ـــروع یه جامعه برای استارتاپ های تازه نفس
شعردانه
|
هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
_MILAD_ در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
دوستان بیاید یه داستان بسازیم من خط اولو مینویسم شما ادامه بدین :
نقل قول بزنید بقیه ادامه داستان قبلو ببینن و بحث هم عوض شه :
خب توی مه هیولای بزرگی رو دیدماصلا نگران خودم نبودم
فقط میگفتم نکنه هیولا بلایی سرش اورده باشه -
دوستان بیاید یه داستان بسازیم من خط اولو مینویسم شما ادامه بدین :
نقل قول بزنید بقیه ادامه داستان قبلو ببینن و بحث هم عوض شه :
خب توی مه هیولای بزرگی رو دیدم -
@Mr-Perfect وقتی وارد آشپزخونه شدم از پنجره سایه ای رو دیدم که خیلی سریع محو شد ولی نسبت بهش بی توجه شدم و رفتم که صبحونه بخورم
-
@Mr-Perfect وقتی وارد آشپزخونه شدم از پنجره سایه ای رو دیدم که خیلی سریع محو شد ولی نسبت بهش بی توجه شدم و رفتم که صبحونه بخورم
_MILAD_ در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Mr-Perfect وقتی وارد آشپزخونه شدم از پنجره سایه ای رو دیدم که خیلی سریع محو شد ولی نسبت بهش بی توجه شدم و رفتم که صبحونه بخورم
وقتی داشتم صبحانه میخوردم همش با خودم میگفتم من این عکس رو کجا دیدم ؟
تا اینکه چیزی به ذهنم رسید
سریع رفتم اعلامیه رو کندم اوردم و با عکسایی که توی گنجه ی مامان بزرگم بود چک کردم
از تعجب خشکم زده بود
اون عکس دقیقاا عکس بچگی خود من بود ... -
_MILAD_ در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Mr-Perfect وقتی وارد آشپزخونه شدم از پنجره سایه ای رو دیدم که خیلی سریع محو شد ولی نسبت بهش بی توجه شدم و رفتم که صبحونه بخورم
وقتی داشتم صبحانه میخوردم همش با خودم میگفتم من این عکس رو کجا دیدم ؟
تا اینکه چیزی به ذهنم رسید
سریع رفتم اعلامیه رو کندم اوردم و با عکسایی که توی گنجه ی مامان بزرگم بود چک کردم
از تعجب خشکم زده بود
اون عکس دقیقاا عکس بچگی خود من بود ...@سجاد-ذوالفقاری در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
_MILAD_ در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Mr-Perfect وقتی وارد آشپزخونه شدم از پنجره سایه ای رو دیدم که خیلی سریع محو شد ولی نسبت بهش بی توجه شدم و رفتم که صبحونه بخورم
وقتی داشتم صبحانه میخوردم همش با خودم میگفتم من این عکس رو کجا دیدم ؟
تا اینکه چیزی به ذهنم رسید
سریع رفتم اعلامیه رو کندم اوردم و با عکسایی که توی گنجه ی مامان بزرگم بود چک کردم
از تعجب خشکم زده بود
اون عکس دقیقاا عکس بچگی خود من بود ...گیج شده بودم پشت اعلامیه رو نگاه کردم یه سری حروف نامفهوم بود و یه علامت خاص که انگار داشت مختصات خاصی رو روی نقشه نشون میداد و رفتم چک کنم ببینم مختصات کجاست
-
@سجاد-ذوالفقاری در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
_MILAD_ در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Mr-Perfect وقتی وارد آشپزخونه شدم از پنجره سایه ای رو دیدم که خیلی سریع محو شد ولی نسبت بهش بی توجه شدم و رفتم که صبحونه بخورم
وقتی داشتم صبحانه میخوردم همش با خودم میگفتم من این عکس رو کجا دیدم ؟
تا اینکه چیزی به ذهنم رسید
سریع رفتم اعلامیه رو کندم اوردم و با عکسایی که توی گنجه ی مامان بزرگم بود چک کردم
از تعجب خشکم زده بود
اون عکس دقیقاا عکس بچگی خود من بود ...گیج شده بودم پشت اعلامیه رو نگاه کردم یه سری حروف نامفهوم بود و یه علامت خاص که انگار داشت مختصات خاصی رو روی نقشه نشون میداد و رفتم چک کنم ببینم مختصات کجاست
_MILAD_
رفتم سر کوچه و دست بلند کردم یه ماشین دربست خواستم
سوار شدم که برم.... -
@Elham650
بگفتا دل ز مهرش کی کنی پاک
بگفت آنگه که باشم خفته در خاک -
@farzam-yousefi در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
_MILAD_
رفتم سر کوچه و دست بلند کردم یه ماشین دربست خواستم
سوار شدم که برم....راننده یه مرد خوش صدا بود بهش میخورد گوینده باشه
وقتی داشت میگفت کجا میری چند لحظه محو صداش شده بودم
که یهو داد زد: کجاییی جوننن؟ -
داستان اوج گرفت ،بگین بقیشو
-
@farzam-yousefi در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
_MILAD_
رفتم سر کوچه و دست بلند کردم یه ماشین دربست خواستم
سوار شدم که برم....راننده یه مرد خوش صدا بود بهش میخورد گوینده باشه
وقتی داشت میگفت کجا میری چند لحظه محو صداش شده بودم
که یهو داد زد: کجاییی جوننن؟@سجاد-ذوالفقاری در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@farzam-yousefi در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
_MILAD_
رفتم سر کوچه و دست بلند کردم یه ماشین دربست خواستم
سوار شدم که برم....راننده یه مرد خوش صدا بود بهش میخورد گوینده باشه
وقتی داشت میگفت کجا میری چند لحظه محو صداش شده بودم
که یهو داد زد: کجاییی جوننن؟به تته پته افتاادم آدرس خونه دوستم رو بهش دادم میخواستم با یکی حرف بزنم و گیج شده بودم دوستم توی موزه کار میکرد
-
@سجاد-ذوالفقاری در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@farzam-yousefi در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
_MILAD_
رفتم سر کوچه و دست بلند کردم یه ماشین دربست خواستم
سوار شدم که برم....راننده یه مرد خوش صدا بود بهش میخورد گوینده باشه
وقتی داشت میگفت کجا میری چند لحظه محو صداش شده بودم
که یهو داد زد: کجاییی جوننن؟به تته پته افتاادم آدرس خونه دوستم رو بهش دادم میخواستم با یکی حرف بزنم و گیج شده بودم دوستم توی موزه کار میکرد
_MILAD_ در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@سجاد-ذوالفقاری در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@farzam-yousefi در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
_MILAD_
رفتم سر کوچه و دست بلند کردم یه ماشین دربست خواستم
سوار شدم که برم....راننده یه مرد خوش صدا بود بهش میخورد گوینده باشه
وقتی داشت میگفت کجا میری چند لحظه محو صداش شده بودم
که یهو داد زد: کجاییی جوننن؟به تته پته افتاادم آدرس خونه دوستم رو بهش دادم میخواستم با یکی حرف بزنم و گیج شده بودم دوستم توی موزه کار میکرد
پیتر تو موزه کار میکرد یه چند سالی بود که اونجا کار میکرد باید حتما میرفتم پیشش
