریضای گوارش کجان؟ رفتن بخش قلب/:
آخه اصلا مشخص نبود بخش کوییده.. نه رو در نوشته بودن نه در رو بسته بود نه پرستارا پوشش آنچنانی داشتن..
خلاصه که ما هم متعجب و پشیمان از کردهی خود پشت سر استاد به راه افتادیم و رسیدیم به بخش قلب..
️
اول سرپرستار بخش قلب برامون توضیح داد که این بخش بیماراش خیلی در رفت و آمدن، ۹۰ درصد میان پذیرش میشن، ازشون آی وی میگیریم و آزمایش بعد میفرستیم برن آنژیوگرافی بعدش هم ترخیص میشن
یه تعداد کمی هم درحد ۵_۶ نفر مریض گوارشی داریم
به خاطر همین هم بخش کوچیکی بود و خیلی تخت های زیادی نداشت مثل بخش جراحی که ۴۰ تا تخت بود
بعدم استاد راجب کیس های روتین بخش گوارش توضیح داد و رفتیم سر کارا
بیماری که وارد بخش میشه و قراره پذیرش بشه یه سری اقدامات روتین واسش انجام میدیم:
اول فرم assessment اش رو پر میکنیم.. ینی فرمی که مشخصات بیمار، سوابق دارویی، وضعیت سیستم های بدن، و خیلی چیزای دیگه رو داره که از بیمار یا همراهش میپرسیم و تو اون فرم مینویسیم
در مرحله بعد آی وی میگیریم برای بزرگسالان با آنژیوکت صورتی
بعد یه سری آزمایش خون کلی شامل CBC، ESRو ... رو میگیریم و میفرستیم آزمایشگاه
چون این بخش بخش قلبه اگر مریض تو هفته اخیر نوار قلب نگرفته بود یه نوار قلب هم ازش میگیریم
برای دو سه تا بیمار این کارا رو انجام دادیم ضمن اینکه استاد هم بالا سرمون بود و درباره کارایی که انجام میدادیم توضیح میداد
رفتیم بالا سر یه آقای تقریبا ۷۰ ساله
قرار بود فرم ارزیابی رو پر کنیم
پرسیدیم اسمت چیه
کامل و دقیق اسمش رو گفت فلانی هستم کوچک و خاک پای یک یک شما عزیزان 🥲 ینی ما هممون همونجا غش
بعد گفتیم با پای خودت اومدی بیمارستان؟
گفت بله دیگه با چی میخواستم بیام پس؟ من با این پاها هنوز کوه هم میرم بیمارستان که چیزی نیست
ازش پرسیدیم همراه داری؟
گفت همراه بله دارم.. فقط خدا🥺🥲
اصلا خیلی با نمک بود
خلاصه که این کارا رو در طول روز انجام دادیم
بعدم باقی وقتمون رو که مثلا تایم رست بود طبق معمول به بخش گردی اختصاص دادیم
راحت همه جای بیمارستان سر میزدیم و چون روپوش سفید داشتیم کسی هم کار به کارمون نداشت
حتی رفتیم آی سیومعمولا بخش های ویژه یا درشون رمز داره یا آیفون داره که هرکس رو شناختن در رو باز کنن
ما دو تا آقا رو دیدیم که زنگ زدن در باز شد ما هم دوان دوان به سمت در رفته و وارد آی سیو شدیم و به مریضا سر زدیم
خلاصه که بله
بخش گردی هم جذابیت خودش رو داره
سرتون رو درد نیارم این از روز اول
۷ اسفند ۱۴۰۰ -
سلااااام
من دوباره اومدممم
ترم ۴ شروع شد
کارآموزی بزرگسالان ۲ هم شروع شد/:
قراره هر روز خاطره اون روز کارآموزی رو براتون بگم تا شما هم با فضای کارهای بیمارستانی و از جمله پرستاری آشنا بشید
اگر دوست داشتید حتما بهم بگید
خب روز اول کارآموزی باید میرفتیم بخش داخلی ۱، بعد از پرس و جو کردن و کلی راه رفتن تو بخش ها ( درجریانید که من همیشه روز اولی که میرم بیمارستان صدوقی گم میشم) بالاخره بخش رو پیدا کردیم
رفتیم داخل و دیدیم عههه آب سرد کننن ( از شما چه پنهون این بیمارستان آب سرد کناش خرابه/: و ما تا یه آب سردکن درست میبینیم فریاد شوق سرداده و فرصت را غنیمت میشمریم، ماسک ها را پایین زده و آب میقولیم)
بعد استاد اومد و داشت با سرپرستار بخش هماهنگ میکرد که به ناگاه جمله ای شنیدیم که نباید
+در جریان هستید که این بخش کلا بخش کویید شده؟؟
ما:
استاد:
آب قولده شده:
خب پس مریضای گوارش کجان؟ رفتن بخش قلب/:
آخه اصلا مشخص نبود بخش کوییده.. نه رو در نوشته بودن نه در رو بسته بود نه پرستارا پوشش آنچنانی داشتن..
