هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
نه ولی یک سری بزن همین که یک دفعه مسیر ی هم بهش میدید جالبه
@jahad-128 اکییی :***>>
-
خدایا
هرجای که دوست داری بارون بزن
ولی بختگانم بزنجوری بزن کسی اسیب نبینه ولی این دریاچه پر شه
می دونم که هر کاری بخوای می تونی انجام بدی
-
خدایا
هرجای که دوست داری بارون بزن
ولی بختگانم بزنجوری بزن کسی اسیب نبینه ولی این دریاچه پر شه
می دونم که هر کاری بخوای می تونی انجام بدی
@jahad-128 عهه اینجا داره بارون میاد:***
کاش میشد فوت کرد ابرو بیاد سمت شما :**> -
@jahad-128 عهه اینجا داره بارون میاد:***
کاش میشد فوت کرد ابرو بیاد سمت شما :**>اینجا هم ابره
یکم زد
ولی درست نمی دونم بختگانم ابریه یا نهاحتمالان اونجا هم باشه
ولی دوست دارم اینقدر بارون بیاد اونجا که پر شه من دوباره اب داشتنشو ببینم.چندین ساله که خشکه
-
بابااا بخدا این پیتره بهش نمیاد ادم خوبیی باشهههه :**> https://forum.alaatv.com/uid/46866
-
بابااا بخدا این پیتره بهش نمیاد ادم خوبیی باشهههه :**> https://forum.alaatv.com/uid/46866
Michael Vey چرا اینجوری منشن شد..
-
بمولا ک این بشر داره داستانو از نو میسازه...
_MILAD_ -
بمولا ک این بشر داره داستانو از نو میسازه...
_MILAD_ -
بابااا بخدا این پیتره بهش نمیاد ادم خوبیی باشهههه :**> https://forum.alaatv.com/uid/46866
Michael Vey پیترم ادم بده باشه مجبوره بره سمت اون صدا قشنگه!!
زیادی طولانی میشه اونموقعهعجب منشنی بود ولی:/
-
اینجا هم ابره
یکم زد
ولی درست نمی دونم بختگانم ابریه یا نهاحتمالان اونجا هم باشه
ولی دوست دارم اینقدر بارون بیاد اونجا که پر شه من دوباره اب داشتنشو ببینم.چندین ساله که خشکه
@jahad-128 بختگانم رفته بغل دست دریاچه ارومیه ما....
-
@jahad-128 بختگانم رفته بغل دست دریاچه ارومیه ما....
-
@jahad-128 خیییلیی دوس دارم بمونمممم ولی عذاب وجدان درس دارم سمت اونم میرم عذاب وجدان اینجا
Michael Vey شما بری درستو بخونی بهتره
باور کن -
Michael Vey شما بری درستو بخونی بهتره
باور کن@farzam-yousefi
اره ما
باید درس بخونمولی این گوشی
-
Michael Vey شما بری درستو بخونی بهتره
باور کن@farzam-yousefi
راستی دجزوه 11 استاد موقاری رو یکی بچه ها نوشته گذاشته داخل اون تاپیکی که منشنتون کردم
خیلی خوبه به دردتون می خوره
-
@farzam-yousefi
راستی دجزوه 11 استاد موقاری رو یکی بچه ها نوشته گذاشته داخل اون تاپیکی که منشنتون کردم
خیلی خوبه به دردتون می خوره
-
@farzam-yousefi
-
@jahad-128 درحال تجزیه تحلیل اتفاقات بودم ک سرم گیج گرف. سمت پیتر چرخیدم تا بهش بگم ی لیوان اب برام بیاره ولی با نگاه خیرش ب من و پوزخند کجش متوجه شدم ی جای کار میلنگه.. صب کن ببینم.. اون بستنی؟...
تعادلمو از دست دادم و رو زانوم افتادم. پیتر لگدی ب پهلوم زد و پخش زمین شدم.. چونمو گرفت و ب چشمام خیره شد:
همین الانشم زیادی کاراگاه بازی دراوردی کوچولوی فوضول..Michael Vey در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@jahad-128 درحال تجزیه تحلیل اتفاقات بودم ک سرم گیج گرف. سمت پیتر چرخیدم تا بهش بگم ی لیوان اب برام بیاره ولی با نگاه خیرش ب من و پوزخند کجش متوجه شدم ی جای کار میلنگه.. صب کن ببینم.. اون بستنی؟...