خلاصه که ما هم متعجب و پشیمان از کردهی خود پشت سر استاد به راه افتادیم و رسیدیم به بخش قلب..
️
اول سرپرستار بخش قلب برامون توضیح داد که این بخش بیماراش خیلی در رفت و آمدن، ۹۰ درصد میان پذیرش میشن، ازشون آی وی میگیریم و آزمایش بعد میفرستیم برن آنژیوگرافی بعدش هم ترخیص میشن
یه تعداد کمی هم درحد ۵_۶ نفر مریض گوارشی داریم
به خاطر همین هم بخش کوچیکی بود و خیلی تخت های زیادی نداشت مثل بخش جراحی که ۴۰ تا تخت بود
بعدم استاد راجب کیس های روتین بخش گوارش توضیح داد و رفتیم سر کارا
بیماری که وارد بخش میشه و قراره پذیرش بشه یه سری اقدامات روتین واسش انجام میدیم:
اول فرم assessment اش رو پر میکنیم.. ینی فرمی که مشخصات بیمار، سوابق دارویی، وضعیت سیستم های بدن، و خیلی چیزای دیگه رو داره که از بیمار یا همراهش میپرسیم و تو اون فرم مینویسیم
در مرحله بعد آی وی میگیریم برای بزرگسالان با آنژیوکت صورتی
بعد یه سری آزمایش خون کلی شامل CBC، ESRو ... رو میگیریم و میفرستیم آزمایشگاه
چون این بخش بخش قلبه اگر مریض تو هفته اخیر نوار قلب نگرفته بود یه نوار قلب هم ازش میگیریم
برای دو سه تا بیمار این کارا رو انجام دادیم ضمن اینکه استاد هم بالا سرمون بود و درباره کارایی که انجام میدادیم توضیح میداد
رفتیم بالا سر یه آقای تقریبا ۷۰ ساله
قرار بود فرم ارزیابی رو پر کنیم
پرسیدیم اسمت چیه
کامل و دقیق اسمش رو گفت فلانی هستم کوچک و خاک پای یک یک شما عزیزان 🥲 ینی ما هممون همونجا غش
بعد گفتیم با پای خودت اومدی بیمارستان؟
گفت بله دیگه با چی میخواستم بیام پس؟ من با این پاها هنوز کوه هم میرم بیمارستان که چیزی نیست
ازش پرسیدیم همراه داری؟
گفت همراه بله دارم.. فقط خدا🥺🥲
اصلا خیلی با نمک بود
خلاصه که این کارا رو در طول روز انجام دادیم
بعدم باقی وقتمون رو که مثلا تایم رست بود طبق معمول به بخش گردی اختصاص دادیم
راحت همه جای بیمارستان سر میزدیم و چون روپوش سفید داشتیم کسی هم کار به کارمون نداشت
حتی رفتیم آی سیومعمولا بخش های ویژه یا درشون رمز داره یا آیفون داره که هرکس رو شناختن در رو باز کنن
ما دو تا آقا رو دیدیم که زنگ زدن در باز شد ما هم دوان دوان به سمت در رفته و وارد آی سیو شدیم و به مریضا سر زدیم
خلاصه که بله
بخش گردی هم جذابیت خودش رو داره
سرتون رو درد نیارم این از روز اول
۷ اسفند ۱۴۰۰ -
M maryam111 forked this topic on
-
۱۰ جلسه فارما
انقدر از دانشجوهای پزشکی و پیرا درباره فارماکولوژی شنیدم ، به شدت منتظر اینم نوبت منم بشه بیام از چندشیات فارما خوندن بگم..!
اون روز بالآخره میرسه دیگهـ : ) -
۱۰ جلسه فارما
انقدر از دانشجوهای پزشکی و پیرا درباره فارماکولوژی شنیدم ، به شدت منتظر اینم نوبت منم بشه بیام از چندشیات فارما خوندن بگم..!
اون روز بالآخره میرسه دیگهـ : )خانومِ_دوست_داشتنی حتما میرسه
-
سلام سلاااام
بچه ها تو این تاپیک میخوایم دانشجوها هم مثل کنکوریا ساعت مطالعه شون رو اعلام کنن
هم انگیزه بشه برای فارغ التحصیلای آلاء تا تو محیط دانشگاه هم دست از تلاشِ آلائی برندارنو هم اینکه کنکوریای با درسایی که دانشجوها میخونن یکم آشنا میشن
پس از امشب استارت این تاپیک رو میزنیم و هرشب میایم و میگیم در طول روز چ درسایی رو خوندیم ،چند ساعت و چیکارا کردیم
دعوت میکنم از @فارغ-التحصیلان-آلاء که باهامون همراه بشن
خیلی ممنون از z Gheibi و @M-ba78 بابت پیشنهاد و همراهیشون
راستی از romisa جانم هم دعوت میکنم بهمون سر بزنه و همراهیمون کنهmaryam111 میدونم خیلی وقته کسی اینجا نیومده و چیزی ننوشته.. ولی میشه نیمه دوم سال 1402 تو یکی از اون دانشگاهایی ک دلم میخواد (شیراز یا تبریز یا اصفهان) در حال درس خوندن باشم و اینجا رو بترکونم با گزارشام؟
-
maryam111 میدونم خیلی وقته کسی اینجا نیومده و چیزی ننوشته.. ولی میشه نیمه دوم سال 1402 تو یکی از اون دانشگاهایی ک دلم میخواد (شیراز یا تبریز یا اصفهان) در حال درس خوندن باشم و اینجا رو بترکونم با گزارشام؟
Michael Vey حتما میشه چرا نشه
ما هم خیلی خوشحال میشیم
منم الان کلی گزارش دارم و کلی حرف دارم برای گفتن ولی اصلا وقت نمیکنم بیام بنویسمشون و داره دلم میسوزه🥲
به محض تموم شدن این ترم حتما میام از داستاناش میگم واستون -
maryam111 میدونم خیلی وقته کسی اینجا نیومده و چیزی ننوشته.. ولی میشه نیمه دوم سال 1402 تو یکی از اون دانشگاهایی ک دلم میخواد (شیراز یا تبریز یا اصفهان) در حال درس خوندن باشم و اینجا رو بترکونم با گزارشام؟
Michael Vey اون ایموجی بوس چیه تو پیامم... اونو من نزاشتم....
-
Michael Vey حتما میشه چرا نشه
ما هم خیلی خوشحال میشیم
منم الان کلی گزارش دارم و کلی حرف دارم برای گفتن ولی اصلا وقت نمیکنم بیام بنویسمشون و داره دلم میسوزه🥲
به محض تموم شدن این ترم حتما میام از داستاناش میگم واستونmaryam111 من قشنگ میتونم گزارشامو پیش بینی کنم: هچی امروز انیمه فلانو شروع کردم خععلی باحال بود شماهم ببینین.. ی چن تا مانگاهم کشیدم عکسشو میزارم اینجا. سر کلاس فلانم یکی فلان کارو کرد ما پاااره شدیم. اوه راستی وسط این کارام بعنوان تفریح ی ربع درسم خوندم *خندهه
*وی خودش میداند دانشگاه در این حدم مسخره بازی نیست و تقریبا مثل چی باید درس بخواند ولی میخواهد دلش را خوش کند که بعد کنکور فقط تفریحه...
-
maryam111 من قشنگ میتونم گزارشامو پیش بینی کنم: هچی امروز انیمه فلانو شروع کردم خععلی باحال بود شماهم ببینین.. ی چن تا مانگاهم کشیدم عکسشو میزارم اینجا. سر کلاس فلانم یکی فلان کارو کرد ما پاااره شدیم. اوه راستی وسط این کارام بعنوان تفریح ی ربع درسم خوندم *خندهه
*وی خودش میداند دانشگاه در این حدم مسخره بازی نیست و تقریبا مثل چی باید درس بخواند ولی میخواهد دلش را خوش کند که بعد کنکور فقط تفریحه...