تعادلمو از دست دادم و رو زانوم افتادم. پیتر لگدی ب پهلوم زد و پخش زمین شدم.. چونمو گرفت و ب چشمام خیره شد:
همین الانشم زیادی کاراگاه بازی دراوردی کوچولوی فوضول..کوچولوی فضولی خیلی از دستم فرار کردی ولی دیگه نمیذارم به چشمای پیتر نگاه کردم و چشمای اون هیولای کابوسم رو میدیدم آیا پیتر همون هیولاست یا اون تسخیر شده نمیدونستم گردنبندی که دور گردنم بود لحظه ای نمایان شد و ناگهان سایه سیاهی از وجود پیتر بیرون رفت و اون بیهوش افتاد رو زمین نگرانش شده بودم بطری آبی که تو کیفم گذاشته بودم رو بیرون آوردم کمی آب به صورت پیتر پاشیدم به هوش اومد
پیتر : آخخخخ سرم ...
میا : پیتر ، پیتر حالت خوبه ؟
هم ترسیده بودم از اینکه نکنه این نقشه اش باشه هم نگران حالش بودم من اونو میشناختم از دوران کودکی و لحظه ای رفتار بدی از اون ندیده بودم
پیتر : ببخشید من نمیدونم چیشد یه لحظه دیدم چشام سیاهی رفت
روی زمین نشسته بودم و مردم مارو نگاه میکردن پیتر با پیتر یه جای خلوت توی موزه رفتیم و ماجرارو براش توضیح دادم پیتر بعد فهمیدن ماجرا نگاهی به گردنبندم انداخت گفت این گردنبند کجا بوده ؟
گفتم این از مادربزرگم به من رسیده اون اصرار داشته این گردنبند رو به من بده گردبند شکل یک سکه با یک عدد روی اون بود که نوشته شده بود 11
پیتر : این گردنبند خیلی خاصه و ضدطلسمه و از زمان باستان برای جلوگیری از طلسم شدن و تسخیر شدن توسط ارواح ازش استفاده میکردن و فقط یه نمونه از این تو دنیا وجود داشته برای ملکه کلوپاترا بوده
نگاهی به پیتر و رنگ پریده اش انداختم اون شجاع بود یا حداقل خودشو شجاع نشون میداد ولی من نگرانش بودم و نمیخواستم باز این اتفاق براش بیفته گردنبدمو در آوردم و به اون دادم
پیتر : نه این هدیه مادر بزرگته و خیلی ارزشمنده نمیتونم قبولش کنم
میا : مگه ندیدی چه اتفاقی افتاد من دوس ندارم دوباره برای تو این اتفاق بیفته من نمیخوام تورو از دست بدم
پیتر که صدای بغض آلود منو شنید قبول کرد اینکارو به خاطر من انجام بده و گردنبدنو انداخت گردنش با پیتر به سمت مجسه رفتیم اون برعکس من خیلی به چیزای رمزآلود علاقه داشت اون اعلامیه رو برداشت و کنار حروف مجسمه گذاشت وقتی نگاه کرد دید یه سری حروف زیر مجسمه وجود دارن که توی اعلامیه نبودن با کنار هم گذاشتن این علامت ها پیتر بالاخره رمز این حروف نامفهوم رو شکست
پیتر : اینجا نوشته :(( در زمانی که دنیا به انتهای خود نزدیک میشود دختری از نوادگان کلوپاترا برمیخیزد تا با تاریکی و سیاهی مقابله کند ولی این مبارزه او ممکن است با شکست یا موفقیت همراه باشد این به خود او بستگی دارد ))
میا : این جملات یعنی چی خب اینا به من چه ربطی داره
پیتر : نمیدونم ولی حتما اگه به تو ربطی نداشته به اجداد تو ربط داشته چون گردنبند هم اینو نشون میده
میا : راستی این چیه این چه شهریو تو نقشه نشون میده
پیتر : این شهر قاهره است و نقطه دقیق این داره آرامگاه احتمالی کلئوپاترا رو نشون میده
بنظر من تو یه ربطی به این قضیه داری و برای فهمیدنش باید به اونجا سفر کنی
میا : من ؟ چجوری من تاحالا به مصر نرفتم و از این اتفاقات میترسم
پیتر : بنظرم امشب بیا خونه من استراحت کن و فکراتو کن اگه دوس داشتی به قاهره سفر کنی برای کشف این معما منم همرات میام تنهات نمیذارم -
@jahad-128
ببینید الان اول راهید تازه اینطوری هستید
بعدا که یه ذره برید جلوتر استرس داشته باشید تو دلتون میخواید با بچه های انجمن در میون بذارید هعی ارتباطتون قوی و قوی تر میشه
نمیتونید ازش جداشید به نظرم از الان
درستش کنید