Michael Vey در گزارش مطالعه دانشجویی
گفته است:
maryam111 من قشنگ میتونم گزارشامو پیش بینی کنم: هچی امروز انیمه فلانو شروع کردم خععلی باحال بود شماهم ببینین.. ی چن تا مانگاهم کشیدم عکسشو میزارم اینجا. سر کلاس فلانم یکی فلان کارو کرد ما پاااره شدیم. اوه راستی وسط این کارام بعنوان تفریح ی ربع درسم خوندم *خندهه
*وی خودش میداند دانشگاه در این حدم مسخره بازی نیست و تقریبا مثل چی باید درس بخواند ولی میخواهد دلش را خوش کند که بعد کنکور فقط تفریحه...
یه جورایی فقط تفریحه
-
Michael Vey در گزارش مطالعه دانشجویی
گفته است:
maryam111 من قشنگ میتونم گزارشامو پیش بینی کنم: هچی امروز انیمه فلانو شروع کردم خععلی باحال بود شماهم ببینین.. ی چن تا مانگاهم کشیدم عکسشو میزارم اینجا. سر کلاس فلانم یکی فلان کارو کرد ما پاااره شدیم. اوه راستی وسط این کارام بعنوان تفریح ی ربع درسم خوندم *خندهه
*وی خودش میداند دانشگاه در این حدم مسخره بازی نیست و تقریبا مثل چی باید درس بخواند ولی میخواهد دلش را خوش کند که بعد کنکور فقط تفریحه...
یه جورایی فقط تفریحه
monirs راسسسس میگیییی:*** اخششششش
-
سلام.... اجازه هست بیام؟؟؟
یادم رفت چطوری تاپیکو شروع میکردم
بعد از صد سال برگشتم بالاخره گزارش بدم... البته برای اولین بار
ماشاءالله انقدر کارهامون فشرده بود که وقت نمیکردم بیام انجمن(دوست نداشتم وقتی تمرکز ندارم بیام بخش درسی)
میخوام به عنوان اولین گزارش از اولین تجربهام در بیمارستان بگم...خوب از کجا شروع کنم...
روز اولی که رفتم بخش اصلا باورم نمیشد قراره برم بالای سر بیمار واقعی و باهاش حرف بزنم... مثلا بگم جراحی داشتین؟ بابا (اینجوری آقایان بزرگ تر رو صدا میکنیم معمولا) میخوام فشارتو بگیرم...
بعد از جلسه یک که فقط آموزش بود از روز دوم علاوه بر آموزش تخت های بخش رو بین ما تقسیم کردن که بریم علائم حیاتی شون رو چک کنیم.
پشت در تمرین میکردیم که چی بگیم و با یه نفس عمیق میرفتیم توی اتاق
آخه بیماره دیگه مولاژ نیست که
البته اعتماد به نفس داشته باشی و با بیمار حرف بزنی ، درمورد کاری که میکنی توضیج بدی، حالش رو بپرسی و... اعتماد و همکاری بیمار بیشتر میشه.اوایل پرستارا ازمون میپرسیدم میتونید کارهای ساده مثل عوض کردن سرم هارو انجام بدید و ما میگفتیم نههه بابا ما ترم دو ایم....
بعد که به استاد میگفتن حتی پانسمان عوض کنن یا نمونه بگیرن میگفت آره میتونن
و قیافه ما وقتی بالای سر یه بیمار گفت که شما دفعه بعد پانسمان بیمار رو میتونین عوض کنینبیمار: OK
ما:?WHO ME
البته من که اعتماد به سقف دارم خیالیم نبودفکر نکنین استاد میذاشت بدون اینکه مطمئن باشه ما میتونیم ، دست به چیزی بزنیم بیشتر وقت ها هم فقط کمک استاد بودیم و کار اصلی رو خودش میکرد ولی اگه میدید بلدی میداد دستت.
این کار استاد رو دوست داشتم چون باعث میشد اعتماد به نفس بدست بیاری... مثلا وقتی به دوستم گفت که خودت برو لازم نیست من بالای سرت باشم برای فلان کار... هرچند کار آسون مثل دارو زدن به سرم باشه ولی وقتی میگه خودت میتونی حس خوبی بهت میده
ما کلی روی دست همدیگه آنژیوکت زدن تمرین کردیم ولی روی بیمار نه و باید نگاه میکردیم تا یاد بگیریم... البته یه بار استاد بهم اجازه داد
بیمار هم فداکارانه میگفت بزن یاد بگیری
منم گفتم بلدم نگران نباشید(وی داشت از استرس و هیجان میمرد و باورش نمشد استاد جلوی بیمار بگه بیا تو IV بگیر)
دیگه...
کلی آزمایش گرفتیم و فرستادیم
چند تا پانسمان رو با کمک استاد عوض کردیم
سرم ها و آنژیوکتها رو چک کردیم
عللائم رو چارت کردیم...
کلا هرکاری که استاد و پرستارا و سال بالایی ها و اینترن ها میخواستن انجام بدن ما دنبالشون میرفتیم یاد بگیریمحرفای پرستارا با همراه بیمار رو یواشکی گوش میدادیم ببینیم چجوری باید جواب بدیم که تو شرایط ناراحتی آروم بشن و ...
کلا از هرچیزی میخواستیم مطلب بکشیم بیرون...
اتفاق که زیاده
از سوتیهایی که بالای سر بیمار دادیم تا وقتایی که ابهتمون جلوی همراه بیمار میریخت وقتی میگفتیم سال اولیم( نکنین اینکارو از دانشجو ها نپرسین سال چندمن گناه داریم کلی تمرین کردیم که حرفه ای به نظر بیایم...
)
یا اینکه همه ازمون آدرس بخشهارو میپرسیدن و ما...
حس میکنم همینقدر بسه فعلا(بنده هیچ گونه سابقه گزارش نویسی نداشته و واقعا نمیدونم چطوری همینقدر رو نوشتم!)
اینم از اولین تجربیات من از کارآموزی که هنوز یه جلسه اش مونده و ببینیم چی پیش میاد.
راستی
maryam111 در گزارش مطالعه دانشجویی
گفته است:
فکر کنم ترومایی بود چون دوتا دستش تو آتل بود و آنژیوکت وصل شده بود به پاش
خلاصه که دارو رو گرفت
رفتم بالا سر یه مریض دیگه و همین دارو رو زدم بهش
آقا داشتم دارو رو پوش میکردم که یهو دارو پاشید بیرون و ریخت تو صورتم و چشمام
هیچی دیگه استاد همون دانشجو ترم ۷ اونطرف بود صداش کردم بیا که کفلینی شدم دیگه اومد کار رو تحویل گرفت من رفتم دست و صورتم رو شستممریم این برای یکی از بچه های ما هم پیش اومد. البته تو تمرین بود و اون بنده خدا آب مقطری شد.
الان که گزارش هاتو میخونم بهتر میتونم تصور کنم.
مثل اون بیماری که همکاری نمیکردبذارین بقیه رو بعدا تعریف کنم...
فعلا خداحافظ -
سلام.... اجازه هست بیام؟؟؟
یادم رفت چطوری تاپیکو شروع میکردم
بعد از صد سال برگشتم بالاخره گزارش بدم... البته برای اولین بار
ماشاءالله انقدر کارهامون فشرده بود که وقت نمیکردم بیام انجمن(دوست نداشتم وقتی تمرکز ندارم بیام بخش درسی)
میخوام به عنوان اولین گزارش از اولین تجربهام در بیمارستان بگم...خوب از کجا شروع کنم...
روز اولی که رفتم بخش اصلا باورم نمیشد قراره برم بالای سر بیمار واقعی و باهاش حرف بزنم... مثلا بگم جراحی داشتین؟ بابا (اینجوری آقایان بزرگ تر رو صدا میکنیم معمولا) میخوام فشارتو بگیرم...
بعد از جلسه یک که فقط آموزش بود از روز دوم علاوه بر آموزش تخت های بخش رو بین ما تقسیم کردن که بریم علائم حیاتی شون رو چک کنیم.
پشت در تمرین میکردیم که چی بگیم و با یه نفس عمیق میرفتیم توی اتاق
آخه بیماره دیگه مولاژ نیست که
البته اعتماد به نفس داشته باشی و با بیمار حرف بزنی ، درمورد کاری که میکنی توضیج بدی، حالش رو بپرسی و... اعتماد و همکاری بیمار بیشتر میشه.اوایل پرستارا ازمون میپرسیدم میتونید کارهای ساده مثل عوض کردن سرم هارو انجام بدید و ما میگفتیم نههه بابا ما ترم دو ایم....
بعد که به استاد میگفتن حتی پانسمان عوض کنن یا نمونه بگیرن میگفت آره میتونن
و قیافه ما وقتی بالای سر یه بیمار گفت که شما دفعه بعد پانسمان بیمار رو میتونین عوض کنینبیمار: OK
ما:?WHO ME
البته من که اعتماد به سقف دارم خیالیم نبودفکر نکنین استاد میذاشت بدون اینکه مطمئن باشه ما میتونیم ، دست به چیزی بزنیم بیشتر وقت ها هم فقط کمک استاد بودیم و کار اصلی رو خودش میکرد ولی اگه میدید بلدی میداد دستت.
این کار استاد رو دوست داشتم چون باعث میشد اعتماد به نفس بدست بیاری... مثلا وقتی به دوستم گفت که خودت برو لازم نیست من بالای سرت باشم برای فلان کار... هرچند کار آسون مثل دارو زدن به سرم باشه ولی وقتی میگه خودت میتونی حس خوبی بهت میده
ما کلی روی دست همدیگه آنژیوکت زدن تمرین کردیم ولی روی بیمار نه و باید نگاه میکردیم تا یاد بگیریم... البته یه بار استاد بهم اجازه داد
بیمار هم فداکارانه میگفت بزن یاد بگیری
منم گفتم بلدم نگران نباشید(وی داشت از استرس و هیجان میمرد و باورش نمشد استاد جلوی بیمار بگه بیا تو IV بگیر)
دیگه...
کلی آزمایش گرفتیم و فرستادیم
چند تا پانسمان رو با کمک استاد عوض کردیم
سرم ها و آنژیوکتها رو چک کردیم
عللائم رو چارت کردیم...
کلا هرکاری که استاد و پرستارا و سال بالایی ها و اینترن ها میخواستن انجام بدن ما دنبالشون میرفتیم یاد بگیریمحرفای پرستارا با همراه بیمار رو یواشکی گوش میدادیم ببینیم چجوری باید جواب بدیم که تو شرایط ناراحتی آروم بشن و ...
کلا از هرچیزی میخواستیم مطلب بکشیم بیرون...
اتفاق که زیاده
از سوتیهایی که بالای سر بیمار دادیم تا وقتایی که ابهتمون جلوی همراه بیمار میریخت وقتی میگفتیم سال اولیم( نکنین اینکارو از دانشجو ها نپرسین سال چندمن گناه داریم کلی تمرین کردیم که حرفه ای به نظر بیایم...
)
یا اینکه همه ازمون آدرس بخشهارو میپرسیدن و ما...
حس میکنم همینقدر بسه فعلا(بنده هیچ گونه سابقه گزارش نویسی نداشته و واقعا نمیدونم چطوری همینقدر رو نوشتم!)
اینم از اولین تجربیات من از کارآموزی که هنوز یه جلسه اش مونده و ببینیم چی پیش میاد.
راستی
maryam111 در گزارش مطالعه دانشجویی
گفته است:
فکر کنم ترومایی بود چون دوتا دستش تو آتل بود و آنژیوکت وصل شده بود به پاش
خلاصه که دارو رو گرفت
رفتم بالا سر یه مریض دیگه و همین دارو رو زدم بهش
آقا داشتم دارو رو پوش میکردم که یهو دارو پاشید بیرون و ریخت تو صورتم و چشمام
هیچی دیگه استاد همون دانشجو ترم ۷ اونطرف بود صداش کردم بیا که کفلینی شدم دیگه اومد کار رو تحویل گرفت من رفتم دست و صورتم رو شستممریم این برای یکی از بچه های ما هم پیش اومد. البته تو تمرین بود و اون بنده خدا آب مقطری شد.
الان که گزارش هاتو میخونم بهتر میتونم تصور کنم.
مثل اون بیماری که همکاری نمیکردبذارین بقیه رو بعدا تعریف کنم...
فعلا خداحافظ@Kosar-Mortazavi ولی خدایی بیماراهم چه فداکاریی میکننا
کمتر کسی حاضر میشه خودشو دست دانشجوها بسپره
-
سلام.... اجازه هست بیام؟؟؟
یادم رفت چطوری تاپیکو شروع میکردم
بعد از صد سال برگشتم بالاخره گزارش بدم... البته برای اولین بار
ماشاءالله انقدر کارهامون فشرده بود که وقت نمیکردم بیام انجمن(دوست نداشتم وقتی تمرکز ندارم بیام بخش درسی)
میخوام به عنوان اولین گزارش از اولین تجربهام در بیمارستان بگم...خوب از کجا شروع کنم...
روز اولی که رفتم بخش اصلا باورم نمیشد قراره برم بالای سر بیمار واقعی و باهاش حرف بزنم... مثلا بگم جراحی داشتین؟ بابا (اینجوری آقایان بزرگ تر رو صدا میکنیم معمولا) میخوام فشارتو بگیرم...
بعد از جلسه یک که فقط آموزش بود از روز دوم علاوه بر آموزش تخت های بخش رو بین ما تقسیم کردن که بریم علائم حیاتی شون رو چک کنیم.
پشت در تمرین میکردیم که چی بگیم و با یه نفس عمیق میرفتیم توی اتاق
آخه بیماره دیگه مولاژ نیست که
البته اعتماد به نفس داشته باشی و با بیمار حرف بزنی ، درمورد کاری که میکنی توضیج بدی، حالش رو بپرسی و... اعتماد و همکاری بیمار بیشتر میشه.اوایل پرستارا ازمون میپرسیدم میتونید کارهای ساده مثل عوض کردن سرم هارو انجام بدید و ما میگفتیم نههه بابا ما ترم دو ایم....
بعد که به استاد میگفتن حتی پانسمان عوض کنن یا نمونه بگیرن میگفت آره میتونن
و قیافه ما وقتی بالای سر یه بیمار گفت که شما دفعه بعد پانسمان بیمار رو میتونین عوض کنینبیمار: OK
ما:?WHO ME
البته من که اعتماد به سقف دارم خیالیم نبودفکر نکنین استاد میذاشت بدون اینکه مطمئن باشه ما میتونیم ، دست به چیزی بزنیم بیشتر وقت ها هم فقط کمک استاد بودیم و کار اصلی رو خودش میکرد ولی اگه میدید بلدی میداد دستت.
این کار استاد رو دوست داشتم چون باعث میشد اعتماد به نفس بدست بیاری... مثلا وقتی به دوستم گفت که خودت برو لازم نیست من بالای سرت باشم برای فلان کار... هرچند کار آسون مثل دارو زدن به سرم باشه ولی وقتی میگه خودت میتونی حس خوبی بهت میده
ما کلی روی دست همدیگه آنژیوکت زدن تمرین کردیم ولی روی بیمار نه و باید نگاه میکردیم تا یاد بگیریم... البته یه بار استاد بهم اجازه داد
بیمار هم فداکارانه میگفت بزن یاد بگیری
منم گفتم بلدم نگران نباشید(وی داشت از استرس و هیجان میمرد و باورش نمشد استاد جلوی بیمار بگه بیا تو IV بگیر)
دیگه...
کلی آزمایش گرفتیم و فرستادیم
چند تا پانسمان رو با کمک استاد عوض کردیم
سرم ها و آنژیوکتها رو چک کردیم
عللائم رو چارت کردیم...
کلا هرکاری که استاد و پرستارا و سال بالایی ها و اینترن ها میخواستن انجام بدن ما دنبالشون میرفتیم یاد بگیریمحرفای پرستارا با همراه بیمار رو یواشکی گوش میدادیم ببینیم چجوری باید جواب بدیم که تو شرایط ناراحتی آروم بشن و ...
کلا از هرچیزی میخواستیم مطلب بکشیم بیرون...
اتفاق که زیاده
از سوتیهایی که بالای سر بیمار دادیم تا وقتایی که ابهتمون جلوی همراه بیمار میریخت وقتی میگفتیم سال اولیم( نکنین اینکارو از دانشجو ها نپرسین سال چندمن گناه داریم کلی تمرین کردیم که حرفه ای به نظر بیایم...
)
یا اینکه همه ازمون آدرس بخشهارو میپرسیدن و ما...
حس میکنم همینقدر بسه فعلا(بنده هیچ گونه سابقه گزارش نویسی نداشته و واقعا نمیدونم چطوری همینقدر رو نوشتم!)
اینم از اولین تجربیات من از کارآموزی که هنوز یه جلسه اش مونده و ببینیم چی پیش میاد.
راستی
maryam111 در گزارش مطالعه دانشجویی
گفته است:
فکر کنم ترومایی بود چون دوتا دستش تو آتل بود و آنژیوکت وصل شده بود به پاش
خلاصه که دارو رو گرفت
رفتم بالا سر یه مریض دیگه و همین دارو رو زدم بهش
آقا داشتم دارو رو پوش میکردم که یهو دارو پاشید بیرون و ریخت تو صورتم و چشمام
هیچی دیگه استاد همون دانشجو ترم ۷ اونطرف بود صداش کردم بیا که کفلینی شدم دیگه اومد کار رو تحویل گرفت من رفتم دست و صورتم رو شستممریم این برای یکی از بچه های ما هم پیش اومد. البته تو تمرین بود و اون بنده خدا آب مقطری شد.
الان که گزارش هاتو میخونم بهتر میتونم تصور کنم.
مثل اون بیماری که همکاری نمیکردبذارین بقیه رو بعدا تعریف کنم...
فعلا خداحافظ@Kosar-Mortazavi سلام کوثر جان
عالی بووود
همیشه بالاسر بیمار که میرید باید با اعتماد به نفس عمل کنید
و اینکه نترسید از کاری که بلد نیستید
اون کار اگه اونقدر خطرناک باشه که مشکلی برای بیمار ایجاد کنه اصلا پرستارا و استادتون نمیدن دست دانشجو انجام بده
البته حتی همین کوچیکترین کارها مثل سرم وصل کردن و پانسمان رو هم باید حواستون باشه دقیق و بینقص انجام بدید چون میتونن خطرساز باشن..
خیلی خوشحال شدم مرسی که اومدی تاپیک رو احیا کردی -
@Kosar-Mortazavi ولی خدایی بیماراهم چه فداکاریی میکننا
کمتر کسی حاضر میشه خودشو دست دانشجوها بسپره
Michael Vey
آره خیلی ها هم اجازه نمیدن.
ولی مریم درست میگه ما حتی کارهایی که به ظاهر ساده هستن رو هم خیلی با دقت انجام میدیم، و هر چیز کوچیکی که سوال داشته باشیم رو میپرسیم. -
@Kosar-Mortazavi سلام کوثر جان
عالی بووود
همیشه بالاسر بیمار که میرید باید با اعتماد به نفس عمل کنید
و اینکه نترسید از کاری که بلد نیستید
اون کار اگه اونقدر خطرناک باشه که مشکلی برای بیمار ایجاد کنه اصلا پرستارا و استادتون نمیدن دست دانشجو انجام بده
البته حتی همین کوچیکترین کارها مثل سرم وصل کردن و پانسمان رو هم باید حواستون باشه دقیق و بینقص انجام بدید چون میتونن خطرساز باشن..
خیلی خوشحال شدم مرسی که اومدی تاپیک رو احیا کردی -
Michael Vey
آره خیلی ها هم اجازه نمیدن.
ولی مریم درست میگه ما حتی کارهایی که به ظاهر ساده هستن رو هم خیلی با دقت انجام میدیم، و هر چیز کوچیکی که سوال داشته باشیم رو میپرسیم.@Kosar-Mortazavi *خندههههههه
غلط میکنن اجازه ندن من اگ دیدم همکاری نکرد همون اول با یه چی میزنم تو سرش بیهوش شه بعد کارمو با ارامش انجام میدم *خندههه
#منو دکتر نکنین -
@Kosar-Mortazavi *خندههههههه
غلط میکنن اجازه ندن من اگ دیدم همکاری نکرد همون اول با یه چی میزنم تو سرش بیهوش شه بعد کارمو با ارامش انجام میدم *خندههه
#منو دکتر نکنینMichael Vey باید خیلی صبور تر باشی اگه میخوای بیای بیمارستان
-
عه این تاپیک،یادش بخیر
قسمت نشد بیام گزارش بدم